۱۲-۱۱) ربا و خوردن مال مردم (فساد اقتصادی)
خداوند قوم بنی اسرائیل را بخاطر ظلم کردن و جلوگیری آنها از راه خدا و همچنین به خاطر گرفتن ربا مجازات کردو مجازاتشان اینگونه بود که روزیهای حلال را بر آنها تحریم کرد.
« فَبِظُلمٍ مِنَ الَّذینَهادو حَرَّمنا عَلَیهم طَیباتٍ اُحِلَّت لّهُم وَ بِصدِّهِم عَن سَبیلِ اللهِ کَثیراً/ وَ اَخذِهِم الرِّبوا وَ قَد نُهُو عَنهُ وَ اَکلِهِم اَموالَ النَّاسِ بِالباطِلِ وَ اَعتَدنا لِلکافِرینَ مِنهُم عَذاباً اَلیماً»:« به خاطر ظلمیکه از یهود صادر شد و نیز به خاطر جلوگیری بسیار آنها از راه خدا بخشی از چیزهای پاکیزه را که بر آنها حلال بود حرام کردیم. و همچنین به خاطر ربا گرفتن در حالی که از آن نهی شده بودند و خوردن اموال حرام به باطل و برای کافران آنها عذاب دردناکی آماده کرده ایم. » (النساء / ۱۶۱و۱۶۰)
چنان که قرآن کریم میفرماید ربا باعث رکود اقتصادی است:« وَ ما آتَیتُم مِن رِباً لِیَربُوَا فی أَموالِ النَّاسِ فَلا یَربُوا عِندَ اللَّهِ وَ ما آتَیتُم مِن زَکاه تُریدُونَ وَجهَ اللَّهِ فَأُولئِکَ هُمُ المُضعِفُون»:«و آنچه از ربا مىدهید تا در میان مال مردم زیاد شود نزد خدا زیاد نمىشود و آنچه از زکات که براى رضاى خدا مىدهید زیاد مىشود و زکات دهندگان مال خود را زیاد مىکنند » (۳۹ روم) «یَمحَقُ اللَّهُ الرِّبا وَ یُربِی الصَّدَقاتِ وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ کُلَّ کَفَّارٍ أَثیمٍ »:«خدا ربا را (که مردم به منظور زیاد شدن مال مرتکب مىشوند) پیوسته نقصان مىدهد، و به سوى نابودیش روانه مىکند، و در عوض صدقات را نمو مىدهد، و خدا هیچ کافر پیشه دل به گناه آلوده را دوست نمىدار د» (البقره/۲۷۶) بنا براین اگر چه رواج ربا باعث ثروتمند شدن معدود کسانی میشود که ربا میگیرند اما این به قیمت فلج شدن بازار اقتصادی یک جامعه میشود و به فلاکت افتادن و خانه نشین شدن افراد بسیاری در جامعه را در پی دارد. بیکاری و اختلاف طبقاتی خود باعث گناهان متعددی خواهد شد. شاید منظور از تحریم بنی اسرائیل از طیبات در آیه مذکور، همین رکود اقتصادی ناشی از رباخواری برای تمام جامعه باشد. «اکل مال بالباطل» در آیه مذکور نیز (چنان که بحث مفصل آن در فقه وارد است) به طور کلی شامل فعالیتهای اقتصادی خاصی میشود که جنبه تولیدی نداشته و بیشتر با تبذیر و حیف و میل داراییهای عمومی و شخصی همراه است. نتیجه آن هم شبیه همان اکل ربا میباشد.
این قبیل گناهان اقتصادی از جهت دیگری نیز موجب گناهکاریهای دیگر میشود. این که باعث پایه گذاری سنتهای غلط اقتصادی در نسلهای بعد میشود. تفسیر برهان، روایتی از امام ششم می آورد که ایشان فرمودند:« هر کس ظلمیبه کسی کند خداوند فردی را مسلط میکند که نسبت به او و بر فرزندان او همان ظلم و ستم را انجام دهد. » (طباطبایی، ۱۴۱۷: ۳، ۲۷۹)
البته توضیح این مطلب در اینجا ضروری است که خداوند به هیچ وجه به هیچ کس ظلم و ستم نمیکند بلکه این ظلم و ستم به این صورت انجام میگیرد که کارهایی که افراد در اجتماع مرتکب میشوند تدریجاً شکل یک سنت به خود میگیرد و به نسلهای آینده منتقل میشود. بنابراین آنهایی که اساس ظلم وستم بر ایتام و خوردن مال آنها و دیگر مردم را پایه میگذارند بالاخره روزی این بدعت دامان فرزندان خود آنها را خواهد گرفت و اگر این به خداوند نسبت داده میشود به خاطر آن است که تمام آثار تکوینی و خواص علت و معلول به او منسوب است.
به هرحال ربا خواری و خوردن مال مردم و از آن بالاتر خوردن مال یتیم آثار وضعی بسیار بدی در دنیا و جزای بسیار شدیدتری در آخرت دارد بهمین خاطر است که خداوند خوردن مال یتیم را به خوردن آتش تشبیه کرده است که در واقع میخواهد چهره باطنی این عمل زشت را به مردم معرفی کند.
در مورد دیگری قرآن کریم نقل میکند شهر مدین شهری بسیار آباد بود، بیشهای بود که درختان خرم و نهالهای پر ثمر آن را پوشانیده بود، اما اهل آن بجای آنکه شکر خدای تعالی را بجای آورند و از دستورات پیامبرشان شعیب اطاعت کنند راه کفر و نافرمانی وفساد اقتصادی را پیش گرفتند و خداوند هم به خاطر این عملشان آنها را عذاب کرد. حضرت شعیب ابتدا مردم را به پرستش خداوندو ترک بتها دعوت کرد:«… قالَ یا قَومِ اعبُداللهَ ما لَکُم مِن اِلهٍ غَیرهُ قَدجاءَتکُم بَیِّنه مِن رَبِّکُم» (الاعراف / ۸۵)
دعوت دوم شعیب مربوط به امور اقتصادی و اجتماعی است و آن اینست که: پیمانه و ترازو را درست بدارید و اجناس مردم را « در وقت معامله» کم ندهید:«… فَاوفوالکَیلَ وَ المیزانَ وَ لا تَبخَسوا النَّاسَ اَشیاءَهُم » (الاعراف / ۸۵) «وَ یا قَومِاَوفوا المِکیالَوَالمیزانَبِالقسطِوَ لاتَبخَسواالنَّاسَاَشیاءَهُم وَلا تَعثَوا فی الَارضِمُفسِدین» (هود / ۸۵):ای قوم در سنجش وزن و کیل عدالت کنید و به مردم کم نفروشید و در زمین به خیانت و فساد برنخیزید. »
دعوت دیگر حضرت شعیب آن بود که در زمین فتنه و فساد نکنید بعد از آنکه اصلاح گردید که این برای شما بهتر است:«… وَلا تُفسِدوا فی الاَرضِ بَعدَ اِصلاحِها ذلِکُم خَیرٌلَکُم اِن کُنتُم مُؤمنین » (الاعراف / ۸۵)
که بنا به نظر صاحب المیزان مقصود از فساد در زمین، گناهانی است که باعث سلب امنیت در اموال و اعراض و نفوس اجتماع میشود. (طباطبایی، ۱۴۱۷:۸، ۱۹۴)
و دعوت چهارم شعیب این بود که: بر سر راه مردم منشینید تا مردم را بترسانید و هر کس را که ایمان دارد از راه خدا باز دارید و آن را ناهموار و ناهنجار شمارید:« وَ لا تَقعُدوا بِکلِّ صِراطٍ توعِدونَ وَ تَصُدونَ عَن سَبیلِ اللهِ مَن آمَنَ بِهِ وَ تَبغونَها عِوَجاً… » (الاعراف/ ۸۶)
در هر حال این گونه جرائم، خود زمینه ساز جرائم دیگری است، کم فروشی و به طور کلی هر نوعفساد اقتصادی از عوامل مهم رکود اقتصادی و نابود شدن بهرههای مادی زندگی بشری است. و در نهایت جز بوار و نابودی عاقبت دیگری در انتظار چنین جوامعی نیست.
۱۲-۱۲) شرب خمر و قمار
در حدیث است:کلید شر، شراب است و از آن بدتر دروغ است. (شیخ صدوق، ۱۳۶۸:۲۴۴) قرآن کریم میفرماید:«اِنَّمَا الخَمرَ وَ المَیسِرِ و الاَنصابِ وَ الاَزلامِ رِجسٌ مِن عَمَلِ الشَّیطان»:«شراب و قمار و بتها و تیرهای قمار پلیدی و از کارهای شیطان است» (مائده/۹۰) و میفرماید:«یَسئَلونَکَ عَن الخَمرِ وَ المَیسِرِ قُل فیهِما اِثمٌ کَبیرٌ وَ مَنافِعُ لِلنّاسِ وَ اِثمُهُما اَکبَرُ مِن نَفعِهِما» (بقره/۲۱۹) تولید و فروش شراب منافعی مالی در پی دارد، همینطور قمار نیز درآمدهایی دارد. اما از نظر قرآن مضرات آن دو بسیار بیشتر از منافع آن است. از آنجا که منافع میسر (قمار) از نوع مالی است، میتوان نتیجه گرفت که منظور قرآن از منافعی که در خمر است، منافع مالی حاصل از ساخت و فروش آن است. بنا بر این از نظر قرآن خمر و میسر از لحاظ معنوی و باطنی رجس و پلید است و از لحاظ مادی و مالی نیز بر خلاف چیزی که درظاهر به نظر می آید، مضرات مالی فراوانی در پی دارد. کسب مال از طریق قمار از قبیل اکل مال بالباطل است و فعالیت اقتصادی مفیدی نیست. شاید این مضرات اشاره به هزینههایی باشد که صرف درمان مضرات الکل و خرابیهایی خواهد شد که در اثر مستی شرابخواران به وجود می آید. و این غیر از مضرات دیگری است که در این دو گناه وجود دارد. در حالت مستی انواع گناهان از شخص سر میزند و قمار باعث اختلاف و خصومت و جنگ و جدال و انحطاط اجتماعی و سقوط آدمی از موقعیت اجتماعی، و حذف وثوق جامعه از آدمی میشود. همچنین باعث عادت به حرامخواری میشود و شخص را از فعالیتهای مفید باز میدارد. معمولا منافع حاصل از قمار نیز صرف خوشگذرانی و فسق و فجور میشود نه خیرات و مبرات.
۱۳-۱۲) گناه عالِم
گناه عالم اثر منفی بسیار شدیدی بر فرهنگ و دیانت مردم دارد. در واقع در باره هیچ گناهی چنین اثر فراگیری دیده نمیشود. ایجاد بدعت و سنتهای باطل در دین تنها به وسیله کسانی که وجهه دینی دارند امکانپذیر است. و همچنین چون مردم اصل دین و ایمان و دیانتشان را از عالمان دینی اخذ میکنند انحراف عالم دینی مستقیما باعث انحراف مردم در دین میشود. و همه انحرافات دیگر وگناهانی که از رهگذر این انحراف رخ دهد از آثار و نتایج آن خواهد بود. در حدیث است هر که سنت سیئهای را بنا نهد در وزر و وبال هر که تا قیامت آن را انجام دهد شریک خواهد بود. (برقی، ۱۳۷۰:۱، ۲۱)
نتیجه:با توجه به مطالب این فصل روشن گردید که مهمترین زمینههای گناه عبارتند از:حب دنیا و هوای نفس، جهل، تحقیر و سرکوب شخصیت انسان، محیط فاسد و جو مسموم، همنشین نااهل و دوستان نا مناسب، شیطان و اغوائات او، سرمایه و ثروت، فقر و تهیدستی، الگوی فردی ناصالح، الگوی اجتماعی ناصالح و غیر اخلاقی، عدم اطاعت پیشوایان و حاکمان جامعه از اوامر الهی و گناهانی که زمینه ساز گناهان دیگرند.
البته چنان که در دعای صباح امام علی وارد است:«… ان خذلنی نصرک عند محاربه النفس و الشیطان… »؛ مهمترین زمینههای گناه، هوای نفس و شیطان هستند. اگر تمایلات نفسانی و غرایز متمایل به شهوت و پرخاشگری در انسان وجود نداشت، اصولا زمینهای برای گناه در او نبود و باقی زمینهها و حتی شیطان نیز نمیتوانست تأثیری در انجام گناه داشته باشد. اما وجود این تمایلات لازمه امتحان عقل و ایمان انسان در دنیا بوده است. چنان که قران کریم میفرماید:«زُیِّنَ لِلنّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِن النِّساءِ وَ….. »:« هوس پرستى، از جمله دوست داشتن زنان، پسران، انبانهاى انباشته از زر و سیم، اسبان داغ خورده، چارپایان و کشتزار در نظر مردم زینت یافته است. اینها دستمایه زندگى این جهانند و سرانجام نیک نزد خداست». (آل عمران/۱۴) و میفرماید:«زُیِّنَ لِلَّذینَ کَفَروُا الحَیوه الدُّنیا… »:« کافران زندگى دنیایى در نظرشان آراسته شده است… ». (البقره/۲۱۲) و در باره زینت دادن اعمال توسط شیطان میفرماید:«… لکِن قَسَت قُلوبُهُم وَ زَیَّنَ لَهُم الشَّیطانُ ما کانوُا یَعمَلوُن»«… بلکه دلهایشان سخت شد و شیطان کردار آنها را در نظرشان آراست». (الانعام/۴۳)
بنا بر این، اصل گناهان همان هوای نفس است و دیگر موارد مذکور مؤید و مشوق هوای نفس و تسهیل کننده عمل بر طبق هوای نفس میباشند.
فصل چهارم:
پیامدهای گناهان
اصل کلمه عذاب وقتی وصف آب باشد به معنای “شیرین” و “گوارا” است، چنان که به آب گوارا “ماء عذب” یا “ماء عذاب” میگویند. اما وقتی در باره مجازات و مکافات عمل و بر حذر داشتن از انجام عملی به کار رود به معنای “منع” است (ابن اثیر، ۱۳۶۴: ۳، ۱۹۶). در این مورد عذاب را از آن جهت عذاب میگویند که از راحتی و آسایش منع میکند و آن را از بین میبرد و موجب رنج میشود. عذاب “رنج مستمر” نیز معنا شده است. (عسکری، ۱۴۱۲:۳۵۴) فعل از ماده “عذب” در باره آب به صورت ثلاثی مجرد “عَذُبَ” یا در باب اِفعال یا استفعال به معنای نوشاندن آب گوارا و طلب کردن آب گوارا به کار میرود. اما در مورد عقوبت و رنجِ نتیجه عمل، در باب تفعیل میرود.[۱۰] افعال عذاب در قرآن همه از باب تفعیل آمده است و در عذاب دنیوی و اخروی هر دو بکار رفته و با کلمات عظیم (النساء/۹۳)، مهین (البقره/۹۰)، الیم (البقره/۱۲)، حریق (آل عمران/۱۸۱)، شدید (آل عمران/۵۶) مقیم (المائده/۳۷) و غیره توصیف شده است. بنابراین، نتیجه گناه و معصیت اشکال مختلف رنج خواهد بود.
رنج و عذاب حاصل از گناه را میتوان به انواع و اقسامیتقسیم کرد. آثار گناه را
میتوان به: باطنی و ظاهری ،تکوینی و تشریعی، فردی و اجتماعی و همچنین به،دنیوی و اخروی تقسیم نمود.
۴-۱) آثار باطنی
اولین تقسیم بندی مهمیکه میتوان در باره آثار گناه مطرح نمود تقسیم به آثار ظاهری و باطنی است. چرا که دنیا ظاهری دارد و باطنی. گناه هم، اثری ظاهری دارد و اثری باطنی. بنا بر این از این جهت میتوان آثار گناه را به آثاری که در ملک و آثاری که در ملکوت و باطن عالم از گناه به جای
می ماند تقسیم نمود.
توضیح آن که، قرآن کریم در باره کفار و فجار میفرماید: « یَعلَمُونَ ظَاهِرًا مِّنَ الحَیَاه الدُّنیَا وَهُم عَنِ الآخِرَه هُم غَافِلُونَ » (الروم/ ۷۹). این گروه فقط ظاهر حیات دنیا را میدانند والبته از آخرت غافلند. و میفرماید:« یا اَیُّهَا النّاسُ اِنَّ وَعدَ اللهِ حَقٌ فَلا تَغُرَّنَّکُمُ الحَیوه الدُّنیا وَ لا یَغُرَّنَّکُم بِاللهِ الغَرور»:«اى مردم بىگمان وعده الهى حقّ است، پس زندگانى دنیا شما را نفریبد و (شیطان) فریبکار شما را نسبت به خداوند فریفته نگرداند». (فاطر/۵)
از این که در آیه، ظاهر حیات دنیا را در مقابل آخرت قرار داده است، میتوان استفاده کرد که آخرت باطن دنیاست و حقیقت دنیاست. حیات دنیا ظاهری دارد و باطنی و به قرینه تقابل هر کدام در مقابل هم بوده و متمم یکدیگرند. بر طبق آیات و روایات ظاهر و باطن ما، هر کدام یک چهره دارند؛ چهره ظاهر، در این دنیا آشکار است و چهره باطن در آن دنیا. و البته نگاه دائمی خدای ما نیز به همان صورت باطنی است. پیامبر به ابوذر فرمود:«یا اباذر ان الله لا ینظر الی صورکم و لا الی اموالکم بل ینظر الی قلوبکم و اعمالکم» (شیخ طوسی، ۱۴۱۴: ۵۳۶)
این صورت باطنی غیبت کننده است که روز قیامت آشکار میشود و در حدیث است روز قیامت دهانش از جیفه بد بوتر است. (شیخ صدوق، ۱۴۱۷: ۵۱۵)
از شخصیت باطنی فرد که اعمال انسان بر اساس آن انجام میشود گاهی به “شاکله” نام میبرند:«کُلٌّ یَعمَلُ عَلی شاکِلَتِهِ»:«هر کسی بر اساس شاکله خود عمل میکند» (الاسرا/۸۴). در منطق قرآن اعمال انسان به تبع شاکله نفسانی شکل میگیرد و رخ میدهد. به عبارت دیگر، منشأ اعمال آدمی، شاکله اوست.
مهمترین معانی کلمه شاکله عبارتند از: ۱- شکل، هیئت، صورت ۲- سرشت، ذات. شاکله در اصل از ماده شکل به معنى مهار کردن حیوان است و به خود مهار، شکال مى گویند. (طنابى که با آن پاى حیوان را مىبندند تا حرکت نکند.) از آنجا که روحیات و سجایا و عادات هر انسانى او را مقید و محدود به انجام رویه اى خاص مى کند به آن شاکله مى گویند. (راغب اصفهانی، ۱۴۱۶:۴۶۲، ماده شکل).
مفهوم شاکله اختصاصى به طبیعت ذاتى انسان ندارد، لذا طبرسى در مجمع البیان در تفسیر آیه مذکور دو معنى براى آن ذکر کرده است:۱- طبیعت و خلقت. ۲- طریقه و مذهب و سنت، چرا که هر یک از این امور انسان را از نظر عمل به نحوى مقید می سازد. از نظر ایشان هر کس روی عوامل مخصوصی، استعداد و طبیعتی کسب میکند که اعمال و کارهایش مطابق همان طبیعت از او صادر میشود و عوض کردن آن اگر چه بسیار مشکل، ولی ممکن است و از او سلب اختیار نمیکند. لذا در قرآن کریم، رفتار دو گروه مؤمنان و کافران به اقتضای شاکلهای که دارند، به دو گونه مختلف تفسیر شده است. (طبرسی، ۱۴۰۸: ۴، ۹۰)
علامه طباطبایی درباره آیه مذکور چنین میگوید: «گویی خدای تعالی بعد از آن که فرمود: مؤمنین از کلام او شفا و رحمت استفاده نموده و ظالمین از آن محرومند و استفاده آنها از قرآن باعث بیشتر شدن خسران آنها میشود، کسی اعتراض کرده است که چرا خداوند میان بندگان خود فرق گذاشته است؟ آیا اگر قرآن را برای هر دو گروه مایه رحمت و شفا قرار میداد، غرض رسالت بهتر حاصل نمیشد؟
پس در آیه فوق به رسول گرامی خود دستور میدهد که پاسخ ایشان را بدهد و به ایشان میفرماید به آن فرد بگوید: «کُلٌ یَعمَلُ عَلی شاکِلَتِهِ»، به این مفهوم که ما تفاوت قائل نشده ایم. این خود مردم هستند که اعمالشان بر طبق شاکله است و فعالیتهای موجودشان از آن صادر میشود. آن کس که دارای شاکله معتدل است، راه یافتنش به سوی کلمه حق و عمل صالح و برخورداری از دین قدری آسانتر است. آن کس که شاکله ظلم و سرکشی دارد، او هم میتواند به سوی کلمه حق و دین راه یابد، ولی برای او قدری دشوارتر است. در نتیجه از شنیدن دعوت دین حق جز خسران عایدش نمیشود». پس در این آیه عمل انسان را مترتب به شاکله او دانسته؛ به این معنا که عمل هر جا باشد مناسب با اخلاق آدمی است: «از کوزه همان برون تراود که در اوست». (طباطبائی، ۱۴۱۷: ۱۳، ۱۹۰)
علامه در ادامه تفسیر شاکله اظهار میدارد که از لحاظ علمی و تجربی هم به ثبوت رسیده است که میان ملکات نفسانی و احوال روح، با اعمال بدنی رابطه خاصی وجود دارد و به ثبوت رسیده که هیچ وقت کارهای یک انسان شجاع با رفتاری که یک آدم ترسو از خود نشان میدهند یکسان نیست. و نیز به ثبوت رسیده است که میان صفات درونی و نوع ترکیب بنیه بدنی انسان ارتباط خاصی وجود دارد. بعضی از مزاجها زود عصبانی میشوند لذا زود انتقام میگیرند و انسان شهوت پرست، کارهای مناسب خود را انجام میدهد. قرآن کریم نیز در این باره میگوید: «وَ البَلَدُ الطَّیِّبُ یَخرُجُ نَباتُهُ بِاِذنِ رَبِّهِ وَ الَّذی خَبُثَ لایَخرُجُ اِلّا نَکِداً» (الاعراف، ۵۸): سرزمین پاکیزه گیاهش به فرمان پروردگار میروید امّا سرزمینهای بدطینت و (شورهزار) جز گیاه ناچیز و بیارزش از آن نمیروید. (طباطبائی، همان:۱۹۲)
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت zusa.ir مراجعه نمایید. |