مجموعه کاملی از کلمات و اصطلاحات خودمانی، عامیانه ایرانی قسمت 215
بینی و بین الله-میان من و خدا-انصافا-الحق
بیا و ببین-تماشایی-بسیار جالب-قابل توجه
بند را آب دادن-فرصتی را از دست دادن-خود را لو دادن-رسوایی به بار آوردن
زنجیر زدن-زنجیر به پشت خود زدن
ریزه پیزه-کوچک اندام-ریز نقش
اتر خان رشتی(آدم پرافاده)
زاچی-روزهای استراحت پس از زایمان
چهار چشمی-با دقت و مراقبت کامل
بار آوردن-تربیت کردن-ایجاد کردن-تولید کردن-نتیجه دادن-سبب شدن
برداشتن کلاه کسی-کسی را گول زدن-فریب دادن
چشم چشم را ندیدن-سخت تاریک بودن
تلنگ در رفتن-باد صدادار در کردن-کنایه از ضعیف و ناتوان شدن
پس هم بر آمدن-حریف یکدیگر بودن-از عهده ی هم برآمدن
دعوت نامه-نامه یا کارتی با درخواست شرکت در یک مجلس یا مراسم-اعلام آمادگی برای پذیرش مهمان در یک کشور دیگر
تنوری-پخته شده در تنور
اتوکشیده(با سر و وضعی شستهورفته و مرتب)
آکِله(جذام، زن سلیطه)
پاپوش درست کردن-پرونده درست کردن- توطئه کردن
دسته هاون-استوانه ای فلزی یا چوبی برای کوبیدن چیزها در هاون
بکُش بکُش-دعوا و مرافعه جمعی تا حد کشتن
دل کسی را به دست آوردن-کسی را با نیکی و محبت از خود خشنود کردن
زیر چیزی زاییدن-از سنگینی کاری از پا درآمدن و کار را به پایان نرساندن
خانه بستن-در بازی نرد دو مهره را در یک خانه قرار دادن تا حریف نتواند در آن جا بنشیند
باربند-جای نهادن و بستن بار
چادر چاقچور-لباس بیرون رفتن زن با حجاب ایرانی در گذشته
اخلاق سگی(تندخویی بیش از اندازه، ناسازگاری با همه)
از زیر سنگ در آوردن-چیزی را هر چند نایاب و تهیهاش دشوار باشد به دست آوردن
چاک دادن-شکافتن-پاره کردن
دست آخر-سرانجام-آخر سر-آخر کاری
اقبال کسی به برج ریق بودن-بداقبال بودن
از بای بسم الله تا تای تَمَت(از اول تا آخر، از سیر تا پیاز)
بد ذات-بد نهاد-بد گوهر-بد جنس-خبیث
ته نشست-رسوب
رو نشان دادن-چهره نمایاندن
دل و روده بالا آمدن-به حالت تهوع افتادن
ریسه شدن-پشت سر هم قرار گرفتن-به دنبال هم به جایی رفتن
چس خور-آدم خسیس-بخیل
پیله ی کسی به کسی گرفتن-کسی را اذیت کردن
پشکل-سرگین حیوانات اهلی
دست به سر کردن کسی-کسی را به بهانه ای برای انجام کاری بیرون فرستادن-کسی را رد کردن
بکوب بکوب-با شتاب-تند و تند
چل مرد-مرد کوتاه قد
خیر ببینی-دعایی است در حق کسی که کمکی کرده باشد
پای چیزی ایستادن-از چیزی دفاع کردن
خر زور-نیرومند-پرزور
تیپ هم-جور-هماهنگ-متناسب
دَم کردن-ریختن آب جوش روی چای و مانند آن و حرارت دادن آن ها-گذاشتن برنج جوشانده بر روی آتش تا آب آن بخار شود
در یک جوی نرفتن آب کسی با کسی-همداستان شدنشان ممکن نبودن-با هم نساختن
زهر چشم از کسی گرفتن-ترساندن-چنان تنبیه کردن که دیگر جرات تکرار خطا نباشد
چپ بودن خواب زن-خلاف شدن آن چه زن در خواب بیند
پیر هافهافو-سخت پیر-پبری که دندان هایش ریخته است
دور کسی یا چیزی را خیط کشیدن-با کسی قطع رابطه کردن-از خیر کسی یا چیزی گذشتن
راه دادن-باز کردن راه عبور-کنار رفتن از سر راه-اجازه ی ورود دادن-رضایت دادن به عمل جنسی
از کف دست مو برآمدن(روی دادن پیشامدی غیرممکن)
چار نعل-به سرعت-به تاخت
از سر نو-دوباره
رنگ و وارنگ-رنگارنگ-به رنگ های گوناگون-از همه نوع
آتش زیر پا داشتن-بیقرار بودن
آدم چوبی-بیعرضه و دستوپاچلفتی
خیک کسی پر بودن-سیر بودن
به جوش آوردن خون کسی-کسی را به اوج عصبانیت رساندن
دراندشت-وسیع-بی سر و ته
تیر و ترقه شدن-سخت خشمگین شدن-ناگهان از جا در رفتن و ناسزا گفتن
دانه ی درشت برچیدن-به دستمزد کم قانع نبودن
رک گویی-صاف و پوست کنده حرف زدن
چشمه-نوع-قسم
حال کسی را جا آوردن-نگا. حال آوردن
آشیخ روباه(آبزیرکاه، مکار)
آب به زیر کسی آمدن(سراسیمه شدن)
خوشاب-میوه ی پخته در آب و شکر-کمپوت
دختر سعدی-دختری که بیش تر در بیرون از خانه و کم تر در خانه است
راه دادن-باز کردن راه عبور-کنار رفتن از سر راه-اجازه ی ورود دادن-رضایت دادن به عمل جنسی
آفتابِ پس دیوار-شامگاه
اَنَک کردن-تحقیر کردن-خجالت دادن
آب باریکه-درآمد اندک اما مرتب
خیز-ورم-آماس
تا شدن-دو لا شدن-جمع شدن
چاقو دسته کردن-از سرما لرزیدن
ترتیب اثر دادن-به حساب آوردن-اهمیت دادن
چرکتاب-پارچه ای با رنگ خاکستری یا قهوه ای که چرک را زود نشان نمی دهد
تیک تیک-صدای جنبش عقربه ی ساعت
برادر خواندگی-ایجاد برادری با دیگری-دوستی بسیار نزدیک و صمیمی
از آب روغن گرفتن-از هر اتفاقی بهره برداشتن
از ریش برداشتن، روی سبیل گذاشتن(کار غیرمنطقی و بینتیجه کردن)
رَکَبی گفتن-به کسی متلک و حرف درشت گفتن
از آب روغن گرفتن(از هر اتفاقی بهره برداشتن)
دو پا-انسان
خورده برده-ملاخظه و پروا
دور زدن-چرخیدن و تغییر جهت دادن
دست راستی-از جناح راست-موافق حکومت
پا جوش-شاخ های فرعی متصل به ریشه ی درخت
جار و جنجال-داد و فریاد-نزاع و کشمکش
ریش و پشمی به هم زدن-بالغ شدن-صاحب ریش و پشم شدن
از آب کره گرفتن(از آب روغن گرفتن)
خالی بند-چاخان-دروغ گو
جیز-اسم صوت در زبان کودکان به معنی سوختن
خط یازده سوار شدن-پیاده رفتن
خر کسی را نعل کردن-رشوه دادن-سبیل کسی را چرب کردن-راضی کردن
داغ باطل زدن-از کار انداختن-از رونق و رواج انداختن
به هم زدن-قطع رابطه کردن
جیره-سهم معین
از گرد راه رسیده(تازهوارد، هنوز به کار دیگری نپرداخته)
تو ذوق زدن-ناخوشایند بودن-بر خلاف میل کسی سخن گفتن
اهل بیت(اهل خانه، خانواده)
جا خالی دادن-در بازی هایی مانند والیبال و فوتبال توپ را به جایی انداختن که دست یازیگر حریف به آن نرسد
چروک-چین و شکن
زوراب زدن-برای استفراغ زور زدن ولی چیزی بالا نیاوردن
خواب زده-خواب آلود-خواب گرفته
دهن کجی کردن-ادا و شکلک در آوردن برای مسخره کردن-بی اعتنایی کردن
بند آوردن-متوقف کردن
بیخود-بی مصرف-بدرد نخور
انسان(آدم خوب و پایبند به اصول اخلاقی)
به لجن کشیدن-مفتضح کردن-رسوا و بی آبرو کردن
جنجال-هیاهو-داد و فریاد-غوغا
آرتیستبازی-انجام کارهای غیرعادی
چشم و دل پاک-کسی که به دیده ی بد به ناموس دیگران نگاه نکند
جا-رختخواب-بستر
زبان ریزی کردن-زبان ریختن
دخل کسی آمدن-کلک کسی کنده شدن-کار کسی ساخته شدن-نابود شدن
افتادن دست(از فرط کار زیاد در دستهای خود احساس خستگی بسیار کردن)
پا-حریف
چارقد-روسری زنانه
روی تاب گذاشتن-سپردن شرط بازی به نفر سوم برای جر نزدن حریفان
جگر را سرمه کردن-دل کسی را سوزاندن-بسیار غم دادن
دو شکمه-آن که در بازی به جای دو نفر بازی می کند
ریش و پشم-موهای صورت-ریش و سبیل
دست به یکی کردن-همدست شدن-متحد شدن
به اسم خود جا زدن-از آن خود وانمودن
آبِ دندان-حریف ساده
احوال گرفتن-جویای حال شدن
جامه شور-رختشوی
چپ چپ به کسی نگاه کردن-با اوقات تلخی-بدبینی یا اعتراض به کسی نگاه کردن
بز بگیر-کسی که همیشه به دنبال جنس ارزان یا معاملات پر سود است
از بز حرامزادهتر-سختگریز و حیلهگر
بغداد کسی را آباد کردن-شکم گرسنه ی کسی را سیر کردن
دو دوزه بازی-دو رویی-کلک زنی
دلخوری-گله-شکایت-اوقات تلخی
تحویل گرفتن-به کسی احترام گذاشتن-از کسی پذیرایی کردن
اختر شمردن(شببیداری)
اُرد کسی را خواندن-به حرف کسی گوش کردن-اهمیت دادن
بی عرضه-بی لیاقت-بی مصرف
چیله-هیرم-خاشاک
تو دار-راز نگهدار
بی تخم و ترکه-بی فرزند-بی نسل
به کارخوردن-بدرد خوردن-کارآمد بودن
پالان آفتاب گذاشتن-کسی را معاف کردن-مرخص کردن
در دار-دارای سرپوش
افسار پاره کردن-سرپیچی کردن-یاغی شدن
دیوانه ی کسی بودن-عاشق بی قرار کسی بودن
جل و پلاس خود را پهن کردن-در جایی اقامت کردن
پا روی پا بند نشدن-بسیار خوشحال بودن
تی تیش مامان-ی بزک کرده-تر و تمیز-شسته و رفته-عزیز دردانه
دست ننه ات درد نکند-به تمسخر به کسی که کار نادرست کرده است می گویند
بچه باز-مردی که به پسربچگان تمایل جنسی دارد
پا جوش-شاخ های فرعی متصل به ریشه ی درخت
خون جگر خوردن-رنج بسیار کشیدن-غم فراوان خوردن
آش پشت پا-آشی که در روز سوم پس از رفتن مسافر بپزند و به فقرا بدهند
الدرم بلدرم کردن-بد و بیراه گفتن-ناسزا گفتن
اره دادن و تیشه گرفتن(جنگ و دعوا داشتن)
دم کوتوله-کوتاه قامت-چیز کوچک
باد در سر داشتن-تکبر و غرور داشتن
زیر رکاب کشیدن کسی-کسی را مطیع و تابع ساختن
دَم کشیدن-رسیدن و پختن چای-برنج و مانند آن ها
پالان خروس-کنایه از چیزی که وجود ندارد برای نشان دادن نداری مطلق
تی تیش مامان-ی بزک کرده-تر و تمیز-شسته و رفته-عزیز دردانه
چوب زیر دم کردن-تحریک کردن
پشتک زدن-معلق زدن-رنگ عوض کردن-تغییر عقیده دادن
زیپ دهن را کشیدن-حرف نزدن-دهان را بستن
باز و بسته ی امام هشتم بودن-نیروی و قدرت خود را مدیون نظر مساعد امام هشتم بودن
از دماغ فیل افتادن(بسیار متکبر و خودبین بودن)
داغ کسی را به دل کسی نهادن-غزیز کسی را کشتن
دنیا دیده-آزموده-سرد و گرم چشیده
به قدر پشت خاک انداز-بسیار کوچک و محقر
بِر و بِر-زُل-نگاه یکریز
رُک زده-زل زده-خیره شده
چشم و گوش بسته-بی تجربه و بی اطلاع
خلق تنگی-عصبانیت-خشمگینی
از بن ناخن(ذخیره، بندگی، اطاعت)
آفتابهدزد-دزدی که به ربودن چیزهای بیارزش بسنده میکند
اوضاع احوال(وضع و حال)
دعوت حق را لبیک گفتن-مردن
خفه کردن-آتشی را خاموش کردن-خاموش شدن موتور-با اصرار در کاری کسی را کسل کردن
بزن قدش-دعوت به دست دادن برای نشان دادن توافق و همدلی
باج به شغال دادن-به شخصی پست رشوه دادن
دنده کج-کج خلق-یکدنده
اردکپرانی(از عهدهی جنگ با کسی برنیامدن)
دستگیره ی خطر-وسیله ای حلقه مانند در قطار برای بازداشتن قطار از حرکت به هنگام خطر
بند کردن به کسی-به پر و پای کسی پیچیدن-پیله کردن به کسی
آسمان را به زمین آوردن (دوختن)(کار شگفتانگیز کردن)
خایه مال-چاپلوس-متملق-دستمال به دست
حال کردن-لذت بردن
بخت، بخت اول-برای هر زنی شوهر اول بهتر است
ترکمون زدن یا کردن-دست به آب رساندن-ناشیانه کاری را انجام دادن-زاییدن
آبِ جو(ب)(مال دنیا، هرچیز فراوان و بیارزش)
زیر آب کسی را زدن-با اسباب چینی و توطئه سبب خلع مقام کسی شدن
این دو کلهدار(خورشید و ماه)
خورند-لایق-درخور-به اندازه ی-طرفیت
پورت-سر و صدا-داد و فریاد
جیره ی کسی را روی یخ نوشتن و جلو آفتاب گذاشتن-با کسی دشمنی کردن
حرف-سخن-گفتار-کلام
جیغ-فریاد-صدای نازک و بلند
آب دادن بند-خود را لو دادن-فرصت را از دست دادن
بد قواره-بد ریخت-بد ترکیب
آبِ کبود-آسمان
زهره کردن-بسیار ترساندن
بی کله-نترس-شجاع-بی خرد-تهی مغز
دروغ دون-مطالب نادرست و سراسر دروغ
ریش و گیس بافتن-با هم مشورت کردن-عقل ها را روی هم ریختن
آلا گارسون(اصلاح موی سر زن به سبک موی پسران)
خر چسونه-در مقام تحقیر به شخص خقیر و ناقابل می گویند-نام حشره ای است
باب دهان-موافق سلیقه-مطابق میل-خوشایند
حرف پوچ-سخن بی معنی
جور کردن-یکسان کردن-فراهم کردن
دیزی پشت سر کسی بر زمین زدن-بی اعتنایی کردن به قهر کردن و رفتن کسی
چاچول بازی-حقه بازی-هوچی گری-لاف زنی
خاک آلود-آلوده به گرد و غبار و خاک
خر در چمن-آوای ناهنجار-هرج و مرج
تخم چیزی ورافتادن-ریشه کن شدن
حلال وار-به صورت حلال
چسونه-پست و نالایق-دشنامی برای تحقیر
درش را گذاشتن-سکوت کردن-خاموش شدن
چرخیدن در روی یک پاشنه-تغییر نکردن وضعیت-گذشتن وضع به منوال سابق
زیر بار رفتن-قانع شدن-تحمل کردن
چار سو-چهار راه-جایی از بازار که در هر چهار سمت آن دکان و مغازه باشد
اهل کوفه(سست پیمان، بیوفا و غیرقابل اعتماد)
خربزه قاچ کردن با اتوی شلوار-بسیار آراسته بودن و به خود پرداختن
این تن بمیرد(سوگندی که یا در اصرار و یا در اثبات حرف خود یاد میکنند)
با کرم الکاتبین بودن حساب کسی-گرفتار وضعی شدن که فقط خدا می تواند آدم را نجات بدهد
جا انداختن-به سر جای خود آوردن
جغ جغ-صدای به هم خوردن چند چیز-صدای همهمه
جان من و جان شما-سوگند به جان من و شما
پنج تن-محمد-علی-فاطمه-حسن و حسین
پای چوب ایستادن-منتظر آغاز فروش در میدان یا بازار ماندن
از بن ناخن(ذخیره، بندگی، اطاعت)
از خود در آوردن-دروغپردازی کردن
دنبال کسی گذاشتن-در پی کسی دویدن-کسی را تعقیب کردن
ریشو-دارای ریش بلند
آشیخ روباه-آبزیرکاه-مکار
پول سر راهی-پولی که بزرگ تر ها به هنگام سفر به زیردستان یا کوچک تر ها می دهند
به پیر و پیغمبر قسم خوردن-سوگند بسیار یاد کردن
چهار عمل اصلی-جمع و تفریق و ضرب و تقسیم
بی غم-بی خیال-لاقید-بی درد
خطب کسی کج بودن-نگا. پالان کسی کج بودن
پِهِن بار کسی کردن-آبرو و ارزش و اعتبار نداشتن
افتادن بچه(سقط شدن جنین)
جواب کردن-به کار کسی پایان دادن-از کار اخراج کردن
از خنده روده بر شدن-از شدت خنده بیحال شدن
استخوان در گلو داشتن-رنج و سختی کشیدن
زمینه سازی کردن-مقدمه چیدن برای انجام کاری
دهن خود را آب کشیدن-دهان خود را طاهر کردن-استغفار کردن
از راه بهدر بردن(فریب دادن، اغوا کردن)
درگیر شدن-گرفتار شدن-دچار آمدن-برخورد کردن
دُم سیخ کردن-دُم سیخ شدن
اخ و پیف کردن(اظهار ناراحتی کردن از بوی بد، منظرهی بد یا غذای بد)
دو زاری-سکه ی دو ریالی
انگشت کردن-انگشت رساندن
دوخته فروش-کسی که پارچه بخرد-از آن لباس بدوزد و برای فروش عرضه کند
پر پر کردن-نزدیک شدن بلا
چروکیده-چین دار شده-ناصاف
از رو بردن-خجالت دادن-مقاومت حریف را در هم شکستن
برج ریق-برج نامیمون و نامبارک
چادر خانه-چادری که زن در خانه می پوشد
خورد رفتن-از بین رفتن قسمت اضافی در خیاطی-جذب شدن و حل شدن در چیزی
جفت و جلا کردن-مرتب کردن-حقه جور کردن
تیغی-چیزی که با کلاه برداری از کسی گرفته باشند
آسمانجل(ندار، بیچیز، کسی که رواندازش آسمان است)
چل و یک منبر روشن کردن-چهل و یک شمع نذری در چهل و یک مجلس روضه خوانی
دُم کله پز را گرفتن-رفتن کسی بی سر و پا و آمدن کسی بی سر و پاتر به جای او
دست به سیاه و سفید نزدن-به هیچ گونه کاری نپرداختن-ابدن کاری نکردن
بی همه کس-بی پدر و مادر
بد دهن-کسی که پیوسته فحش و ناسزا می گوید
بنا بودن-قرار بودن
چلاق-دست و پا شکسته یا بریده
دامنی-پارچه ای که با آن دامن می دوزند
چِرت-حرف بی معنی و نامربوط
زدن به صحرای کربلا-مطلبی را به صورت اشاره و کنایه گفتن-روال سخن را به موضوع خاصی برگرداندن
از کمر افتادن(از خستگی زیاد از کار افتادن، ناتوان شدن در امر جنسی)
بش باد-حقش باشد-هنگامی که کسی به دشمنان دین لعنت بفرستد-شنوندگان این جمله را می گویند.
اوضاع احوال-وضع و حال
پیت پیت کردن-پچ پچ کردن-نجوا کردن
به خانه ی بخت رفتن-شوهر کردن
از خجالت آب شدن-بسیار شرمنده شدن
از یک قماش بودن-سر و ته یک کرباس بودن
روی دوش کسی سوار شدن-بر کسی مسلط شدن
دم کوتوله-کوتاه قامت-چیز کوچک
داداشی-برادر در زبان کودکان
زخم زبان-نیش زبان-آزردگی از سخن کسی
خر رنگ کن-خوش طاهر بد باطن
چراغ زنبوری-نگا. چراغ توری
تو حساب بودن-وارد بودن-به مسائل آگاه بودن
از سر کسی افتادن-عادتی را ترک کردن
پی سوز-چراغ روغنی و فتیله دار
دَم دادن-دل دادن-جرات دادن-گستاخ کردن
الف-قاچ خربزه و از این قبیل-بچهی کوچک-سیخ-راست
رَطب و یا بس گفتن-سخنان درست و نادرست گفتن-آسمان و ریسمان به هم بافتن
خط یازده سوار شدن-پیاده رفتن
به دل چسبیدن-مطبوع و گوارا بودن
چوب حراج چیزی را زدن-در برابر تاراج و غارت قرار دادن
چپ چپ به کسی نگاه کردن-با اوقات تلخی-بدبینی یا اعتراض به کسی نگاه کردن
از جا پریدن-یکه خوردن-عصبی شدن
تیر کردن-نشان کردن
ختنه نکرده-آزمند-پول پرست-نامسلمان-پدر سوخته
خالی بستن-چاخان کردن-بلوف زدن
پر زدن-به چیزی یا کسی اشتیاق فراوان داشتن
اخم و تخم-ترشرویی-کجخلقی
خوار و ضعیف-نحیف-ناتوان
بر گرده ی کسی سوار شدن-کسی را زیر فرمان خود آوردن
خورده برده-ملاخظه و پروا
آب دندان خوردن(حسرت خوردن)
از تو چه پنهان(راستش را بخواهی)
تخت-آسوده-رضایت بخش-صاف و هموار
چرب زبان-خوش سخن-چاپلوس
از کسی رودست خوردن-از کسی فریب خوردن
پوزه ی کسی را به خاک مالیدن-کسی را شکست دادن
از پا درآمدن(افتادن، سخت خسته و درمانده شدن)
رد شدن-مردود شدن-پذیرفته نشدن
جفت کردن صدا با ساز-هماهنگ کردن صدای ساز توسط کوک
از بیکاری مگس پراندن(بیکار و بدون سرگرمی ماندن)
ابوقراضه(ابوطیاره)
حیف شدن-حرام شدن-نفله شدن-از فایده افتادن
به خورد کسی دادن-به زور به کسی خوراندن-به کسی قالب کردن
بخاری از کسی بلند نشدن-به حال دیگری سودی نداشتن-توانایی و برش نداشتن
روی شکم سیری-بدون تعهد-از سر بی خیالی
دهن کسی را آب انداختن-کسی را به طمع انداختن-میل شدید در کسی ایجاد کردن
حرام و حرس-ریخت و پاش
آتو(بهانه، دستاویز، نقطهضعف)
بازوبند-نواری که به نشانه ی معینی بر بازو می بندند
با سلام و صلوات-با تجلیل و بزرگداشت-با رعایت کامل آداب و رسوم
حرف پراندن-بدون اندیشیدن چیزی گفتن
خشک شدن قر در کمر-به پایان نرساندن خودنمایی و جلوه گری
تن خواه گردان-پول نقدی که در موقع لزوم خرج هرینه های فوری می شود
حاجی حاجی مکه-دیر به دیر به دیدار کسی رفتن
پیمانکار-آن که مطابق قرارداد انجام کاری را در زمان معین به عهده می گیرد
تره بار-میوه ها و سبزی ها
خروجی-جای بیرون رفتن-مالیاتی که هنگام خارج شدن از کشور به دولت می پردازند
زور شنیدن-نحمل جور و ظلم کردن
جارو کردن زیر پای کسی را-موجب اخراج کسی از کاری یا جایی شدن
بگیر و ببند-توقیف و حبس-حکومت نظامی
دعوا-مشاجره-نزاع-بازخواست و سرزنش
پهن شدن آفتاب-روز شدن
دست و پا شکسته-ناقص-ناتمام
چشم بازار را درآوردن-چیز بسیار بد و نامرغوب خریدن
چیزیش شدن-رازی در دل داشتن-حال غیر عادی داشتن
روی تاب گذاشتن-سپردن شرط بازی به نفر سوم برای جر نزدن حریفان
حکیم باشی را دراز کردن-مجازات کردن بی گناه
به چشم آمدن-قابل توجه بودن-ارزش داشتن
نیروی انجام کاری را داشتن
درینگ-صدای خوردن مضراب یا ناخن با ساز
از زیر بته عمل آمدن-خانواده و اصل و نسبی نداشتن
از ته دل-از سر صدق و صفا
تیغی-چیزی که با کلاه برداری از کسی گرفته باشند
حرف دو پهلو-نگا. حرف پهلودار
چای دیشلمه-چای تلخ که با قند یا خرما و مانند این ها بنوشند
تک روی-عمل بدون توجه به جمع
خِر کسی را چسبیدن-گریبان کسی را گرفتن و چیزی از او طلب کردن
پاشنه بلند-کفش زنانه با پاشنه های بلند
دری وری گفتن-سخنان نامربوط گفتن-چرند و پرند گفتن-آسمان و ریسمان به هم بافتن
اجابت کردن معده(قضای حاجت)
خام عقلی-حماقت-دیوانگی
به لجن کشیدن-مفتضح کردن-رسوا و بی آبرو کردن
خنده ی نخودی-خنده ی لوس و بی مزه
پدر کسی را در آوردن-کسی را تنبیه کردن-بسیار آزار دادن
تیک تیک-صدای جنبش عقربه ی ساعت
الابختکی(اتفاقی، تصادفی)
ته جرعه-باقی مانده از نوشیدنی
زنده شدن-حق بازی دوباره پیدا کردن
دم خروس از آستین کسی پیدا بودن-آشکار بودن نشانه ی کار خلاف
دنبال کسی گذاشتن-در پی کسی دویدن-کسی را تعقیب کردن
چال افتادن-گود شدن
چشم روشن شدن-شاد و خرسند شدن
چهار چشم-عینکی-بسیار مشتاق-منتظر-مراقب
دست اول-نو و تازه
آفتاب لب بام(پیری نزدیک به مرگ)
خرخره ی کسی را جویدن-به شدت از دست کسی عصبانی شدن
تو عالم هپروت بودن- تو آسمان ها سیر کردن
چروک افتادن-چین افتادن-ناصاف شدن
تن در دادن-به کاری حاضر شدن-انجام کاری را پذیرفتن
بوق سگ-بسیار دیر وقت
دست و دل باز-بخشنده-جوانمرد
ازرق(چشم زاغ)
جان پناه-محل امن-آن چه جان را حفظ کند. پناهگاه
خرجی دادن-دادن پول لازم برای گذران روزانه
دو به دست کسی افتادن-به دست آوردن فرصت برای اعمال نظر-قدرت نمایی یا انتقام جویی
دل کسی را خون کردن-کسی را سخت رنجاندن
دستِ چپ-سمت چپ
بیسار-فلان
حال آوردن جگر-بریدن صفرای جگر با چیزهای ترش مزه
چشم به روشنایی افتادن-سودی را در جایی گمان کردن و به آن طمع کردن
چهار دیواری کسی نشست کردن-بدبخت شدن-از کار و زندگی ساقط شدن
بار آوردن-تربیت کردن-ایجاد کردن-تولید کردن-نتیجه دادن-سبب شدن
حال آمدن دل-بازیافتن نشاط-برطرف شدن خستگی
خوش معامله-خوش حساب-کسی که آلت تناسلی قوی دارد
بیخ پیداکردن کار-گره افتادن در کار-دشوار شدن کار
آن سرش ناپیدا بودن-برای نشان دادن حد کمال و مبالغه بهکار میرود
روده کوچکه ی کسی روده بزرگش را خوردن-کنایه از شدت گرسنگی
از هفت دولت آزاد بودن(شاد و آزاد بدون نگرانی از قضاوت دیگران زندگی کردن)
بادمجان دور قاب چین-آدم چاپلوس-متملق-سبزی پاک کن
دُم کسی را گرفتن-از کسی پی روی و تقلید کردن-کسی را رها نکردن
خرج برداشتن-پول لازم داشتن
آهوی مانده گرفتن(بیانصافی کردن، عاجزکشی کردن)
آب برداشتن(هدف دیگری در پس کاری وجود داشتن)
داریه-حلقه ای چوبی که روی آن پوست کشیده و رامشگران به همراه دیگر سازها می نوازند
خاله وارسی-فضولی-تحقیق بی مورد
دو لُپی خوردن-دو لُپه خوردن-هم از آخور خوردن-هم از توبره
از پاشنه در کردن(پیاده راه درازی را طی کردن)
دست و بال کسی تنگ بودن-تنگدست بودن-فقیر بودن
دست به ریش گرفتن-ضمانت و تعهد دادن
جیز گر-ربا خوار-کسی که از دیگران برای دادن مکان غیرقانونی پول می گیرد
ریش دادن و ریش گرفتن-ضمانت کردن-متعهد شدن
دم حجله کشتن گربه-زهر چشم گرفتن برای نخستین بار
خورد و خوراک-خوردنی-آذوقه
ارزانی(بخشیدن، دادن)
اُرد کسی را خواندن-به حرف کسی گوش کردن-اهمیت دادن
پاچه گیر-کسی که بی مقدمه کسی را بیازارد
آنکادر کردن(اصطلاحی در ارتش برای جمعکردن رختخواب)
آفتابِ پس دیوار(شامگاه)
رو دادن-گستاخ کردن-جسارت دادن
خواربار-ارزاق-خوراک
انگشت عسلی بهدیوار کشیدن-هنگامه بر پا کردن-مردم را متوجهی جایی کردن
آنها را خانم زاییده، ماها را کلفت؟(چرا آنها را بر ما ترجیح میدهند؟ چرا به ما اجحاف میکنند؟)
زاچی-روزهای استراحت پس از زایمان
بیخ-کاملا نزدیک-تنگ چیزی
استخوان لای زخم گذاشتن-بلاتکلیف گذاشتن-کاری را کش دادن
از خود در آوردن(دروغپردازی کردن)
زبان فهم-کسی که مطلب یا سخنی را خوب در می یابد
پای کسی لنگیدن-منحرف بودن-سست عنصر بودن
الحق و الانصاف-انصافن-حقن
اما(اشکالتراشی، ایجاد شبهه)
پول خرد-پول سکه ای
دهن-واحد آواز خواندن
اسبابچینی-دسیسهچینی-توطئهچینی
جواب سربالا-جواب منفی-جواب طفره آمیز
افتاده(فروتن، متواضع)
تا-لنگه-همتا
خر تو خر-پر هرج و مرج-بی نظم
بد چشم-شور چشم-آن که چشم زخم برساند-مردی که به زنان نامحرم با شهوت بنگرد
دشت کسی را کور کردن-اولین فروش کاسب را نسیه خریدن
پس افت-حقوق هنوز پرداخت نشده
جد کمر زده-در نفرین به سید می گویند-یعنی جدش او را به سزایش برساند
خانه بستن-در بازی نرد دو مهره را در یک خانه قرار دادن تا حریف نتواند در آن جا بنشیند
باز شدن نیش کسی-تبسم کردن از روی خوشحالی و خوشوقتی
آتش به گور کسی باریدن(پس از مرگ دچار عذاب شدن)
بختک-کابوسی به شکل هیکل که در خواب بر سینه ی شخص نشسته و مانع تنفس آزاد او می شود
چروک خورده-چین خورده-ناصاف شده
دولت سرا-تعبیری احترام آمیز از خانه ی کسی
پر رودگی-پر گویی-پر حرفی
از هفت دولت آزاد بودن-شاد و آزاد بدون نگرانی از قضاوت دیگران زندگی کردن
پس انداختن-جمع کردن پول-بچه به دنیا آوردن-به عقب انداختن
افقی برگشتن(شهید شدن و روی دستها تشییع شدن)
دق کردن-از غصه مردن
پر کردن کسی-کسی را تحریک کردن
چرخی-کبوتری که در آسمان معلق می زند-کسی که روی چرخ و گاری چیزی می فروشد
چشمه-نوع-قسم
خون کسی را مکیدن-مال کسی را به تزویر غارت کردن-به کسی تعدی و ستم کردن
دانش سرا-آموزشگاه تربیت معلم
چپ اندر قیچی-نامنظم و نامرتب-بی نظم و قاعده
چپ و راست کردن-زیر و رو کردن-مشت باران کردن
حاجی من شریک-کسی که خود را داخل کاری می کند و مدعی شراکت می شود
جای سفت-وضعیت سخت
حاجی فیروز سال نو را مژده می دهد-مردی که در روزهای آخر سال خود را سیاه کرده و با رقص و آواز مردم را به خنده و شادی واداشته و آمدن
خرجی-پول لازم برای گذران روز
توی هم رفتن سگرمه-گره بر ابرو زدن بر اثر خشم
دست کسی به دهانش رسیدن-از تهی دستی بیرون آمدن-محتاج نبودن
استخوان را پیش گاو و کاه را پیش سگ انداختن-کار را به نااهل سپردن
خرج جیب-توجیبی-خرج غیر لازم
داغ به دل کسی گذاشتن-کسی را عزادار کردن
جبهه-میدان جنگ
بی سکه-بی اعتبار
دردر کردن-چو انداختن-شایع کردن
جگر خون کردن-رنج بسیار دادن
زیر پای خود را سست دیدن-موقعیت خود را نااستوار دیدن-شغل و سمت خود را در خطر دیدن
حمامی-گرمابه دار
آی زکی(در مقام ریشخند و تحقیر گفته میشود)
بابا ماما-همه کاره ی محل-بزرگ لوطیان
پَخ دار-چیزی که تیزی لبه های آن گرفته شده باشد
پاشنه ی کسی را کشیدن-با فریب کسی را به کاری برانگیختن
دشت کسی را کور کردن-اولین فروش کاسب را نسیه خریدن
پَتَه-کاغذ مقوایی-مهره ی فلزی به جای پول-ژتون
بی چک و چانه-بی گفت و شنود-بی کم و کاست
پشت اندر پشت-نسل اندر نسل
پا بَد-بد قدم
ژوری-هیئت داوران
زیر دل زدن-تهوع آوردن
چپ افتادن با کسی-مخالف شدن با کسی-پیله کردن به کسی
دور تا دور-گرداگرد-اطراف
خط خطی شدن اعصاب-خرد شدن اعصاب-خراب شدن اعصاب
حق به جانب-دارای ظاهر مظلومانه و دروغین
پیاده-کنایه از آدم کم مایه و بی تجربه
خاک تو سری کردن-نزدیکی کردن زن با شوهر
پشم نداشتن کلاه کسی-اعتبار نداشتن-کاری از کسی برنیامدن
خونی-قاتل-دشمن سخت-مخالف شدید
چغاله بادام-بادام نارس
افتادن دست-از فرط کار زیاد در دستهای خود احساس خستگی بسیار کردن
بله قربان-در حالت احترام در جواب مثبت می گویند-مجازا به معنی تملق است
توی روغن بودن نان کسی-رونق داشتن کار و بار کسی
این در و آن در زدن(برای انجام کاری کوشش بسیار کردن)
دو پا در یک کفش کردن-سماجت و اصرار کردن
درد گرفتن دل از اسهال
تر و چسب-بی درنگ-بی معطلی-فرز و چابک
پاخت-بند و بست-تبانی کردن
دست به نقد-بی درنگ-زود-فورن
پشتی-بالش-حمایت
برادر تنی-برادر حقیقی
ریز ریز-خرد شده-کاملن خرد
با ریسمان کسی به چاه رفتن-با اعتماد به کسی به کاری دست زدن
آفتاب روی پشت بام جمع کردن(کاملا تنگدست بودن)
دَم دادن-دل دادن-جرات دادن-گستاخ کردن
در آوردن پول-برای به دست آوردن پول و درآمد کوشیدن
پیش کسوت-کسی که سابقه اش بیش تر از دیگران است
زیر سبیل در کردن-به روی خود نیاوردن-درگذشتن
بند کشی-پر کردن درزهای آجرها و سنگ ها با سیمان و ساروج
به سر و کول هم پریدن-دعوا کردن-شلوغ بازی درآوردن
زدن خود به آن راه-خود را به نادانی
د ِ ؟-واقعن ؟-راستی ؟
بو بردن-حدس زدن-از روی شواهد فهمیدن
آش آلو شدن-خجالتزده شدن-سکهی یکپول شدن-کنفت شدن
پُر پشت-انبوه-بسیار روییده
زناشویی-ازدواج-همسر اختیار کردن
تو به تو-گوناگون-لا به لا
پشت-نسل-فرزندان
چربیدن-برتر بودن-پیش بودن
خاکستر نشین-بدبخت-سیه روز-ذلیل
خاطر داشتن-به یاد داشتن
آمیزقلمدون-میرزابنویس-کاتب
جوشانده-دارویی که آن را در آب می جوشانند و عصاره ی آن را به بیمار می دهند
پِشک-نرمی و پرده های بینی
دسته اش را در کردن-تصفیه حساب کردن-جبران کردن کاری
دایر کردن-بر پا کردن-رواج دادن-آباد کردن
وسیلهی بازی (بهویژه برای کودکان)
چای دیشلمه-چای تلخ که با قند یا خرما و مانند این ها بنوشند
پشک انداختن-قرعه کشیدن
حال و احوال کردن-سلام و احوال پرسی کردن
جد کمر زده-در نفرین به سید می گویند-یعنی جدش او را به سزایش برساند
دُوال پا-آدم سمج
داو-نوبت بازی
تسمه از کدوی کسی بیرون کشیدن-پاپیچ نشدن-دست برداشتن
آه از نهاد کسی برآمدن(نهایت تاسف به کسی دست دادن)
جوش زدن دل-نگران و مضطرب بودن-در دلهره به سر بردن
از جلوی کسی در آمدن-در برابر کسی مقاومت کردن
از بیکاری مگس پراندن(بیکار و بدون سرگرمی ماندن)
ارواح شکمت-ارواح بابات
اُق گرفتن-حالت تهوع پیدا کردن
باد به آستین کسی کردن-کسی را به کاری تحریک کردن
دل به دل رفتن-دوستی و دشمنی از دو سو بودن
چغاله بادامی-چغاله بادام فروش
از جا در رفتن(کنترل خود را ناگهان از دست دادن، ناگهان خشمگین شدن)
خاکستر نشین-بدبخت-سیه روز-ذلیل
بد سیرت کردن-به دختری تجاوز کردن-بی عصمت کردن
تو ذوق کسی خوردن-از سخن یا رفتاری دمغ شدن
دل آب شدن برای چیزی-بسیار مشتاق چیزی شدن
خوش خیالی-خوش دلی-بی خیالی
خیط شدن-نگا. خیت شدن
پشت پا زدن به چیزی-چشم پوشی کردن از چیزی
دستی پز-نانوایی که در خانه نان می پزد
خرج تراشی-هزینه درست کردن
رب و رسول را یاد کردن-به حد مرگ رسیدن
تپل مپل-چاق و چله
زدن به صحرای کربلا-مطلبی را به صورت اشاره و کنایه گفتن-روال سخن را به موضوع خاصی برگرداندن
خجالت زده کردن-شرمنده کردن-خجالت دادن
ریخت و روز-سر و وضع-شکل و حالت
عینک ذره بینی بسیار قوی
رنگ به رنگ شدن-از خجالت یا خشم سرخ و زرد و سفید شدن
تف توی یخه ی خود انداختن-خود را بد نام کردن
دست داشتن-توانایی داشتن-وارد بودن
راست و ریس کردن-آماده کردن-به ظاهر درست کردن
آینهی زانو(برآمدگی زانو)
با کرم الکاتبین بودن حساب کسی-گرفتار وضعی شدن که فقط خدا می تواند آدم را نجات بدهد
چشم انتظار-منتظر-چشم به راه
دیدن کردن-عیادت کردن-زیارت کردن-ملاقات کردن
بی بو و بی خاصیت-کسی که سود و زیانی ندارد
جور در آمدن-نگا. جور آمدن
تشریک مساعی-با کسی همکاری کردن
دست برداشتن-صرف نظر کردن-چشم پوشی کردن-به حال خود رها کردن
ابوطیاره(اتوموبیل کهنه و فرسوده)
انداختن توی هچل-دچار دردسر و ناراحتی کردن
بی همه چیز-آدم بد جنس-نادرست-کسی که صفت خوبی ندارد
دَنگال-جادار-بسیار فراخ