مجله اینترنتی علمی و آموزشی کامیاب

مجله سرگرمی,مطالب جالب روز دنیا,سایت سرگرمی,مطالب جدید روز

مجموعه کاملی از کلمات و اصطلاحات خودمانی، عامیانه ایرانی قسمت 215

بینی و بین الله-میان من و خدا-انصافا-الحق

بیا و ببین-تماشایی-بسیار جالب-قابل توجه

جیک و بیک-دو روی قاپ-دوستی صمیمی

 

بند را آب دادن-فرصتی را از دست دادن-خود را لو دادن-رسوایی به بار آوردن

تن به کار دادن-زیر بار کار و مسئولیت رفتن-برای کار آماده شدن

زنجیر زدن-زنجیر به پشت خود زدن

ریزه پیزه-کوچک اندام-ریز نقش

خلق تنگی-عصبانیت-خشمگینی

اتر خان رشتی(آدم پرافاده)

زاچی-روزهای استراحت پس از زایمان

چهار چشمی-با دقت و مراقبت کامل

بار آوردن-تربیت کردن-ایجاد کردن-تولید کردن-نتیجه دادن-سبب شدن

پمپ بنزین-جایی که به وسایل نقلیه بنزین می دهند

برداشتن کلاه کسی-کسی را گول زدن-فریب دادن

چشم چشم را ندیدن-سخت تاریک بودن

تلنگ در رفتن-باد صدادار در کردن-کنایه از ضعیف و ناتوان شدن

پس هم بر آمدن-حریف یکدیگر بودن-از عهده ی هم برآمدن

دعوت نامه-نامه یا کارتی با درخواست شرکت در یک مجلس یا مراسم-اعلام آمادگی برای پذیرش مهمان در یک کشور دیگر

تنوری-پخته شده در تنور

اتوکشیده(با سر و وضعی شسته‌ورفته و مرتب)

آکِله(جذام، زن سلیطه)

پاپوش درست کردن-پرونده درست کردن- توطئه کردن

دسته هاون-استوانه ای فلزی یا چوبی برای کوبیدن چیزها در هاون

زه زدن-بیرون شدن کمی رطوبت از مخرج-از زیر کار شانه خالی کردن-منصرف شدن

بکُش بکُش-دعوا و مرافعه جمعی تا حد کشتن

دل کسی را به دست آوردن-کسی را با نیکی و محبت از خود خشنود کردن

پِخ-صدایی برای ترسانیدن کسی

زیر چیزی زاییدن-از سنگینی کاری از پا درآمدن و کار را به پایان نرساندن

خانه بستن-در بازی نرد دو مهره را در یک خانه قرار دادن تا حریف نتواند در آن جا بنشیند

چاخان بازی-حقه بازی-چرب زبانی-دروغ بافی

باربند-جای نهادن و بستن بار

چادر چاقچور-لباس بیرون رفتن زن با حجاب ایرانی در گذشته

اخلاق سگی(تندخویی بیش از اندازه، ناسازگاری با همه)

از زیر سنگ در آوردن-چیزی را هر چند نایاب و تهیه‌اش دشوار باشد به دست آوردن

چاک دادن-شکافتن-پاره کردن

دست آخر-سرانجام-آخر سر-آخر کاری

اقبال کسی به برج ریق بودن-بداقبال بودن

این جور که بویش می‌آید-چنان که از ظواهر امر پیدا است-از فرار معلوم

آخرین تحویل-قیامت

به خورد چیزی دادن-نفوذ دادن-وارد کردن

از بای بسم الله تا تای تَمَت(از اول تا آخر، از سیر تا پیاز)

بد ذات-بد نهاد-بد گوهر-بد جنس-خبیث

ته نشست-رسوب

رو نشان دادن-چهره نمایاندن

پرت گفتن-حرف بی معنی زدن

دل و روده بالا آمدن-به حالت تهوع افتادن

ریسه شدن-پشت سر هم قرار گرفتن-به دنبال هم به جایی رفتن

چس خور-آدم خسیس-بخیل

پیله ی کسی به کسی گرفتن-کسی را اذیت کردن

پشکل-سرگین حیوانات اهلی

دست به سر کردن کسی-کسی را به بهانه ای برای انجام کاری بیرون فرستادن-کسی را رد کردن

بکوب بکوب-با شتاب-تند و تند

چل مرد-مرد کوتاه قد

خیر ببینی-دعایی است در حق کسی که کمکی کرده باشد

پای چیزی ایستادن-از چیزی دفاع کردن

از پارو بالا رفتن پول(ثروت بسیار داشتن)

خر زور-نیرومند-پرزور

تیپ هم-جور-هماهنگ-متناسب

به درک- به جهنم

دَم کردن-ریختن آب جوش روی چای و مانند آن و حرارت دادن آن ها-گذاشتن برنج جوشانده بر روی آتش تا آب آن بخار شود

در یک جوی نرفتن آب کسی با کسی-همداستان شدنشان ممکن نبودن-با هم نساختن

حرف نشنو-خیره سر و یکدنده

زهر چشم از کسی گرفتن-ترساندن-چنان تنبیه کردن که دیگر جرات تکرار خطا نباشد

چپ بودن خواب زن-خلاف شدن آن چه زن در خواب بیند

پیر هافهافو-سخت پیر-پبری که دندان هایش ریخته است

از منبر پایین آمدن-از پرچانگی دست برداشتن-سخن را به پایان آوردن

پر و پا داشتن-پایه و اساس داشتن

دول-آلت مردی به زبان کودکان

دیالله-زود باش دیگه !

دور کسی یا چیزی را خیط کشیدن-با کسی قطع رابطه کردن-از خیر کسی یا چیزی گذشتن

راه دادن-باز کردن راه عبور-کنار رفتن از سر راه-اجازه ی ورود دادن-رضایت دادن به عمل جنسی

از کف دست مو برآمدن(روی دادن پیشامدی غیرممکن)

چار نعل-به سرعت-به تاخت

از سر نو-دوباره

رنگ و وارنگ-رنگارنگ-به رنگ های گوناگون-از همه نوع

آتش زیر پا داشتن-بی‌قرار بودن

آدم چوبی-بی‌عرضه و دست‌وپاچلفتی

خیک کسی پر بودن-سیر بودن

آمپر کسی بالا رفتن(از کوره در رفتن)

به جوش آوردن خون کسی-کسی را به اوج عصبانیت رساندن
دراندشت-وسیع-بی سر و ته

تو سر چیزی زدن-از ارزش واقعی چیزی کاستن

تیر و ترقه شدن-سخت خشمگین شدن-ناگهان از جا در رفتن و ناسزا گفتن

دانه ی درشت برچیدن-به دستمزد کم قانع نبودن

رک گویی-صاف و پوست کنده حرف زدن

چاله چوله-جای پر از گودال-زمین ناهموار

بومی-محلی-اهل همان سرزمین

چشمه-نوع-قسم

حال کسی را جا آوردن-نگا. حال آوردن

اسباب‌کشی-نقل اثاثه از خانه‌ای به خانه‌ی دیگر

آشیخ روباه(آب‌زیرکاه، مکار)
آب به ‌زیر کسی آمدن(سراسیمه شدن)
 

خوشاب-میوه ی پخته در آب و شکر-کمپوت

دختر سعدی-دختری که بیش تر در بیرون از خانه و کم تر در خانه است

راه دادن-باز کردن راه عبور-کنار رفتن از سر راه-اجازه ی ورود دادن-رضایت دادن به عمل جنسی

آفتابِ پس دیوار-شامگاه

زیپو-بی رنگ و رو-بی رمق-رقیق و بی مزه

اَنَک کردن-تحقیر کردن-خجالت دادن

آب باریکه-درآمد اندک اما مرتب

خیز-ورم-آماس

تا شدن-دو لا شدن-جمع شدن

چاقو دسته کردن-از سرما لرزیدن

ترتیب اثر دادن-به حساب آوردن-اهمیت دادن

چرکتاب-پارچه ای با رنگ خاکستری یا قهوه ای که چرک را زود نشان نمی دهد

تیک تیک-صدای جنبش عقربه ی ساعت

برادر خواندگی-ایجاد برادری با دیگری-دوستی بسیار نزدیک و صمیمی

از آب روغن گرفتن-از هر اتفاقی بهره برداشتن

از ریش برداشتن، روی سبیل گذاشتن(کار غیرمنطقی و بی‌نتیجه کردن)

رَکَبی گفتن-به کسی متلک و حرف درشت گفتن

از آب روغن گرفتن(از هر اتفاقی بهره برداشتن)

دو پا-انسان

خورده برده-ملاخظه و پروا

 

دور زدن-چرخیدن و تغییر جهت دادن

دست راستی-از جناح راست-موافق حکومت

خوش تراش-خوش اندام-خوش قد و بالا

پا جوش-شاخ های فرعی متصل به ریشه ی درخت

حال کسی را گرفتن-کسی را ناراحت کردن-شادی کسی را به هم زدن

جار و جنجال-داد و فریاد-نزاع و کشمکش

ریش و پشمی به هم زدن-بالغ شدن-صاحب ریش و پشم شدن

از آب کره گرفتن(از آب روغن گرفتن)
خالی بند-چاخان-دروغ گو

جیز-اسم صوت در زبان کودکان به معنی سوختن

پایانه-ترمینال-نقطه ای که یک داده وارد دستگاه می شود و یا از آن خارج می شود

خط یازده سوار شدن-پیاده رفتن

 

خر کسی را نعل کردن-رشوه دادن-سبیل کسی را چرب کردن-راضی کردن

داغ باطل زدن-از کار انداختن-از رونق و رواج انداختن

به سر کشیدن-یکباره نوشیدن-بالا انداختن

به هم زدن-قطع رابطه کردن

جیره-سهم معین

از گرد راه رسیده(تازه‌وارد، هنوز به کار دیگری نپرداخته)

تو ذوق زدن-ناخوشایند بودن-بر خلاف میل کسی سخن گفتن

پادرمیانی کردن-میانجی گری کردن

 

اهل بیت(اهل خانه، خانواده)

جا خالی دادن-در بازی هایی مانند والیبال و فوتبال توپ را به جایی انداختن که دست یازیگر حریف به آن نرسد

چروک-چین و شکن

آخر‌دست (سر)(بالاخره، سرانجام)

زوراب زدن-برای استفراغ زور زدن ولی چیزی بالا نیاوردن

خواب زده-خواب آلود-خواب گرفته

دهن کجی کردن-ادا و شکلک در آوردن برای مسخره کردن-بی اعتنایی کردن

بند آوردن-متوقف کردن

بیخود-بی مصرف-بدرد نخور

انسان(آدم خوب و پایبند به اصول اخلاقی)

به لجن کشیدن-مفتضح کردن-رسوا و بی آبرو کردن
جنجال-هیاهو-داد و فریاد-غوغا
آرتیست‌بازی-انجام کارهای غیرعادی

چشم و دل پاک-کسی که به دیده ی بد به ناموس دیگران نگاه نکند

جا-رختخواب-بستر

زبان ریزی کردن-زبان ریختن

دخل کسی آمدن-کلک کسی کنده شدن-کار کسی ساخته شدن-نابود شدن

افتادن دست(از فرط کار زیاد در دست‌های خود احساس خستگی بسیار کردن)

پا-حریف

چارقد-روسری زنانه

روی تاب گذاشتن-سپردن شرط بازی به نفر سوم برای جر نزدن حریفان

خبر کسی یا چیزی را آوردن-مرگ و نابودی کسی یا چیزی را اعلام کردن-مردن-نابودی

جگر را سرمه کردن-دل کسی را سوزاندن-بسیار غم دادن

دو شکمه-آن که در بازی به جای دو نفر بازی می کند

خرجی دادن-دادن پول لازم برای گذران روزانه

ریش و پشم-موهای صورت-ریش و سبیل

دست به یکی کردن-همدست شدن-متحد شدن

 

به اسم خود جا زدن-از آن خود وانمودن

آبِ دندان-حریف ساده

احوال گرفتن-جویای حال شدن

جَغُل مغل-شکمبه-سیرابی

جامه شور-رختشوی

چپ چپ به کسی نگاه کردن-با اوقات تلخی-بدبینی یا اعتراض به کسی نگاه کردن

بز بگیر-کسی که همیشه به دنبال جنس ارزان یا معاملات پر سود است

از بز حرام‌زاده‌تر-سخت‌گریز و حیله‌گر

دست از سر کچل کسی بر نداشتن-کسی را به حال خود نگذاشتن

بغداد کسی را آباد کردن-شکم گرسنه ی کسی را سیر کردن

چهار چوب ملا حیدر-جای تنگ و ناراحت کننده

دو دوزه بازی-دو رویی-کلک زنی

دلخوری-گله-شکایت-اوقات تلخی

تحویل گرفتن-به کسی احترام گذاشتن-از کسی پذیرایی کردن

اختر شمردن(شب‌بیداری)

اُرد کسی را خواندن-به حرف کسی گوش کردن-اهمیت دادن

بی عرضه-بی لیاقت-بی مصرف

چیله-هیرم-خاشاک

تو دار-راز نگهدار

بی تخم و ترکه-بی فرزند-بی نسل

 
به کارخوردن-بدرد خوردن-کارآمد بودن
پالان آفتاب گذاشتن-کسی را معاف کردن-مرخص کردن

در دار-دارای سرپوش

افسار پاره کردن-سرپیچی کردن-یاغی شدن

دیوانه ی کسی بودن-عاشق بی قرار کسی بودن

ریسه کردن-ردیف کردن-قطار کردن-پشت سر هم قرار دادن

جل و پلاس خود را پهن کردن-در جایی اقامت کردن

پا روی پا بند نشدن-بسیار خوشحال بودن

حاجی فیروز سال نو را مژده می دهد-مردی که در روزهای آخر سال خود را سیاه کرده و با رقص و آواز مردم را به خنده و شادی واداشته و آمدن

تی تیش مامان-ی بزک کرده-تر و تمیز-شسته و رفته-عزیز دردانه
دست ننه ات درد نکند-به تمسخر به کسی که کار نادرست کرده است می گویند

بچه باز-مردی که به پسربچگان تمایل جنسی دارد

پا جوش-شاخ های فرعی متصل به ریشه ی درخت

خون جگر خوردن-رنج بسیار کشیدن-غم فراوان خوردن

آش پشت پا-آشی که در روز سوم پس از رفتن مسافر بپزند و به فقرا بدهند
الدرم بلدرم کردن-بد و بیراه گفتن-ناسزا گفتن
اره دادن و تیشه گرفتن(جنگ و دعوا داشتن)
 

دم کوتوله-کوتاه قامت-چیز کوچک

باد در سر داشتن-تکبر و غرور داشتن

زیر رکاب کشیدن کسی-کسی را مطیع و تابع ساختن

حبف و میل-ریخت و پاش

دَم کشیدن-رسیدن و پختن چای-برنج و مانند آن ها

پالان خروس-کنایه از چیزی که وجود ندارد برای نشان دادن نداری مطلق

تی تیش مامان-ی بزک کرده-تر و تمیز-شسته و رفته-عزیز دردانه

چوب زیر دم کردن-تحریک کردن

بند کردن به کسی-به پر و پای کسی پیچیدن-پیله کردن به کسی

پشتک زدن-معلق زدن-رنگ عوض کردن-تغییر عقیده دادن

زیپ دهن را کشیدن-حرف نزدن-دهان را بستن

باز و بسته ی امام هشتم بودن-نیروی و قدرت خود را مدیون نظر مساعد امام هشتم بودن
از دماغ فیل افتادن(بسیار متکبر و خودبین بودن)

پیش کردن-راندن به جلو

داغ کسی را به دل کسی نهادن-غزیز کسی را کشتن

 

دنیا دیده-آزموده-سرد و گرم چشیده

به قدر پشت خاک انداز-بسیار کوچک و محقر

بِر و بِر-زُل-نگاه یکریز

ارزیاب-کسی که بها و ارزش پولی چیزی را تعیین می‌کند

رُک زده-زل زده-خیره شده

چشم و گوش بسته-بی تجربه و بی اطلاع

خلق تنگی-عصبانیت-خشمگینی

از بن ناخن(ذخیره، بندگی، اطاعت)

آفتابه‌دزد-دزدی که به ربودن چیزهای بی‌ارزش بسنده می‌کند

اوضاع احوال(وضع و حال)

 

با هم شیر و شکر بودن-نهایت دوستی با هم داشتن

 

دعوت حق را لبیک گفتن-مردن

روی غلتک افتادن-جریان دلخواه و طبیعی را به دست آوردن-دور برداشتن و سرعت گرفتن

آلت فعل-وسیله‌ی انجام کار

خفه کردن-آتشی را خاموش کردن-خاموش شدن موتور-با اصرار در کاری کسی را کسل کردن

بزن قدش-دعوت به دست دادن برای نشان دادن توافق و همدلی

باج به شغال دادن-به شخصی پست رشوه دادن

دنده کج-کج خلق-یکدنده

اردک‌پرانی(از عهده‌ی جنگ با کسی برنیامدن)

دستگیره ی خطر-وسیله ای حلقه مانند در قطار برای بازداشتن قطار از حرکت به هنگام خطر

بند کردن به کسی-به پر و پای کسی پیچیدن-پیله کردن به کسی
آسمان را به زمین آوردن (دوختن)(کار شگفت‌انگیز کردن)

خایه مال-چاپلوس-متملق-دستمال به دست

 

حال کردن-لذت بردن

بخت، بخت اول-برای هر زنی شوهر اول بهتر است

ترکمون زدن یا کردن-دست به آب رساندن-ناشیانه کاری را انجام دادن-زاییدن

آبِ جو(ب)(مال دنیا، هرچیز فراوان و بی‌ارزش)

زیر آب کسی را زدن-با اسباب چینی و توطئه سبب خلع مقام کسی شدن

این دو کله‌دار(خورشید و ماه)

 

خورند-لایق-درخور-به اندازه ی-طرفیت

از خوشحالی در پوست نگنجیدن-از شادی سر از پا نشناختن

پورت-سر و صدا-داد و فریاد

جیره ی کسی را روی یخ نوشتن و جلو آفتاب گذاشتن-با کسی دشمنی کردن

حرف-سخن-گفتار-کلام

جیغ-فریاد-صدای نازک و بلند

آب دادن بند-خود را لو دادن-فرصت را از دست دادن

بد قواره-بد ریخت-بد ترکیب

آبِ کبود-آسمان

زهره کردن-بسیار ترساندن
بی کله-نترس-شجاع-بی خرد-تهی مغز

دروغ دون-مطالب نادرست و سراسر دروغ

ریش و گیس بافتن-با هم مشورت کردن-عقل ها را روی هم ریختن

دیدن دم کسی-دم کسی را دیدن

آلا گارسون(اصلاح موی سر زن به سبک موی پسران)

 

تو زدن-حرف خود را پس گرفتن-از تصمیمی منصرف شدن

خر چسونه-در مقام تحقیر به شخص خقیر و ناقابل می گویند-نام حشره ای است

باب دهان-موافق سلیقه-مطابق میل-خوشایند

حرف پوچ-سخن بی معنی

انگشت کردن(انگشت رساندن)

جور کردن-یکسان کردن-فراهم کردن

دیزی پشت سر کسی بر زمین زدن-بی اعتنایی کردن به قهر کردن و رفتن کسی

چاچول بازی-حقه بازی-هوچی گری-لاف زنی

خاک آلود-آلوده به گرد و غبار و خاک

خر در چمن-آوای ناهنجار-هرج و مرج

تخم چیزی ورافتادن-ریشه کن شدن

حلال وار-به صورت حلال

چسونه-پست و نالایق-دشنامی برای تحقیر

درش را گذاشتن-سکوت کردن-خاموش شدن

چرخیدن در روی یک پاشنه-تغییر نکردن وضعیت-گذشتن وضع به منوال سابق

زیر بار رفتن-قانع شدن-تحمل کردن
چار سو-چهار راه-جایی از بازار که در هر چهار سمت آن دکان و مغازه باشد

اسم‌ورسم(نام و مقام، شهرت و اعتبار)

اهل کوفه(سست پیمان، بی‌وفا و غیرقابل اعتماد)

خربزه قاچ کردن با اتوی شلوار-بسیار آراسته بودن و به خود پرداختن

این تن بمیرد(سوگندی که یا در اصرار و یا در اثبات حرف خود یاد می‌کنند)

با کرم الکاتبین بودن حساب کسی-گرفتار وضعی شدن که فقط خدا می تواند آدم را نجات بدهد

جا انداختن-به سر جای خود آوردن

جغ جغ-صدای به هم خوردن چند چیز-صدای همهمه

زیر گوشی در کردن-زیر سبیل در کردن

پشت پا به بخت خود زدن- به بخت خود پشت پا زدن

افتادن بچه-سقط شدن جنین

جان من و جان شما-سوگند به جان من و شما

پنج تن-محمد-علی-فاطمه-حسن و حسین

پای چوب ایستادن-منتظر آغاز فروش در میدان یا بازار ماندن

بی طرف-کسی که در دسته بندی گروهی شرکت و دخالت ندارد

جزغاله-سوخته-زغال شده

از بن ناخن(ذخیره، بندگی، اطاعت)

از خود در آوردن-دروغ‌پردازی کردن

جانور-کرم شکم و معده

دنبال کسی گذاشتن-در پی کسی دویدن-کسی را تعقیب کردن

ریشو-دارای ریش بلند

آشیخ روباه-آب‌زیرکاه-مکار
پول سر راهی-پولی که بزرگ تر ها به هنگام سفر به زیردستان یا کوچک تر ها می دهند

به پیر و پیغمبر قسم خوردن-سوگند بسیار یاد کردن

تِپ تِپ-صدای تپش قلب بر اثر ترس و هیجان

چهار عمل اصلی-جمع و تفریق و ضرب و تقسیم
بی غم-بی خیال-لاقید-بی درد

خطب کسی کج بودن-نگا. پالان کسی کج بودن

پِهِن بار کسی کردن-آبرو و ارزش و اعتبار نداشتن

افتادن بچه(سقط شدن جنین)

جواب کردن-به کار کسی پایان دادن-از کار اخراج کردن

از خنده روده بر شدن-از شدت خنده بی‌حال شدن

استخوان در گلو داشتن-رنج و سختی کشیدن

بی دست و پا-بی عرضه-پخمه

زمینه سازی کردن-مقدمه چیدن برای انجام کاری

دهن خود را آب کشیدن-دهان خود را طاهر کردن-استغفار کردن

از راه به‌در بردن(فریب دادن، اغوا کردن)

درگیر شدن-گرفتار شدن-دچار آمدن-برخورد کردن

دُم سیخ کردن-دُم سیخ شدن

اخ و پیف کردن(اظهار ناراحتی کردن از بوی بد، منظره‌ی بد یا غذای بد)

جیب کسی سوراخ بودن-ولخرج بودن-غالبن پولی در جیب نداشتن

دو زاری-سکه ی دو ریالی

 

آمده(شوخی و لطیفه)

انگشت کردن-انگشت رساندن

دوخته فروش-کسی که پارچه بخرد-از آن لباس بدوزد و برای فروش عرضه کند

پر پر کردن-نزدیک شدن بلا

چروکیده-چین دار شده-ناصاف

آب در هاون کوفتن-کار بی‌هوده کردن

از رو بردن-خجالت دادن-مقاومت حریف را در هم شکستن

حشر و نشر داشتن-نشست و برخاست داشتن دوستی و رفت و آمد داشتن

برج ریق-برج نامیمون و نامبارک

چادر خانه-چادری که زن در خانه می پوشد

خورد رفتن-از بین رفتن قسمت اضافی در خیاطی-جذب شدن و حل شدن در چیزی

 

انگشت کردن(انگشت رساندن)

جفت و جلا کردن-مرتب کردن-حقه جور کردن

تیغی-چیزی که با کلاه برداری از کسی گرفته باشند

آسمان‌جل(ندار، بی‌چیز، کسی که رواندازش آسمان است)

چل و یک منبر روشن کردن-چهل و یک شمع نذری در چهل و یک مجلس روضه خوانی

 

دُم کله پز را گرفتن-رفتن کسی بی سر و پا و آمدن کسی بی سر و پاتر به جای او

دست به سیاه و سفید نزدن-به هیچ گونه کاری نپرداختن-ابدن کاری نکردن

بی همه کس-بی پدر و مادر
بد دهن-کسی که پیوسته فحش و ناسزا می گوید

بنا بودن-قرار بودن

چلاق-دست و پا شکسته یا بریده

 
دامنی-پارچه ای که با آن دامن می دوزند
 

چِرت-حرف بی معنی و نامربوط

زدن به صحرای کربلا-مطلبی را به صورت اشاره و کنایه گفتن-روال سخن را به موضوع خاصی برگرداندن

تیپ یکدیگر زدن-با هم دعوا کردن

از کمر افتادن(از خستگی زیاد از کار افتادن، ناتوان شدن در امر جنسی)

بش باد-حقش باشد-هنگامی که کسی به دشمنان دین لعنت بفرستد-شنوندگان این جمله را می گویند.

اوضاع احوال-وضع و حال

رو رفتن-بر زمین افتادن اسب از جلو و بر زانو ها

پیت پیت کردن-پچ پچ کردن-نجوا کردن
به خانه ی بخت رفتن-شوهر کردن
از خجالت آب شدن-بسیار شرمنده شدن
از یک قماش بودن-سر و ته یک کرباس بودن

روی دوش کسی سوار شدن-بر کسی مسلط شدن

حول و حوش-دور و بر-گوشه و کنار

داداشی-برادر در زبان کودکان

زخم زبان-نیش زبان-آزردگی از سخن کسی

خر رنگ کن-خوش طاهر بد باطن

چراغ زنبوری-نگا. چراغ توری

تو حساب بودن-وارد بودن-به مسائل آگاه بودن

از سر کسی افتادن-عادتی را ترک کردن

 

پی سوز-چراغ روغنی و فتیله دار

دَم دادن-دل دادن-جرات دادن-گستاخ کردن

الف-قاچ خربزه و از این قبیل-بچه‌ی کوچک-سیخ-راست

رَطب و یا بس گفتن-سخنان درست و نادرست گفتن-آسمان و ریسمان به هم بافتن
خط یازده سوار شدن-پیاده رفتن

تَک-بی نظیر-مفرد-تنها

به دل چسبیدن-مطبوع و گوارا بودن

خودخوری-حالت خودخور

چوب حراج چیزی را زدن-در برابر تاراج و غارت قرار دادن

آب به آب شدن-تغییر آب و هوا دادن-بهبود یافتن به سبب سفر

چپ چپ به کسی نگاه کردن-با اوقات تلخی-بدبینی یا اعتراض به کسی نگاه کردن

از جا پریدن-یکه خوردن-عصبی شدن

تیر کردن-نشان کردن

ختنه نکرده-آزمند-پول پرست-نامسلمان-پدر سوخته

 

تب خال-جوشی که از شدت تب دور لب پدید آید

داماد سرخانه-دامادی که در خانه ی پدر زن زندگی می کند

ختم شدن-پایان گرفتن

آدم مقوایی-بی‌اراده-کسی که هیچ‌کاری نمی‌کند

خالی بستن-چاخان کردن-بلوف زدن

پر زدن-به چیزی یا کسی اشتیاق فراوان داشتن

 

اخم و تخم-ترش‌رویی-کج‌خلقی

جیب کنی-اخاذی-به خرج انداختن دیگران

خوار و ضعیف-نحیف-ناتوان

بر گرده ی کسی سوار شدن-کسی را زیر فرمان خود آوردن

بغل دست-کنار دست-پهلوی دست

چس دماغ-پر افاده-پر ادعا

خورده برده-ملاخظه و پروا

آب دندان خوردن(حسرت خوردن)

از تو چه پنهان(راستش را بخواهی)

تخت-آسوده-رضایت بخش-صاف و هموار

رد کسی را گرفتن-از روی جای پا یا آثار دیگر کسی را دنبال کردن

چرب زبان-خوش سخن-چاپلوس

از کسی رودست خوردن-از کسی فریب خوردن

جاده کوبی-راه صاف کردن

پوزه ی کسی را به خاک مالیدن-کسی را شکست دادن

از پا درآمدن(افتادن، سخت خسته و درمانده شدن)

رد شدن-مردود شدن-پذیرفته نشدن

جفت کردن صدا با ساز-هماهنگ کردن صدای ساز توسط کوک

از بی‌کاری مگس پراندن(بی‌کار و بدون سرگرمی ماندن)

ابوقراضه(ابوطیاره)

حیف شدن-حرام شدن-نفله شدن-از فایده افتادن

به خورد کسی دادن-به زور به کسی خوراندن-به کسی قالب کردن

بخاری از کسی بلند نشدن-به حال دیگری سودی نداشتن-توانایی و برش نداشتن

روی شکم سیری-بدون تعهد-از سر بی خیالی

دهن کسی را آب انداختن-کسی را به طمع انداختن-میل شدید در کسی ایجاد کردن
حرام و حرس-ریخت و پاش

آتو(بهانه، دستاویز، نقطه‌ضعف)

اوراق شدن-از هم پاشیدن-از کار افتادن

بازوبند-نواری که به نشانه ی معینی بر بازو می بندند

با سلام و صلوات-با تجلیل و بزرگداشت-با رعایت کامل آداب و رسوم

حرف پراندن-بدون اندیشیدن چیزی گفتن

خشک شدن قر در کمر-به پایان نرساندن خودنمایی و جلوه گری

تن خواه گردان-پول نقدی که در موقع لزوم خرج هرینه های فوری می شود

پیاده کردن-انجام دادن-تحقق بخشیدن-از هم باز کردن

حاجی حاجی مکه-دیر به دیر به دیدار کسی رفتن

پیمانکار-آن که مطابق قرارداد انجام کاری را در زمان معین به عهده می گیرد

تره بار-میوه ها و سبزی ها

خروجی-جای بیرون رفتن-مالیاتی که هنگام خارج شدن از کشور به دولت می پردازند

زور شنیدن-نحمل جور و ظلم کردن

جارو کردن زیر پای کسی را-موجب اخراج کسی از کاری یا جایی شدن

بگیر و ببند-توقیف و حبس-حکومت نظامی

دعوا-مشاجره-نزاع-بازخواست و سرزنش

پهن شدن آفتاب-روز شدن

دست و پا شکسته-ناقص-ناتمام

چشم بازار را درآوردن-چیز بسیار بد و نامرغوب خریدن

چیزیش شدن-رازی در دل داشتن-حال غیر عادی داشتن

روی تاب گذاشتن-سپردن شرط بازی به نفر سوم برای جر نزدن حریفان

خوردنی-غذا-قابل خوردن

حکیم باشی را دراز کردن-مجازات کردن بی گناه

به چشم آمدن-قابل توجه بودن-ارزش داشتن

نیروی انجام کاری را داشتن

درینگ-صدای خوردن مضراب یا ناخن با ساز

 
از زیر بته عمل آمدن-خانواده و اصل و نسبی نداشتن

از ته دل-از سر صدق و صفا

آینه‌ی کسی بودن(یکسره از کسی تقلید کردن)

تیغی-چیزی که با کلاه برداری از کسی گرفته باشند

حرف دو پهلو-نگا. حرف پهلودار

چای دیشلمه-چای تلخ که با قند یا خرما و مانند این ها بنوشند

دورادور-اطراف-پیرامون-گرداگرد

تک روی-عمل بدون توجه به جمع

دست کسی را از پشت بستن-از کسی در کاری پیشی جستن

خِر کسی را چسبیدن-گریبان کسی را گرفتن و چیزی از او طلب کردن

پاشنه بلند-کفش زنانه با پاشنه های بلند

تبدیل به احسن کردن-چیزی را با چیز بهتری عوض کردن

دری وری گفتن-سخنان نامربوط گفتن-چرند و پرند گفتن-آسمان و ریسمان به هم بافتن

اجابت کردن معده(قضای حاجت)
خام عقلی-حماقت-دیوانگی

به لجن کشیدن-مفتضح کردن-رسوا و بی آبرو کردن

خنده ی نخودی-خنده ی لوس و بی مزه
پدر کسی را در آوردن-کسی را تنبیه کردن-بسیار آزار دادن

تیک تیک-صدای جنبش عقربه ی ساعت

الابختکی(اتفاقی، تصادفی)

ته جرعه-باقی مانده از نوشیدنی

زنده شدن-حق بازی دوباره پیدا کردن

از کسی رودست خوردن-از کسی فریب خوردن

دم خروس از آستین کسی پیدا بودن-آشکار بودن نشانه ی کار خلاف

دنبال کسی گذاشتن-در پی کسی دویدن-کسی را تعقیب کردن

چال افتادن-گود شدن

چشم روشن شدن-شاد و خرسند شدن

چهار چشم-عینکی-بسیار مشتاق-منتظر-مراقب

دست اول-نو و تازه

آفتاب لب بام(پیری نزدیک به مرگ)

خرخره ی کسی را جویدن-به شدت از دست کسی عصبانی شدن

 

تو عالم هپروت بودن- تو آسمان ها سیر کردن

چروک افتادن-چین افتادن-ناصاف شدن
 

تن در دادن-به کاری حاضر شدن-انجام کاری را پذیرفتن

بوق سگ-بسیار دیر وقت

دست و دل باز-بخشنده-جوانمرد

خاطر نشان کردن-یادآوری کردن-تذکر دادن

ازرق(چشم زاغ)

جان پناه-محل امن-آن چه جان را حفظ کند. پناهگاه

خرجی دادن-دادن پول لازم برای گذران روزانه

 

دو به دست کسی افتادن-به دست آوردن فرصت برای اعمال نظر-قدرت نمایی یا انتقام جویی

آفتاب لب بام-پیری نزدیک به مرگ

دل کسی را خون کردن-کسی را سخت رنجاندن

دستِ چپ-سمت چپ

بیسار-فلان

 
حال آوردن جگر-بریدن صفرای جگر با چیزهای ترش مزه

چشم به روشنایی افتادن-سودی را در جایی گمان کردن و به آن طمع کردن

چهار دیواری کسی نشست کردن-بدبخت شدن-از کار و زندگی ساقط شدن

بار آوردن-تربیت کردن-ایجاد کردن-تولید کردن-نتیجه دادن-سبب شدن

حال آمدن دل-بازیافتن نشاط-برطرف شدن خستگی

خوش معامله-خوش حساب-کسی که آلت تناسلی قوی دارد

بیخ پیداکردن کار-گره افتادن در کار-دشوار شدن کار

 
آن سرش ناپیدا بودن-برای نشان دادن حد کمال و مبالغه به‌کار می‌رود

روده کوچکه ی کسی روده بزرگش را خوردن-کنایه از شدت گرسنگی

از هفت دولت آزاد بودن(شاد و آزاد بدون نگرانی از قضاوت دیگران زندگی کردن)
بادمجان دور قاب چین-آدم چاپلوس-متملق-سبزی پاک کن

دُم کسی را گرفتن-از کسی پی روی و تقلید کردن-کسی را رها نکردن

خرج برداشتن-پول لازم داشتن

آهوی مانده گرفتن(بی‌انصافی کردن، عاجزکشی کردن)

آمپر کسی بالا رفتن-از کوره در رفتن

آب برداشتن(هدف دیگری در پس کاری وجود داشتن)

داریه-حلقه ای چوبی که روی آن پوست کشیده و رامشگران به همراه دیگر سازها می نوازند

خاله وارسی-فضولی-تحقیق بی مورد

دو لُپی خوردن-دو لُپه خوردن-هم از آخور خوردن-هم از توبره

از پاشنه در کردن(پیاده راه درازی را طی کردن)

دست و بال کسی تنگ بودن-تنگدست بودن-فقیر بودن

دست به ریش گرفتن-ضمانت و تعهد دادن

تخت-آسوده-رضایت بخش-صاف و هموار

زد و بند کردن-ساخت و پاخت کردن-توطئه کردن

جیز گر-ربا خوار-کسی که از دیگران برای دادن مکان غیرقانونی پول می گیرد

ریش دادن و ریش گرفتن-ضمانت کردن-متعهد شدن

دم حجله کشتن گربه-زهر چشم گرفتن برای نخستین بار

خورد و خوراک-خوردنی-آذوقه

 

ارزانی(بخشیدن، دادن)

اُرد کسی را خواندن-به حرف کسی گوش کردن-اهمیت دادن

پاچه گیر-کسی که بی مقدمه کسی را بیازارد

 

آنکادر کردن(اصطلاحی در ارتش برای جمع‌کردن رختخواب)

آفتابِ پس دیوار(شامگاه)

رو دادن-گستاخ کردن-جسارت دادن

خواربار-ارزاق-خوراک
 

انگشت عسلی به‌دیوار کشیدن-هنگامه بر پا کردن-مردم را متوجه‌ی جایی کردن

آن‌ها را خانم زاییده، ماها را کلفت؟(چرا آن‌ها را بر ما ترجیح می‌دهند؟ چرا به ما اجحاف می‌کنند؟)

زاچی-روزهای استراحت پس از زایمان

بیخ-کاملا نزدیک-تنگ چیزی

استخوان لای زخم گذاشتن-بلاتکلیف گذاشتن-کاری را کش دادن

از خود در آوردن(دروغ‌پردازی کردن)

زبان فهم-کسی که مطلب یا سخنی را خوب در می یابد

جرات دادن-دل دادن-دلیر کردن

پای کسی لنگیدن-منحرف بودن-سست عنصر بودن

 
الحق و الانصاف-انصافن-حقن

اما(اشکال‌تراشی، ایجاد شبهه)

پول خرد-پول سکه ای

جغجغه-بازیچه ای برای کودکان که چون آن را به حرکت در آورند صدا می کند

دهن-واحد آواز خواندن

اسباب‌چینی-دسیسه‌چینی-توطئه‌چینی

جواب سربالا-جواب منفی-جواب طفره آمیز

افتاده(فروتن، متواضع)

خانه گرفتن-نگا. خانه بستن-اجاره کردن خانه

ارزیاب(کسی که بها و ارزش پولی چیزی را تعیین می‌کند)

تو ریختن دل-سخت نگران شدن و ترسیدن بر اثر شنیدن خبر ناگوار

تا-لنگه-همتا

ریزه میزه-ریزه پیزه

خط کشیدن دور چیزی-چیزی را کنار نهادن-دست کشیدن از چیزی

خر تو خر-پر هرج و مرج-بی نظم

بد چشم-شور چشم-آن که چشم زخم برساند-مردی که به زنان نامحرم با شهوت بنگرد

دشت کسی را کور کردن-اولین فروش کاسب را نسیه خریدن

پس افت-حقوق هنوز پرداخت نشده
جد کمر زده-در نفرین به سید می گویند-یعنی جدش او را به سزایش برساند

انداختن(فروختن جنس بنجل و ارزان به بهای گران، درست کردن)

خانه بستن-در بازی نرد دو مهره را در یک خانه قرار دادن تا حریف نتواند در آن جا بنشیند

باز شدن نیش کسی-تبسم کردن از روی خوشحالی و خوشوقتی

آتش به گور کسی باریدن(پس از مرگ دچار عذاب شدن)

 

بختک-کابوسی به شکل هیکل که در خواب بر سینه ی شخص نشسته و مانع تنفس آزاد او می شود

چروک خورده-چین خورده-ناصاف شده

دولت سرا-تعبیری احترام آمیز از خانه ی کسی

پر رودگی-پر گویی-پر حرفی

از هفت دولت آزاد بودن-شاد و آزاد بدون نگرانی از قضاوت دیگران زندگی کردن

پس انداختن-جمع کردن پول-بچه به دنیا آوردن-به عقب انداختن

افقی برگشتن(شهید شدن و روی دست‌ها تشییع شدن)

دق کردن-از غصه مردن

از تو به‌خیر و از ما به‌سلامت(ما را از این پس با یکدیگر کاری نیست)

دم کار گرفتن-به کار واداشتن

پر کردن کسی-کسی را تحریک کردن

چرخی-کبوتری که در آسمان معلق می زند-کسی که روی چرخ و گاری چیزی می فروشد

اگر بمیری هم-به‌هیچوجه-هرگز

چشمه-نوع-قسم

خون کسی را مکیدن-مال کسی را به تزویر غارت کردن-به کسی تعدی و ستم کردن

دانش سرا-آموزشگاه تربیت معلم

اکبیری(زشت، بی‌ریخت)

زیر سبیل در کردن-به روی خود نیاوردن-درگذشتن

چپ اندر قیچی-نامنظم و نامرتب-بی نظم و قاعده

دروغ دسته نقاشی-دروغ گنده-دروغ شاخدار

چپ و راست کردن-زیر و رو کردن-مشت باران کردن

حاجی من شریک-کسی که خود را داخل کاری می کند و مدعی شراکت می شود

جای سفت-وضعیت سخت

حاجی فیروز سال نو را مژده می دهد-مردی که در روزهای آخر سال خود را سیاه کرده و با رقص و آواز مردم را به خنده و شادی واداشته و آمدن

خرجی-پول لازم برای گذران روز

توی هم رفتن سگرمه-گره بر ابرو زدن بر اثر خشم

 

دست کسی به دهانش رسیدن-از تهی دستی بیرون آمدن-محتاج نبودن

استخوان را پیش گاو و کاه را پیش سگ انداختن-کار را به نااهل سپردن

خرج جیب-توجیبی-خرج غیر لازم

داغ به دل کسی گذاشتن-کسی را عزادار کردن

جبهه-میدان جنگ

بی سکه-بی اعتبار

 
دردر کردن-چو انداختن-شایع کردن

جگر خون کردن-رنج بسیار دادن

زیر پای خود را سست دیدن-موقعیت خود را نااستوار دیدن-شغل و سمت خود را در خطر دیدن

حمامی-گرمابه دار

آی زکی(در مقام ریشخند و تحقیر گفته می‌شود)

بابا ماما-همه کاره ی محل-بزرگ لوطیان

پَخ دار-چیزی که تیزی لبه های آن گرفته شده باشد

پاشنه ی کسی را کشیدن-با فریب کسی را به کاری برانگیختن

دشت کسی را کور کردن-اولین فروش کاسب را نسیه خریدن

 

پَتَه-کاغذ مقوایی-مهره ی فلزی به جای پول-ژتون

بی چک و چانه-بی گفت و شنود-بی کم و کاست

پشت اندر پشت-نسل اندر نسل

پا بَد-بد قدم

ژوری-هیئت داوران

زیر دل زدن-تهوع آوردن

چپ افتادن با کسی-مخالف شدن با کسی-پیله کردن به کسی

دور تا دور-گرداگرد-اطراف

زمین زدن-به زمین انداختن چیزی یا کسی-شکست دادن حریف در کشتی-سبب پایین آمدن بهای چیزی شدن

خط خطی شدن اعصاب-خرد شدن اعصاب-خراب شدن اعصاب
حق به جانب-دارای ظاهر مظلومانه و دروغین

پیاده-کنایه از آدم کم مایه و بی تجربه

خاک تو سری کردن-نزدیکی کردن زن با شوهر

دبه در آوردن-جر زدن-از قول خود سر باز زدن-اظهار پشیمانی کردن پس از عقد قرارداد

پشم نداشتن کلاه کسی-اعتبار نداشتن-کاری از کسی برنیامدن

خونی-قاتل-دشمن سخت-مخالف شدید

چغاله بادام-بادام نارس

زاغول-دارای چشمان آبی رنگ

از روی شکم‌سیری-از سر بی‌مسئولیتی-بدون تعمق

افتادن دست-از فرط کار زیاد در دست‌های خود احساس خستگی بسیار کردن

بله قربان-در حالت احترام در جواب مثبت می گویند-مجازا به معنی تملق است

توی روغن بودن نان کسی-رونق داشتن کار و بار کسی

 

بَده شدن-از چشم افتادن-بد جلوه کردن

این در و آن در زدن(برای انجام کاری کوشش بسیار کردن)

زیست شناسی-دانش شناخت حیات و موجودات زنده

دو پا در یک کفش کردن-سماجت و اصرار کردن

درد گرفتن دل از اسهال

تر و چسب-بی درنگ-بی معطلی-فرز و چابک

پاخت-بند و بست-تبانی کردن

دست به نقد-بی درنگ-زود-فورن

زوار-زه وار-چیزی شبیه به زه

پشتی-بالش-حمایت

برادر تنی-برادر حقیقی

ریز ریز-خرد شده-کاملن خرد

خشک شدن قر در کمر-به پایان نرساندن خودنمایی و جلوه گری

با ریسمان کسی به چاه رفتن-با اعتماد به کسی به کاری دست زدن

در معامله را گذاشتن-در قال را گذاشتن

آفتاب روی پشت بام جمع کردن(کاملا تنگدست بودن)

دَم دادن-دل دادن-جرات دادن-گستاخ کردن

در آوردن پول-برای به دست آوردن پول و درآمد کوشیدن

پیش کسوت-کسی که سابقه اش بیش تر از دیگران است

 

زیر سبیل در کردن-به روی خود نیاوردن-درگذشتن

بند کشی-پر کردن درزهای آجرها و سنگ ها با سیمان و ساروج

به سر و کول هم پریدن-دعوا کردن-شلوغ بازی درآوردن
زدن خود به آن راه-خود را به نادانی

جیغ و ویغ-داد و فریاد

د ِ ؟-واقعن ؟-راستی ؟

بو بردن-حدس زدن-از روی شواهد فهمیدن

آش آلو شدن-خجالت‌زده شدن-سکه‌ی یک‌پول شدن-کنفت شدن

پُر پشت-انبوه-بسیار روییده

زناشویی-ازدواج-همسر اختیار کردن

استخوان جلوی سگ انداختن-با بخششی ناچیز دهان کسی را بستن

تو به تو-گوناگون-لا به لا

پشت-نسل-فرزندان

چربیدن-برتر بودن-پیش بودن

خاکستر نشین-بدبخت-سیه روز-ذلیل

خاطر داشتن-به یاد داشتن

آمیزقلمدون-میرزا‌بنویس-کاتب

جوشانده-دارویی که آن را در آب می جوشانند و عصاره ی آن را به بیمار می دهند

پِشک-نرمی و پرده های بینی

دسته اش را در کردن-تصفیه حساب کردن-جبران کردن کاری

دایر کردن-بر پا کردن-رواج دادن-آباد کردن

وسیله‌ی بازی (به‌ویژه برای کودکان)

چای دیشلمه-چای تلخ که با قند یا خرما و مانند این ها بنوشند

پشک انداختن-قرعه کشیدن

حال و احوال کردن-سلام و احوال پرسی کردن

جد کمر زده-در نفرین به سید می گویند-یعنی جدش او را به سزایش برساند

دل کسی تاقچه نداشتن-بی نهایت رک و صریح بودن

دُوال پا-آدم سمج

آخِی-صوتی برای تاثر یا شادی

احوال گرفتن(جویای حال شدن)

پاخان-پشت هم اندازی-سفسطه کردن

تل انبار-توده-انباشته

داو-نوبت بازی

تسمه از کدوی کسی بیرون کشیدن-پاپیچ نشدن-دست برداشتن

آه از نهاد کسی برآمدن(نهایت تاسف به کسی دست دادن)

جوش زدن دل-نگران و مضطرب بودن-در دلهره به سر بردن

از جلوی کسی در آمدن-در برابر کسی مقاومت کردن

از بی‌کاری مگس پراندن(بی‌کار و بدون سرگرمی ماندن)

ارواح شکمت-ارواح بابات

اُق گرفتن-حالت تهوع پیدا کردن

باد به آستین کسی کردن-کسی را به کاری تحریک کردن

دل به دل رفتن-دوستی و دشمنی از دو سو بودن

چغاله بادامی-چغاله بادام فروش

از جا در رفتن(کنترل خود را ناگهان از دست دادن، ناگهان خشمگین شدن)

خاکستر نشین-بدبخت-سیه روز-ذلیل

بد سیرت کردن-به دختری تجاوز کردن-بی عصمت کردن

تو ذوق کسی خوردن-از سخن یا رفتاری دمغ شدن

آکِله(جذام، زن سلیطه)

دل آب شدن برای چیزی-بسیار مشتاق چیزی شدن

خوش خیالی-خوش دلی-بی خیالی

روغن ریختن و عسل جمع کردن-نهایت پاکیزگی و نظافت

در لفافه سخن گفتن-پوشیده و کنایه آمیز سخن گفتن

خرکار-پرکار

 

خیط شدن-نگا. خیت شدن

پشت پا زدن به چیزی-چشم پوشی کردن از چیزی

 
دستی پز-نانوایی که در خانه نان می پزد

خرج تراشی-هزینه درست کردن

رب و رسول را یاد کردن-به حد مرگ رسیدن

تپل مپل-چاق و چله

زدن به صحرای کربلا-مطلبی را به صورت اشاره و کنایه گفتن-روال سخن را به موضوع خاصی برگرداندن

خجالت زده کردن-شرمنده کردن-خجالت دادن

ریخت و روز-سر و وضع-شکل و حالت

عینک ذره بینی بسیار قوی

رنگ به رنگ شدن-از خجالت یا خشم سرخ و زرد و سفید شدن

 

تف توی یخه ی خود انداختن-خود را بد نام کردن

دست داشتن-توانایی داشتن-وارد بودن

راست و ریس کردن-آماده کردن-به ظاهر درست کردن

آینه‌ی زانو(برآمدگی زانو)

داغ دیدن-شاهد مرگ عزیزی شدن

از تک و تا نینداختن خود-از رو نرفتن-جا نزدن-خود را نباختن

با کرم الکاتبین بودن حساب کسی-گرفتار وضعی شدن که فقط خدا می تواند آدم را نجات بدهد

چشم انتظار-منتظر-چشم به راه

دیدن کردن-عیادت کردن-زیارت کردن-ملاقات کردن

بی بو و بی خاصیت-کسی که سود و زیانی ندارد

جور در آمدن-نگا. جور آمدن

تشریک مساعی-با کسی همکاری کردن

دست برداشتن-صرف نظر کردن-چشم پوشی کردن-به حال خود رها کردن

ابوطیاره(اتوموبیل کهنه و فرسوده)

انداختن توی هچل-دچار دردسر و ناراحتی کردن

بی همه چیز-آدم بد جنس-نادرست-کسی که صفت خوبی ندارد

دَنگال-جادار-بسیار فراخ

دو پشته سوار شدن-دو نفری بر ستور یا وسیله ی نقلیه سوار شدن

اسپند روی آتش بودن(سخت نگران و دلواپس بودن، آرام و قرار نداشتن)