مجموعه ای از کلمات و اصطلاحات خودمانی و عامیانه ایرانی قسمت 156
آبِ خشک(آب بسته)
خمیره-سرشت-ذات
چاک زدن-نگا. چاک دادن
زر زر-صدای گوش خراش و یکنواخت-آواز گریه ی نامطبوع بچه
آشنایی به روشنایی انداختن-پس از مدتها تصادفی آشنایی را دیدن
پیاله زدن-می نوشیدن
راسته-گوشت دو طرف ستون فقرات حیوان
آلبالو گیلاس چیدن-نگاه کردن و ندیدن
آلاف و الوف-مال و ثروت-جاه و مقام
آتشپاره-شوخ و شنگ-فرز و چالاک-کرم شبتاب
پی جوری کردن-پی جویی کردن-دنبال نمودن
حساب پس گرفتن-به روشن کردن حساب واداشتن
در پوست نگنجیدن از خوش حالی-از شادی سر از پا نشناختن-بسیار شاد بودن
دوره افتادن-گرداگرد شهر گشتن-به دیدار هر کسی رفتن
تنگ آفتاب-درست در لحظه ی طلوع خورشی
دال به دال-پشت سر هم
پیش چشم داشتن-در برابر چشم قرار دادن
دسته پل-الک دولک
انگشتشمار(کم، معدود)
تشنه ی چیزی بودن-یه چیزی سخت اشتیاق داشتن
از سر کسی افتادن-عادتی را ترک کردن
چشم نداشتن برای دیدن کسی-تحمل نکردن کسی-از کسی بدش آمدن
تراشیده-نازک-قلمی-لاغر
زاغه نشین-کسی که در خانه ای محقر و آغل مانند زندگی می کند
زمخت-درشت-ناهنجار
پول مول-پول
بردن از رو- از رو بردن
حواس نداشتن-گیج و منگ بودن-حواس پرت بودن
در هم رفتن-در فکر فرو رفتن-خشمگین شدن
از دیوار مردم بالا رفتن(دزدی کردن)
دنیا دست کیست؟-پرسش از کسی که کاملن بی خیال و بی غم زندگی می کند
پته ی کسی را روی آب انداختن-راز کسی را فاش کردن-کسی را رسوا کردن
دل غشه گرفتن-متاثر و ناراحت شدن-بی حال شدن-دچار ضعف شدن
دل دار-دلیر-شجاع-معشوق
رشوه خواری-دریافت دستمزد برای انجام کاری ناروا و غیرقانونی
دست آموز کردن-تربیت کردن
اسپند روی آتش بودن(سخت نگران و دلواپس بودن، آرام و قرار نداشتن)
چلو چو انداز-شایعه پخش کن
زوراب زدن-برای استفراغ زور زدن ولی چیزی بالا نیاوردن
ایراد بنیاسرائیلی-بهانههای بیخود و بیجهت
جاده صلف کن-کسی که موانع را از سر راه بر می دارد-آلت دست
جَغُل مغل-شکمبه-سیرابی
زحمت را کم کردن-رفع مزاحمت کردن
خیت شدن-شرمنده شدن-کنفت شدن-بور شدن
آفتابهآبکن(پست ترین نوکر)
بغل زدن-زیر بازو گرفتن
آقادایی را جنباندن(حرکتی به خود دادن)
خون مردن-منجمد شدن خون در زیر پوست بر اثر ضربه
رها کردن به امید خدا-دست کشیدن و به جریان روزگار واگذار کردن
از آن نمد کلاهی به کسی رسیدن(بهره بردن از چیزی، نصیب بردن)
خط در میان حرف زدن-آرام آرام و شمرده سخن گفتن
زده دار-دارای لکه یا خراش و آسیب
چاک خوردن-شکافته شدن-پاره شدن
از کسی رودست خوردن-از کسی فریب خوردن
پراندن-بی اراده حرف درشت و بی جایی در سخن آوردن-گاه گاه در نهان تباهی کردن زن
دهان کسی چاک و بست نداشتن-ناتوان بودن در رازداری
دزد سر گردنه-کاسب نادرست و گران فروش
آه در بساط نداشتن(سخت بیچیز بودن، بیچاره و بینوا بودن)
از آن نمد کلاهی به کسی رسیدن(بهره بردن از چیزی، نصیب بردن)
خاکی-فروتن و متواضع
درجه دار-درجه های نظامی پایین تر از سروان
ذباله دانی-هر مکان کثیف-بی نظم و بی ارزش
رو به رو کردن-در برابر هم وادار به اظهار عقیده کردن
آیهی یاس-آن که بدبینی را به کمال میرساند
تاخت زدن-عوض کردن چیزی با چیزی
زاغ-دارای چشمان آبی رنگ
چشم چشم را ندیدن-سخت تاریک بودن
از راه بهدر بردن(فریب دادن، اغوا کردن)
التفاتی-داده شده-مرحمتی-اعطا شده
دیم کاری-کشاورزی دیم
بمیرم-قربان بروم
باد خوردن-هوا خوردن
دود شدن و به هوا رفتن-گم و ناپدید شدن-آب شدن و به زمین فرو رفتن-محو و نابود شدن
خانه دار-رنی که اداره امور خانه را بر عهده دارد-کدبانو-زنی که شاغل نیست
دست آویز-بهانه-مستمسک-عذر
صدایی برای نهیب زدن و راندن سگ
ترشیده-غذایی که فاسد و ترش شده است-دختر خانه مانده و شوهر نکرده
توالت کردن-آرایش کردن
در جای خود خشک شدن-مات و مبهوت ماندن
چشم دراندن-دقت زیاد کردن
توالت رفتن-به دستشویی رفتن
در و تخته را مهر کردن-سکوت کردن-دست کشیدن
از خجالت آب شدن(بسیار شرمنده شدن)
خانه تکانی-پاکیزه کردن خانه و وسایل خانه به صورنی اساسی در آغاز هر سال
به پر و پای کسی پیچیدن-پیله کردن به کسی-با کسی در افتادن
اسباب زحمت-کسی یا چیزی که موجب دردسر و آزار شود
خیار چنبر-نوعی خیار
حلال زاده-پاک و نجیب
دندان کسی پیش کسی گیر کردن-عاشق کسی شدن-شیفته ی کسی شدن
حلال زاده-پاک و نجیب
آینهی دست-تیغ و خنجر
تن نما-نازک و نشان دهنده ی تن
درویش کردن چشم ها-نادیده انگاشتن-نگاه نکردن
تحویل سال-سال گردش-لحظه ی وارد شدن به سال نو
زود رنج-نازک دل-حساس
بساز-آدم سازگار-صبور
دل آشوبه گرفتن-دچار حالت تهوع شدن
دل و قلوه-احشای گاو و گوسفند
آینهی دق-آینهای که شخص خود را در آن عجیب و غریب میبیند – شخص عبوس و بدقدم
دلداری دادن-تسلی دادن
الکی-بیهوده-بیخود-دروغکی
افقی برگشتن(شهید شدن و روی دستها تشییع شدن)
خاکشیر نبات به حلق کسی کزدن-لطف و محبت بیش از اندازه به کسی کردن
دل داشتن-جرات داشتن-دلیر بودن
چک و چانه زدن-چانه زدن-وراجی کردن-مذاکره ی فراوان کردن
اهل نشست-تارک دنیا-گوشهنشین
بابت-مورد-زمینه-موضوع
پوست از سر کسی کندن-کسی را سخت آزار و گوشمالی دادن-کشتن
ریخت و روز-سر و وضع-شکل و حالت
بار شیشه-بار شکستنی-کودک در شکم مادر
آفتاب از مغرب درآمدن-روز قیامت-رویدادی شگرف پیش آمدن
خوش لعاب-زود جوش-خوش مشرب
حال و بار-وضع زندگی
زبان بسته-برای تحقیر به آدم های بی عرضه یا کم آزار گفته می شود
پیداش شدن- آفتابی شدن-ظاهر شدن
روی دست کسی گذاشتن-به کسی تحمیل کردن
آب-عزت و رونق-طراوت و تازگی-روح-شراب خالص
خلیلی-نوعی غل و زنجیر-نوعی انگور
آخر و عاقبت-نتیجهی خوب
تِرمال کردن-خراب کاری کردن-کثافت کاری کردن-گُه مال کردن
چادر چاقچور-لباس بیرون رفتن زن با حجاب ایرانی در گذشته
آمادگی و شوق بسیار برای کاری داشتن
تقه زدن-کوبیدن چیزی با ضربات پیاپی چکش و مانند آن
داغ دیده-مصیبت رسیده-کسی که شاهد مرگ عزیزی شده است
جا رفتن-مغلوب شدن-خود را کنار کشیدن
جود بازی درآوردن-ننه من غریبم بازی درآوردن-از امری که ترسناک نیست اظهار وحشت کردن
چشمک زن-نگا. چراغ چشمک زن
امروزه روز(این روزها، در این دوره و زمانه)
حلق آویز-به دار کشیده
پف کرده-بادکرده-ورم کرده
دهن تر کردن-اندکی نوشیدن-لو دادن
تازه عروس-دختری که تازه ازدواج کرده است
ژوری-هیئت داوران
جنجال-هیاهو-داد و فریاد-غوغا
دشت-فروش اول کاسب-نخستین پول دریافتی کاسب
اسبابچینی-دسیسهچینی-توطئهچینی
از جا پریدن-یکه خوردن-عصبی شدن
خر کردن کسی-کسی را با چاپلوسی فریفتن
جدول کشی-خط کشی و شبکه بندی
زت زیاد-کوناه شده ی “عزت زیاد” در زبان لوطی ها
روشن کردن چراغ اول-نخستین پولی که معرکه گیران از تماشاچیان می گیرند
تازه به چهل سالگی رسیدن (اول بلوغ و خوشی)
زر زدن-دری وری گفتن-گریه کردن
خشکه پلو-کته
از کیسه خوردن(از جیب خوردن)
خیز-ورم-آماس
جَفت-چوب بست انگور
دهان کسی آستر داشتن-قدرت خوردن خوردنی های بسیار داغ و تند را داشتن
به عرب و عجمی بند نبودن-هیچ پشت و پناهی نداشتن
چرب و نرم-غذای پر روغن و خوشمزه-سخن دلنشین-آدم متملق
از پشت خنجر زدن(به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای در آوردن)
خاک برداری-بردن خاک های اضافی برای آماده کردن زمین ساختمان
حبه کردن-دانه دانه کردن
رد دادن-به غفلت کسی یا چیزی را از زیر دست رد کردن-صرف نظر کردن
بی بند و بار-بی قید-بی اعتنا به آداب و رسوم
تردستی-مهارت-شعبده بازی
اُرس و پرس-پرسش و پاسخ
باد زدن-با ایجاد جریان هوا خنکی یا اشتعال پدید آوردن
اشک خنک-گریهی ساختگی
انگشتشمار-کم-معدود
زاغ گرفتن-مسخره کردن-شیشکی بستن
تبریک گفتن-خجسته باد گفتن-دعای برکت کردن
آبِ سیاه-نیمه کوری
اختر در پیراهن کردن-بی قرار کردن
چرب کردن سبیل-رشوه دادن-حق السکوت دادن
پیچیدن به پر و پای کسی-با کسی بد رفتاری کردن-به کسی سخت گیری کردن
به حق پیوستن-مردن
ریزه پیزه-کوچک اندام-ریز نقش
ته صدا-صدای خوش ولی کم مایه
حضوری-رو در رو
خرس گنده-برای تحقیر به کسانی که اداهای خارج از سن خود در می آورند گفته می شود
دری وری گفتن-سخنان نامربوط گفتن-چرند و پرند گفتن-آسمان و ریسمان به هم بافتن
آن چنانی-چنانکه خود میدانی-بسیار گرانبها-بسیار عجیب
از مخ معاف بودن-دیوانه بودن
پشت سر هم-پیاپی متوالی
ترشیده-غذایی که فاسد و ترش شده است-دختر خانه مانده و شوهر نکرده
از پیش بردن(با موفقیت انجام دادن)
توی هم رفتن سگرمه-گره بر ابرو زدن بر اثر خشم
پیاده کردن-انجام دادن-تحقق بخشیدن-از هم باز کردن
دست آمدن-به دست آمدن-پیدا شدن-حاصل شدن
آلت فعل(وسیلهی انجام کار)
از چنگ دزد در آمدن و به دام رمال افتادن(از باران به ناودان پناه آوردن)
پا سوخته ی کسی شدن-عاشق کسی شدن-زیان بردن به علت دوستی با کسی
پاسور زدن-پاسور بازی کردن
جیک و بیک کسی را دانستن-دانستن همه ی اسرار کسی
خِرخِر-آواز کشیدن چیزی سنگین بر زمین-صدای ناهنجار و گوش خراش
حق-باج سبیل-رشوه
اتر خان رشتی-آدم پرافاده
پیشی-گربه در زبان کودکان
آب و رنگ-طراوت و شادابی
تخم مرغ عسلی-تخم مرغی که در آب گرم نیم پز شده است
چل نکه-پارچه ای که از انواع پارچه های بریده شده سر هم دوخته شده باشد
خانه آبادان-عبارتی به عنوان سپاس
آمدن(آغاز به کاری کردن)
چارگوش-مربع-دارای چهار زاویه-چهار خانه
سیار غم انگیز و. سوزناک بودن
چشم روشن شدن-شاد و خرسند شدن
چرت کسی پاره شدن-ناگهان از خواب پریدن
بچه پس انداختن-فرزند به دنیا آوردن
دون-برنج خوب نپخته-دانه هایی که به پرندگان می دهند
چادر نماز-چادری که زنان هنگام خواندن نماز بر سر می کنند
چار دست و پا رفتن-راه افتادن کودکان که تازه به راه افتاده اند
دست پیش گرفتن-پیشدستی کردن-سبقت گرفتن
بغلی-چیز کوچکی که در بغل جا بگیرد-بطری کوچک
دست چپ از دست راست ندانستن-هر را از بر تشخیص ندادن
تیز بازار-بازار گرم و پر مشتری
خاک آلود-آلوده به گرد و غبار و خاک
در بردن-بیرون بردن-گذراندن
از آب کره گرفتن-از آب روغن گرفتن
آکله فرنگی-سیفلیس
دم و دستگاه چیدن-اسباب و آلات چیدن
برای کسی لقمه گرفتن-برای کسی کار پر دردسری تدارک دیدن-کسی را بد معرفی کردن
آلت دست کسی شدن(مورد سوء استفاده قرار گرفتن)
دود چراغ خوردن-زحمت کشیدن-تحمل رنج کردن-استخوان خرد کردن
افتادن به گردن کسی-به کسی تحمیل شدن
برگ زدن-حقه زدن-سر کسی کلاه گذاشتن-تقلب کردن
پا بر جا کردن-اثبات-مستحکم کردن
خدا نگهدار-خدا حافظ
ازرق(چشم زاغ)
خاله ی خر عمه ی گاو-بسیار نفهم-از اصل و نسب نادان
خشت انداختن-لاف زدن-گزافه گفتن
آتو(بهانه، دستاویز، نقطهضعف)
دوام آوردن-استقامت کردن
بر ملا شدن-آشکار گشتن
تند تیز-شتابان-خشمناک-ستیزه جو
درز را آب دادن-از راه به در شدن
بزن بهادر-اهل دعوا و مرافعه-قلچماق-پر زور
احوال گرفتن-جویای حال شدن
از پشت خنجر زدن-به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای در آوردن
دهان به دهان گذاشتن-دهان به دهان شدن
به هم زدن حال-موجب بالا آوردن شدن
دل را آب کردن-سخت آرزومند کردن-مشتاق کردن
از شیر مادر حلالتر-چیزی که در تعلق آن به کسی تردیدی نیست
الحق و الانصاف-انصافن-حقن
دامب و دومب-آوای ضرب و تنبک
بستن به ناف کسی-به کسی خوراندن-به کسی نسبت دادن
باجناغ-دو مرد که دو خواهر را به زنی گرفته باشند-همریش
دُرافشانی کردن-مشتی یاوه به هم بافتن
آب در جگر داشتن(توانایی مالی داشتن)
دست به آب رسانیدن-به دستشویی رفتن-به توالت رفتن
چشته خور شدن-بهره و نصیب بردن از کسی
بی همه چیز-آدم بد جنس-نادرست-کسی که صفت خوبی ندارد
پالان کسی کج بودن-پاکدامن نبودن-ناپارسا بودن
خوش قواره-خوش اندازه-متناسب
زبر و زرنگ-چابک و فرز
پروار-فربه-چاق
دنباله رو-پی رو-مقلد
حکیم باشی را دراز کردن-مجازات کردن بی گناه
از کرگی دم نداشتن خر(نهایت پشیمانی و انصراف از ادامهی کاری)
ته دل کسی مالش رفتن-احساس ضعف یا ترس کردن-حالتی شبیه به گرسنگی داشتن
در دل آمدن-به دل برات شدن-به خاطر خطور کردن-احساس واقعه ای خوب یا بد کردن
خود را از تک و تا نیانداختن-به روی خود نیاوردن-به اشتباه اعتراف نکردن
تِپ تِپ-صدای تپش قلب بر اثر ترس و هیجان
رنگ دادن و رنگ گرفتن-رنگ به رنگ شدن
داداشی-برادر در زبان کودکان
اصول دین پرسیدن(سوالپیچ کردن)
آب نمک زدن(با شیرین زبانی گفتن)
دله-هرزه-چشم چران-پرخور
آب و رنگ-طراوت و شادابی
دنده ی کسی خاریدن-میل به کتک خوردن داشتن-کرم داشتن-تن کسی خاریدن
در هم رفتن-در فکر فرو رفتن-خشمگین شدن
تو دهنی-ضربه ای که به دهان کسی بزنند-سخنی درشت در پاسخ کسی
از خدا بیخبر-ظالم-نابهکار
تیر کردن کسی-کسی را تحریک کردن و به کاری واداشتن
روشن کردن چراغ اول-نخستین پولی که معرکه گیران از تماشاچیان می گیرند
تریج-آن جاکه آستر درونی جامه با رویه ی آن به هم می پیوندد
ذلیل شده-خوار و زبون-دشنام و نفرینی که زنان به کودکان بسیار شیطان خود می دهند
چیزی-فاصله ای-راهی-زمانی
آب شیراز(شراب)
آقام که شما باشید(خدمت شما عرض کنم)
پدر سوختگی-بد سرشتی-زرنگی-رندی
جا گرفتن-مستقر شدن-پنهان شدن
آغبانو(لقبی برای زنان محتشم و بزرگ)
پیشنماز-کسی که پیشاپیش دیگران نماز می خواند و دیگران به او اقتدا می کنند
چشم و گوش بسته-بی تجربه و بی اطلاع
زر زرو-بچه ای که زیاد عر می زند
چیز دار-ثروتمند
از خود در آوردن(دروغپردازی کردن)
آش و لاش(بهکلی متلاشیشده، لهولورده)
دست کم-حداقل
خانه دار-رنی که اداره امور خانه را بر عهده دارد-کدبانو-زنی که شاغل نیست
بَده شدن-از چشم افتادن-بد جلوه کردن
زیر غربالی-دانه هایی که به مرغ و پرنده می دهند
از پیش بردن-با موفقیت انجام دادن
خبردار-اصطلاح نظامی برای آماده کردن سربازان برای انجام فرمان
باد توی سرنا کردن-اسرار کسی را فاش کردن
بر و برگرد نداشتن-مسلم-قطعی-بی چون و چرا
زیر سر کسی بلتد شدن-با کسی سر و سری داشتن-تحریک شدن
رژیم گرفتن-رژیم داشتن
رگه-طبقه ای از مواد معدنی در درون خاک
دست کسی رو شدن-مچ کسی باز شدن-حیله ی کسی آشکار شدن
پشت کاری را گرفتن-دنبال کردن کاری به قصد به پایان بردن آن
استخوانبندی(درست کردن انگاره و طرح)
تخم شر-مردم آزار- شرور
ُک-ت منقار مرغ-تیزی سر چیزی
آب شدن-شرمنده شدن-رفتن آبرو-به فروش رفتن کالا
باد به آستین کسی کردن-کسی را به کاری تحریک کردن
ارواح بابات-به هنگام سرزنش برای ناکام شدن در کاری گفته میشود
رقاصی-کارهای بی هوده و سبک
دوام آوردن-استقامت کردن
خوردگی-ساییدگی-فرسودگی
زیر چاق کردن-برای آماده کردن خود تمرین کردن و مهارت یافتن
بله بُری-گفتگو برای تعیین شرایط عقد و میزان حقوق زن و شوهر
زالو-آدم سمج
تپل مپل-چاق و چله
دراز نوشتن-مطلب را طول دادن-طومار نوشتن
تیز بزی-فورن-بی درنگ
آسمان به زمین آمدن-رویدادی مهم و عجیب پیش آمدن
دو سره بار کردن-از دو جا سود بردن-دو لپی خوردن
امان دادن(کسی را پناه دادن، از گناه کسی گذشتن)
خود را به موش مردگی زدن-خود را ناتوان
اخ و تف کردن-آب دهان بیرون افکندن
راه خود را کشیدن و رفتن-بی هیچ مقاومت و اعتراضی جایی را ترک کردن
زمخت-درشت-ناهنجار
رفتن تو هم-به فکر فرو رفتن-غمگین شدن-پریشان خاطر شدن
دست و پا توی هم رفتن-بی پول شدن-گرفتاری مالی پیدا کردن
حاضری-غذایی که پختن نمی خواهد و به سرعت آماده می شود
زیر آبکی-شنای زیر آب-پنهانی
پیش بینی کردن کار یا شخصی
پیش پیش-جلو جلو
دهان کسی آستر داشتن-قدرت خوردن خوردنی های بسیار داغ و تند را داشتن
چوب خط-چوبی که پس از هر بار بردن کالا روی آن خطی می کشیدند تا بعد شمارش کنند
آدم ثانی(حضرت نوح)
جوان مرگ شدن-در جوانی مردن
خون دماغ شدن-خون از بینی جاری شدن
زوزه کشیدن-آواز برآوردن
آدم بیسر و پا-متضاد آدم درستوحسابی
ریسمان را طناب کردن-یک کلاغ چهل کلاغ کردن-اغراق کردن
پِرک-بوی ترشیدگی-بوی ماندگی
استخوانبندی(درست کردن انگاره و طرح)
بخیه زدن-آجیده کردن-دوختن شکاف جامه یا تن
جریحه دار-زخمی-دل شکسته-رنجیده
به گوزی بند بودن-سست و ناپایدار بودن
پاکار-امر بر-پادو-مباشر
چوب علی موجود-چوب کج و معوج درویشان
دست به فرار کسی خوب بودن-در گریختن استاد بودن
در و تخته را مهر کردن-سکوت کردن-دست کشیدن
دلچرک-ناخوشایند-دارای اکراه
حاشا کردن-نگا. حاشا زدن
آرد خود را بیختن و الک را آویختن-کسی که وظایف زندگیاش را انجام داده و دیگر توقعی از او نیست
چشم بلبلی-دارای چشم گرد-نوعی لوبیا
چشم انتظار-منتظر-چشم به راه
بیرق کسی نخوابیدن-همواره کامروا بودن-پایدار بودن دولت و شکوه
افطاری-خوراکی که برای گشودن روزه میپزند
رو پنهان کردن-خود را مخفی کردن
چشم وزغ-نگا. چشم ورقلمبیده
به سر و کول هم پریدن-دعوا کردن-شلوغ بازی درآوردن
از دست کسی کشیدن(از کسی در زحمت و رنج بودن)
دست ننه ات درد نکند-به تمسخر به کسی که کار نادرست کرده است می گویند
چینی بند زنی-عمل چینی بند زدن
بلا گرفته-گرفتار بلا-شیطان-شلوغ
ذُق ذُق کردن-تیر کشیدن زخم-سوزش داشتن اندام دارای درد
زده-صدمه دیده-سوراخ شده-خراب
از غورگی مویز شدن(مقدمات کاری را فرانگرفته ادعای استادی کردن)
خشخاشی-نان خشخاش زده
دور تسبیح-بسیار و بی شمار
رگ ترکی-تعصب نژادی
حشک شویی-شستن لباس با مواد شیمیایی با کمی یا بدون آب
رده-حرف زشت یا نامربوط
دوا گُلی-دوا قرمز-پرمنگنات
خوش لعاب-زود جوش-خوش مشرب
دست از سر کچل کسی بر نداشتن-کسی را به حال خود نگذاشتن
آهو چشم(معشوق، شاهد)
دهان به دهان شدن-بحث و مجادله کردن-با پست تر از خود جر و بحث کردن
دو علی گلابی آمدن-بچه ترساندن-تهدید توخالی کردن-توپ و تشر آمدن
برای فاطی تنبان نشدن-بدرد نخوردن-قانع کننده نبودن-فایده نداشتن
حسینقلی خانی-با هرج و مرج-بی قانون
جَخت-متضاد صبر
خیس کردن برنج-در آب ریختن برنج
آتشی شدن-از کوره در رفتن
دور و دراز-فراخ و وسیع
دهن تر کردن-اندکی نوشیدن-لو دادن
ابوقراضه(ابوطیاره)
دهن کجی کردن-ادا و شکلک در آوردن برای مسخره کردن-بی اعتنایی کردن
باد هوا-وعده ی دروغ-چیز پوچ و بی اعتبار
از بر بودن(مطلبی را در حافظه داشتن)
زور زدن-فعالیت زیاد کردن-به کار بردن زور و نیرو
در نتیجه-سرانجام-عاقبت
خاله رورو-زنی که به علت چاقی یا آبستنی به زحمت راه می رود
رفیق بازی-زیاده روی در دوستی کردن
چشم و همچشمی-رقابت
دو شکمه-آن که در بازی به جای دو نفر بازی می کند
دده سیاه-نوکر-نوکر سیاه
تخم شر-مردم آزار- شرور
دمه گیر-خفه کننده-نفس گیر
در آوردن پول-برای به دست آوردن پول و درآمد کوشیدن
خون گرفته ی کسی بودن-در برابر کسی مسئول بودن
چُرت-خواب کوتاه
آروارهی کسی لق بودن(سرنگهدار نبودن، پرچانه بودن)
تله کاشتن پیش پای کسی-به کسی کلک زدن-کسی را گیر انداختن
زیر دُم سُست-زن منحرف
پهلوان پنبه-درشت اندام ولی بی زور-پهلولن دروغی
بستن کسی به دم خود-همیشه کسی را همراه داشتن
بر و بساط-زندگی و لوازم آن-مقدمات کار
امان دادن-کسی را پناه دادن-از گناه کسی گذشتن
از تک و تا نینداختن خود(از رو نرفتن، جا نزدن، خود را نباختن)
تا-توانایی
چاقالو-چاق-فربه
از سر کسی زیاد بودن-بیش از حد توانایی و ظرفیت کسی بودن
تو کَت کسی نرفتن-زیر بار نرفتن-نپذیرفتن
خدا خدا کردن-بسیار آرزومند چیزی یا کسی بودن و آن را از خدا خواستن-پناه به خدا بردن
پیش خودمان بماند-به کسی مگو-نشنیده بگیر
بغل خوابی کردن-نزدیکی کردن
به دردسر افتادن-با مشکلی روبرو شدن-به مخمصه ای گرفتار شدن
چار دیواری-خانه
آویزان کسی شدن-طفیلی کسی شدن
تَک-بی نظیر-مفرد-تنها
زیر زمین-اتاق یا بخشی از ساختمان که در پایین تر از سطح زمین قرار دارد
پیر کسی در آمدن-سخت اذیت شدن- پدر کسی در آمدن
بشکن-صدایی که در حال شادی و پایکوبی از بهم زدن انگشتان در می آورند.
باز و ولنگ-گل و گشاد-بی نظم و ترتیب
از بن ناخن(ذخیره، بندگی، اطاعت)
افتادن توی هچل(گرفتار دردسر و ناراحتی شدن)
چرخ کردن-دوختن با چرخ خیاطی-خرد کردن گوشت با چرخ گوشتی
آب آتش زده(اشک)
جیز شدن-سوختن در زبان کودکان
چاق کردن غلیان-آماده کردن غلیان برای کشیدن
جیر جیر-سر و صدا-فریاد بی هوده-آواز گنجشک و برخی حشرات
جریحه دار کردن-زخمی کردن-رنجاندن-دل شکستن
چله گرفتن-نگا. چله داری کردن
دندان گیر-قابل خوردن و جویدن-قابل توجه-پر سود
دهنی کردن-آب دهان زدن به غذا یا چیزی
بر خر مراد سوار شدن-موفق شدن-به آرزوی خود رسیدن
دود شدن و به هوا رفتن-گم و ناپدید شدن-آب شدن و به زمین فرو رفتن-محو و نابود شدن
تن خود را چرب کردن-برای دردسری آماده شدن-پیه چیزی را به تن مالیدن
از جنب و جوش افتادن(آرام گرفتن، شور و هیجان خود را از دست دادن)
بلا ،-آدم حیله گر-زرنگ-آسیب-زیان آزار
دست پیش گرفتن-پیشدستی کردن-سبقت گرفتن
ابوطیاره-اتوموبیل کهنه و فرسوده
دم به تله ندادن-با احتیاط رفتار کردن-خطر نکردن
اجباری بردن(کسی را به خدمت سربازی بردن)
از زور پسی به گربه آقا عمو گفتن(با دشمنی که دفع آن نمیتوان، مدارا کردن)
جزیی فروش-کسی که که کالا را در اندازه های کوچک می فروشد
چهره کردن-نگا. چهره شدن
خُردمُرد شدن-ریزه ریزه شدن
جا نیاوردن-کسی را نشناختن
ژوری-هیئت داوران
پا شدن-از جا برخاستن
زاق-چشم زاغ چشم
چشته خور شدن-بهره و نصیب بردن از کسی
دم گاو به دست آوردن-قدرت و موقعیتی به دست آوردن-وسیله ای برای معاش به دست آوردن
روغن مالی-روغن زدن به دستگاه
چله بُری کردن-رفت و آمد بسیار کردن
ته و تو-کنه حقیقت-باقی مانده ی هر چیز
پا انداز-آن که وسایل عیش و عشرت دیگران را فراهم آورد-جاکش- فرش جلوی در ورودی
دار کشیدن-دار زدن
خوش منظره-خوش نما-زیبا
چاله میدان-نگا. چاله خرکشی
آسمان تا زمین-تفاوت بسیار
چوروکیدن-چوروک خوردن-چین برداشتن
زبان فهم-کسی که مطلب یا سخنی را خوب در می یابد
پابند شدن-دلبستگی پیدا کردن-به چیزی یا کسی گرفتار شدن
دروازه بان-محافظ دروازه در فوتبال-گلز
پا به رکاب-آماده ی رفتن
حاضری-غذایی که پختن نمی خواهد و به سرعت آماده می شود
در غورگی مویز شدن-هنوز تازه کار بودن ولی ادعای مهارت و استادی کردن
اشهد را گفتن(برای مرگ آماده شدن)
پدر سوختگی-بد سرشتی-زرنگی-رندی
زلف پاشنه نخواب-کنایه از مویی که از نیمه ی پشت بریده و سر آن رو به بالا باشد
بار خود را بستن-از منبعی استفاده کردن و توانگر شدن
ژاکت-کت بافته شده از کاموا
خشک شدن قر در کمر-به پایان نرساندن خودنمایی و جلوه گری
اوراق(قراضه، اسقاط، ازکارافتاده)
پی سوز-چراغ روغنی و فتیله دار
خوشگلک-با خوشگلی اندک
ژاندارم-مامور انتظامی عضو ژاندارمری
دَم نقد-آماده-حاضر
از دروازه نگذشتن، از سوراخ سوزن گذشتن(حالاتی بیثبات و بسیار متضاد داشتن)
رد گم کردن-اثر چیزی یا کاری را از میان بردن-گمراه ساختن-نظر کسی را از چیزی منحرف کردن
ابزارفروشی-فروشگاه وسایل خاص و ابزار یدکی
خام سوخته-از درون ناپخته-از بیرون برشته
تخم شر-مردم آزار- شرور
زُل زدن-خیره نگاه کردن
پوست خربزه زیر پای کسی انداختن-کسی را به دردسر انداختن
از شیر مادر حلالتر-چیزی که در تعلق آن به کسی تردیدی نیست
خال زدن-پیدا شدن خال در جایی از بدن یا لکه در چیزی-خال کوبی کردن
رانده و مانده-بدبخت و وامانده
چشم پوشیدن از چیزی-صرف نظر کردن از چیزی
بدلی-تقلبی-جنس بد
پا ندادن-امکانی پیش نیامدن
دماغ چاقی-احوال پرسی
این تن بمیرد-سوگندی که یا در اصرار و یا در اثبات حرف خود یاد میکنند
چپ رو-تند رو
ته گیلاس-نوشیدنی کمی که ته گیلاس مانده است
جفت کردن صدا با ساز-هماهنگ کردن صدای ساز توسط کوک
خوشایند-مطبوع-پسندیده
دست به دست کردن-تردید کردن-کوتاهی کردن-وقت کشتن
چپ و راست کردن-زیر و رو کردن-مشت باران کردن
پنج دری-اتاقی که پنج در دارد
داوطلب-خواستار-نامزد
دوش فنگ-نهادن قنداق تفنگ در کف دست و لوله ی آن بر دوش
از کف دست مو برآمدن-روی دادن پیشامدی غیرممکن
دو دستی-با هر دو دست
زرشک-لفظی است مانند زکی که به هنگام باور نکردن و رد کردن حرف طرف گفته می شود
رتوش-دستکاری و آرایش عکس
دستمال ابریشمی برداشتن-چاپلوسی کردن-تملق کردن
چار خیابان زدن موی سر-تراشیدن مو به شکل + که برای تنبیه دانش آموران انجام می گرفت
رنگ پریدگی-بی رنگ شدن چهره از ترس یا خشم یا بیماری-رنگ باختگی
تو سری زدن-تحمیل عقیده با دشنام و اهانت
دست بلند کردن-بالا بردن دست به نشانه ی آمادگی پاسخ گویی-اعلام رای و نظر
آب به آسیاب کسی ریختن(با زحمت خود سود دیگری را فراهم کردن)
حق السکوت-آن چه که یرای پنهان نگه داشتن رازی به کسی می دهند
جیره ی کسی را روی یخ نوشتن و جلو آفتاب گذاشتن-با کسی دشمنی کردن
از چپ و راست(از همه سو، از همه جا)
چک و چانه زدن-چانه زدن-وراجی کردن-مذاکره ی فراوان کردن
بی زحمت-لطفا-خواهش می کنم
بازوبند-نواری که به نشانه ی معینی بر بازو می بندند
اسرار مگو-حرفهای ناگفتنی
آب به آسیاب کسی ریختن(با زحمت خود سود دیگری را فراهم کردن)
دلپُری-عقده ی دل-خشم و کینه ی انباشته شده
پیشت-آوازی برای راندن گربه
به یک پول سیاه نیارزیدن- به لعنت خدا نیارزیدن
چلاق شده-نوعی نفرین است
آهوی خاور(آفتاب)
دنیا آمدن-زاده شدن
اجباری بردن(کسی را به خدمت سربازی بردن)
جور کردن-یکسان کردن-فراهم کردن
چل مرد-مرد کوتاه قد
چرس رفتن-حشیش کشیدن
دماغ کسی را سوزاندن-کسی را ناکام کردن-در حسرت گذاشتن
خیال کسی را راحت کردن-موجب اطمینان خاطر کسی شدن-به کسی جواب رد دادن
چارخانه-شطرنجی
دمدمی مزاج-دمدمی
زده دار-دارای لکه یا خراش و آسیب
خوش معامله-خوش حساب-کسی که آلت تناسلی قوی دارد
تب کردن خر-پوشیدن لباس ضخیم در هوای گرم
چوب چوبی-دیوار یا در مشبک و چوبی
خیار شور-خیار سبز که مدتی در آب نمک بخوابانند
دست را بند کردن-به کاری مشغول کردن
پروار-فربه-چاق
خوش اندام-خوش هیکل-خوش اندازه و برازنده
خرید و فروش کردن-بازرگانی کردن-سوداگری کردن
ریگ تو کفش داشتن-خرده شیشه داشتن-رو راست نبودن-با شیله پیله بودن
بزن بهادر-اهل دعوا و مرافعه-قلچماق-پر زور
روی دست کسی گذاشتن-به کسی تحمیل کردن
الیسون و ولیسون-وردی است که برای کسانی که منتظرشان هستند میخوانند
از قلم انداختن(از یاد بردن، مورد بیتوجهی قرار دادن)
پیش زدن-جلو زدن-سبقت گرفتن
ابرو نازک کردن-ابرو تنگ کردن
از پشت کوه آمدن(بیخبر از آداب و رسوم بودن، دهاتی بودن)
چلو-برنج آب کشیده
چوب رخت-چوبی افقی که جامه را بر آن می آویزند
دست خر کوتاه-فوضولی موقوف !-دخالت نکن ! دست نزن !
تریاکی ِ چیزی بودن-سخت به چیزی معتاد بودن
دو ترکه سوار شدن-دو پشته سوار شدن
از چشم کسی دیدن(کسی را مسئول چیزی دانستن)
دم زدن-حرف زدن-اعتراض کردن-جیک زدن
پیش کرایه-کرایه ای که در مبدا پرداخت می شود
دو لا پهنا حساب کردن-دو برابر بهای خقیقی حساب کردن
دل دادن و قلوه گرفتن-غرق گفت و گو و راز و نیاز بودن
آب کردن(جنس نامرغوب را فروختن)
تک و تا-جنب و جوش
بستری-خوابیده در بستر-بیمار
آغ و داغ(سخت مشتاق و شیفته)
پا خورشی-وسایل لازم برای پخت خورش
دعوت نامه-نامه یا کارتی با درخواست شرکت در یک مجلس یا مراسم-اعلام آمادگی برای پذیرش مهمان در یک کشور دیگر
خوش سلیقه-خوش ذوق-نیکو طبع
درگیری-گرفتاری-نزاع-جنگ
باد زدن-با ایجاد جریان هوا خنکی یا اشتعال پدید آوردن
آتشبیار معرکه(فتنهانگیز میان دو دشمن)
بازی کردن-لق بودن-جفت نبودن
آب و خاک(میهن، دیار)
بای بسم الله-اول کاری-آغاز چیزی
چاتمه-چند تفنگ که یه صورت ضربدر به هم تکیه داده اند
زار-نا به سامان-خراب-بد
این تن بمیرد(سوگندی که یا در اصرار و یا در اثبات حرف خود یاد میکنند)
دَم کرده-پر رطوبت-باد کرده
دَم دادن-دل دادن-جرات دادن-گستاخ کردن
بلا نسبت-دور از جانب شما
چُش-کلمه ای که خر را ار رفتن و حرکت باز می دارند
تزئیناتی-کسی که کارش تزیین است
از آب گل آلود ماهی گرفتن(از اوضاع درهم و آشفته بهره گرفتن)
در یک جوی نرفتن آب کسی با کسی-همداستان شدنشان ممکن نبودن-با هم نساختن
خون مردن-منجمد شدن خون در زیر پوست بر اثر ضربه
بی اشتها-بی میل به غذا
آمدن(آغاز به کاری کردن)
پخش و پلا-پراکنده-تار و مار
چَکی-وزن نکرده-یک جا
بگیر و ببند-توقیف و حبس-حکومت نظامی
خم به ابرو نیاوردن-رنجی را تحمل کردن
دریده-وقیح-بی شرم-پر رو
ذلیل شدن-خوار و زبون شدن-بیچاره شدن
اما توی کار آوردن(شک و تردید درست کردن، اشکالتراشی کردن)
ساییدن دندان ها به یکدیگر به هنگام خشم یا در خواب
این در و آن در زدن(برای انجام کاری کوشش بسیار کردن)
خرپا کوب-کسی که کارش ساختن خرپا است
آتشخوار(ظالم، حرامخوار)
اصل کاری(مهمترین چیز یا شخص)
پشت چشم سنگین شدن-چیره شدن خواب
جا خالی دادن-در بازی هایی مانند والیبال و فوتبال توپ را به جایی انداختن که دست یازیگر حریف به آن نرسد
خفه خون-خفقان
چاقچوری-زنی که چاقچور می پوشد-زن باحجاب
پف زدن-ورم کردن-بالا آمدن
چراغ پریموس-چراغ تلمبه ای-نوعی اجاق نفتی
پُف-فوت-ورم-آماس
آمد-فرخندگی-خوشقدمی
خانه نشین شدن-از کار بی کار شدن-معزول شدن
الانه-همین حالا-هم اکنون
د ِ-پس-آخر
از دیوار مردم بالا رفتن-دزدی کردن
بز گرفتن-جنس ارزان و پر سود گیر آوردن
پوست پلنگ پوشیدن-سخت به دشمنی برخاستن
دهنه ی کسی را کشیدن-جلو حرف زدن کسی را گرفتن
اُتُل(شکم، اتوموبیل)
دو شاخ-دارای دو شقه
برآورد-تخمین
شعلهی آتش
بد زبان- بد دهن
دُم بریده-زرنگ و ناقلا-بدجنس
تِر تِر-آواز بیرون آمدن فضولاتِ بیمار اسهالی
ژیلت-نیم تنه ی بدون آستین و جلو باز
دیگ بخار-دستگاه تولید بخار
فرض کنیم که
خون کسی را به جوش آوردن-کسی را بسیار خشمگین ساختن
در آستین داشتن-حاضر و آماده داشتن
دبه ی کسی را روغن کردن-با دادن پول و هدیه کسی را راضی کردن
چاشنی کردن-چیزی را با چرب زبانی به کسی قالب کردن
جان به لب رسانیدن-صبر و طاقت کسی را تمام کردن
حق بردن-رشوه بردن-از راه حق و حساب گرفتن-درآمدی منظم داشتن
تخت پایی-صاف بودن کف پا
چشم دراندن-دقت زیاد کردن
حقه سوار کردن-فرو کردن چوب وافور در دهانه ی حقه-فریب دادن
دید زدن-چشم چرانی کردن-دور و بر را نگاهی انداختن
بومی-محلی-اهل همان سرزمین
بوی شیر از دهان کسی آمدن-نادان و بی تجربه بودن-رشد جسمی و عقلی نداشتن-کودک و خام بودن
چوب دو سر طلا-منفور از هر دو طرف-از این جا مانده و از آن جا رانده
دستکاری-دست بردن در چیزی
حقه به کار بردن-کسی را فریب دادن
رُب کسی را کشیدن-کسی را به کار سخت واداشتن
زاییدن زیر کاری-کاری را به دلیل دشواری به پایان نرساندن
خوردن سر کسی-سبب مرگ کسی شدن-کسی را دق مرگ کردن-در نتیجه ی پرحرفی کسی را کلافه کردن
زبان نفهم-کودن-بی شعور
جواب دندان شکن-جواب قاطع و صریح
آب لمبو(چلاندهشده، فشرده)
چلچلی-دیوانگی-بیعاری
از بای بسم الله تا تای تَمَت(از اول تا آخر، از سیر تا پیاز)
خودفروشی کردن-فاخشگی کردن-خیانت کردن
بند انداختن-برچیدن موی چهره ی زنان با نخ تابیده
پاچین-دامن زنانه
ازقحطیدرآمده(گرسنهچشم، آدم ندیدبدید)
پیش کنار-بیضه-خایه
آفتاب روی پشت بام جمع کردن(کاملا تنگدست بودن)
از آب درآمدن(نتیجه دادن، تربیت شدن، روشن شدن حقیقت)
دک و پوز-دهان و لب و دندان
پریدن از خواب-بیدارشدن ناگهانی در اثر آوازی سخت یا خوابی آشفته
زیر دندان کسی مزه کردن-از چیزی خوش آمدن-خواهان تکرار چیزی بودن
درس خود را از بر بودن-موقعیت و وضعیت را خوب دزیافتن-به کار خود وارد بودن-بیدار و هوشیار بودن
زورکی-از روی بی میلی-تصنعی
ریز بار-باران ریز-ابری که باران ریز دارد
تزئیناتی-کسی که کارش تزیین است
آفتاب لب بام-پیری نزدیک به مرگ
پا روی خِر کسی گذاشتن-تنگ گرفتن بر کسی
از تک و تا نینداختن خود(از رو نرفتن، جا نزدن، خود را نباختن)
به لعنت خدا نیارزیدن-دارای هیچ ارزشی نبودن-به هیچ نیارزیدن-مفت نیارزیدن
حساب کسی با کرام الکاتبین بودن-گرفتار وضعی شدن که فقط خدا می تواند آدم را نجات دهد
بد سابقه-بد پیشینه-دارای گذشته ی بد
از ریش کسی دست برداشتن(کسی را به حال خود گذاشتن)
پر پر زده-ور پریده-نفرینی با آرزوی جان کندن کسی
اخت شدن با کسی(مانوس شدن با کسی)
ز ِق زدن-نق نق کردن بچه که مقدمه ی فریادهای و گریه های بعدی است
روزه ی گنجشک-روزه ی کله گنجشکی
این در و آن در زدن-برای انجام کاری کوشش بسیار کردن
داغ کسی را به دل کسی نهادن-غزیز کسی را کشتن
چاقچوری-زنی که چاقچور می پوشد-زن باحجاب
درگذشت-مرگ
خارج رفتن-بیرون رفتن از خانه-رفتن به خارج از کشور
چاشت-صبحانه-ناشتایی
دَم کرده-پر رطوبت-باد کرده
دل به دل رفتن-دوستی و دشمنی از دو سو بودن
پشت بندی کردن-به انتظار غذا چیز مختصری خوردن
دوا شور کردن-شستن فرش با دوا
جزاندن-آزار و اذیت کردن