مجموعه کاملی از فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری و عامیانه قسمت 143
آب در چشم نداشتن(شرم و حیا نداشتن)
دست تنها-بی یار-تنها
دلپخت-پختن مغر چیزی
پُر کار-فعال-با پشتکار
چرند گو-یاوه گو
دیوار به دیوار-بی فاصله-به هم چسبیده
بابا غوری-نابینا-کور
تر و خشک کردن-رسیدگی کردن-پرستاری کردن
از قرار-ظاهرن-آنطور که پیدا است
تور انداختن کسی-گیر آوردن کسی علیرغم میل او
دوربین انداختن-دید زدن-چشم چرانی کردن
آهوی خاور(آفتاب)
چنگک شدن-چنگ شدن
پشت پا پزان-آیین و رسم پختن آش پشت پا. آش پشت پا
دکمه را انداختن-دکمه ی لباس را بستن
داغ باطل زدن-از کار انداختن-از رونق و رواج انداختن
خالی خالی-بدون چیز دیگری
بغل خوابی کردن-نزدیکی کردن
از راه بهدر بردن-فریب دادن-اغوا کردن
حاجی حاجی مکه-دیر به دیر به دیدار کسی رفتن
آن روی کسی بالا آمدن-خشمگین شدن
استغفرالله-خدا نکند-خدای نکرده-هرگز
در غورگی مویز شدن-هنوز تازه کار بودن ولی ادعای مهارت و استادی کردن
چراغ پا-حالتی که اسب دو دست خود را بلند کند و راست بایستد
جیک و بیک کسی را دانستن-دانستن همه ی اسرار کسی
بلند بالا-قد بلند
چهار چنگول ماندن-نگا. چهار چنگول شدن
ته نشین-رسوب کرده
زیست شناسی-دانش شناخت حیات و موجودات زنده
به هر تقدیر-در هر صورت-خلاصه
جا آمدن حال-بهبود یافتن-سرحال آمدن
پِر پِر-در زبان کودکان : صدای پریدن پرنده
اصحاب منقل-اهل گفتوگو و سخن
ته بساط-باقی مانده ی وسایل زندگی و کسب و کار
تَپ تَپ-آواز خوردن چیزی به چیز نرم
ای داد بیداد-کلامی است که بههنگام حسرت و افسوس میگویند
چرک نویس-نوشته ی نخستین که ممکن است بازبینی و ویرایش شود
چشمداشت-توقع-انتظار
خاک برگ-برگ خشک خرد شده
باشگاه-محل گردهمایی گروهی برای ورزش-تفریح و از این قبیل
دندان عاریه-دندان مصنوعی
زنبور زدن-نیش زدن زنبور
رسوایی بالا آوردن-کاری مایه ی رسوایی و شرمساری کردن
برادر تنی-برادر حقیقی
جاکن کردن-به حرکت درآوردن-کسی را از مقامی دور کردن
پیش چشم داشتن-در برابر چشم قرار دادن
از دست کسی در رفتن(کاری را بیاختیار و ناخواسته انجام دادن)
از هفت دولت آزاد بودن(شاد و آزاد بدون نگرانی از قضاوت دیگران زندگی کردن)
جوکی-مرتاض هندی-آدم لاغر و مردنی-آدم معتاد و مریض
حال کسی را جا آوردن-نگا. حال آوردن
چار سری گفتن-متلک گفتن-کلفت بار کسی کردن-حرف مفت زدن
از سر کسی افتادن-عادتی را ترک کردن
به خورد کسی دادن-به زور به کسی خوراندن-به کسی قالب کردن
آه در بساط نداشتن-سخت بیچیز بودن-بیچاره و بینوا بودن
از زیر کار در رفتن(تن زدن و نپذیرفتن کاری، کار را جدی نگرفتن)
تیک تیک لرزی-دن به شدت لرزیدن
دو تا شدن-خم شدن-دو لا شدن
جاهل پسند-چیزی که جوان
رو راست-پوست کنده-آشکارا-صریح-بدون ابهام
استخوانبندی(درست کردن انگاره و طرح)
باریک-دقیق-حساس
پر در آوردن-بسیار خوشحال و سبکبال شدن
بابا-پدر-شخص-در خطاب به هر کسی : برو بابا
خودفروش-فاحشه-خائن
خورد کردن-ریز ریز کردن-له کردن
پا گرد-محل چرخیدن پله ها
خاتون پنجره-بازیچه ای که کودکان با پنج چوب می سازند
وسیلهی بازی (بهویژه برای کودکان)
زوال در آوردن-نعمتی را در نتیجه ی ناسپاسی و بی اعتنایی از دست دادن
آس و پاس-در نهایت تهیدستی-بینوا-مفلس
آفت-زن عشوهگر و فتنهانگیز
توی کوک کسی یا چیزی رفتن-کسی یا چیزی را زیر نظر داشتن- توی نخ چیزی رفتن
دان پاشیدن-دانه ریختن-به قصد گرفتار کردن کسی به او امتیازات دادن
در دست-آماده-حاضر
بخت-شانس-اقبال-شوهر
چوبه ی اعدام-تیری که محکوم به اعدام را به آن می بندند
بور شدن-دماغ سوخته شدن-خجالت زده شدن
دسته دیزی-قوم و خویش دور
بار خود را بستن-از منبعی استفاده کردن و توانگر شدن
دوش فنگ-نهادن قنداق تفنگ در کف دست و لوله ی آن بر دوش
بلا گرفته-گرفتار بلا-شیطان-شلوغ
دلداری دادن-تسلی دادن
زیج نشستن-خانه نشین شدن-انزوا گزیدن-از دوستان بریدن
پای چیزی ایستادن-از چیزی دفاع کردن
دلخور-رنجیده-ملول-گله مند
جد و آباد-آبا و اجداد-پدر و پدر بزرگان
خونین و مالین-زخمی-خونی شده
تخت پایی-صاف بودن کف پا
حق آب و گل داشتن-دارای امتیاز و اعتبار بودن
زحمت دادن به خود-خود را به زحمت انداختن
جهیزیه-نگا. جهیز
پول پارو کردن-با رنج اندک پول بسیار به دست آوردن
چوب-واحد پول در معاملات بازاری برابر با هزار تومان
چسی آمدن-به دروغ یا احمقانه به خود بالیدن-قمپز در کردن
اشهد را گفتن-برای مرگ آماده شدن
ذاق و زوق-زن و بچه-سر و صدا و نق نق بچه
دنگ انداختن-نزدیکی جنسی کردن
زنکه-لفظی توهین و تحقیرآمیز به زن
جِر انداختن کسی را-اوقات کسی را تلخ کردن-خشمگین کردن کسی
پَخ دار-چیزی که تیزی لبه های آن گرفته شده باشد
حرص زدن-زیاد خواستن-کم صبری کردن
چشمم روشن-از تو انتظار نداشتم
حاضری-غذایی که پختن نمی خواهد و به سرعت آماده می شود
آدم بیسر و پا-متضاد آدم درستوحسابی
ذاق و زوق-زن و بچه-سر و صدا و نق نق بچه
پا خوردن-فریب خوردن
چل ستون-شبستان مسجد
از آب درآمدن-نتیجه دادن-تربیت شدن-روشن شدن حقیقت
خودسر-گستاخ-سرکش
دُم به دست دادن-بهانه به دست دادن-خود را گیر انداختن
امان دادن(کسی را پناه دادن، از گناه کسی گذشتن)
ته نشست-رسوب
بی بخار-بی خاصیت-بی عرضه-ناتوان
جا افتادن-سر جای خود آمدن
برو برو-اوج خوش بیاری و کامکاری
از دست دادن(گم کردن)
از نافِ جایی آمدن(کاری را بهخوبی اهل جایی انجام دادن)
چشم زخم-اثر بد از نگاه یا کلام-آسیب اندک
بینی و بین الله-میان من و خدا-انصافا-الحق
از بر گفتن یا نوشتن(متنی به اتکاء حافظه)
دوش فنگ-نهادن قنداق تفنگ در کف دست و لوله ی آن بر دوش
خال زدن-پیدا شدن خال در جایی از بدن یا لکه در چیزی-خال کوبی کردن
خاله وارسی-فضولی-تحقیق بی مورد
پشت چشم نازک کردن-پشت چشم آمدن
دندان پر کردن-ترمیم دندان آسیب دیده
چشم شور-آن که چشم زخم زند
آدم دیرجوش(کسی که به سختی با دیگران انس میگیرد)
انگشت به دهان(حیرتزده، سرگشته)
آخش درآمدن(از درد نالیدن)
جلودار کسی بودن-از پس کسی بر آمدن-مانع کسی شدن
حیف شدن-حرام شدن-نفله شدن-از فایده افتادن
دست به گردن-در حال معاشقه-سریع الوصول
دَنگ-حیران و آشفته-سرگشته و شیدا
ابزارفروشی(فروشگاه وسایل خاص و ابزار یدکی)
دود چراغ خوردن-زحمت کشیدن-تحمل رنج کردن-استخوان خرد کردن
خاج کشیدن-صلیب کشیدن
چال-گودی-حفره
جانب کسی را گرفتن-از کسی پشتیبانی کردن
از یک قماش بودن(سر و ته یک کرباس بودن)
چرق چوروق-صدای جویدن آدامس و مانند آن
از بیخ-یکسره-بهکلی-کاملن
ژست آمدن-برای افاده حالت به اندام و چهره دادن
ز ِله-ستوه-عجز
دبیر-آموزگار دبیرستان-فرد صاحب مقام در یک حرب-وزارت خانه یا سفارت
جادو و جنبل-دعاهایی که برای قضای حاجات یا دفع بیماری و از این قبیل می خوانند
دله کردن-کسی را به دلگی عادت دادن
خام شدن-فریب خوردن-اغفال شدن
خواب به خواب شدن-خواب از سر پریدن-بدخواب شدن
زهرآب-ادرار-شاش-پیشاب
خدا-بسیار زیاد-فراوان
زهر چشم-نگاه خشم آلود
از چیزی (کسی) متنفر و بیزار شدن
پا در هوا-بی اساس-بی اصل-غیر قطعی
آلکلی-معتاد به الکل
ذکر گفتن-پی در پی دعا خواندن
جامغولک بازی-حقه بازی-فریب کاری
پرونده سازی-گردآوری سندهای دروغین برای متهم کردن کسی
دوره کردن-درسی را دوباره و سه باره خواندن-حلقه زدن به دور چیزی یا کسی
چنگلوک-مچاله شده-درهم و برهم-بی قواره
حمال-باربر-ناشی و مبتدی-بی مهارت و بی استعداد
پایین نرفتن چیزی از گلو-از غصه غذایی نخوردن-مال حرام نخوردن
چرت بردن کسی را-غالب شدن حالت خواب بر کسی
برق از کسی پریدن-سخت ترسیدن-جا خوردن
ارنعوت(آدم ستبر و پرزور و بیانصاف)
خون کسی از خون دیگری رنگین تر بودن-همسان و هم ارز نبودن-کسی بر کسی ترجیح داشتن
چاروادار-کسی که چهار پا را کرایه می دهد-آدم بی اصل و بی تربیت
اسبابچینی-دسیسهچینی-توطئهچینی
خانه یکی-صمیمی و یکدل
ذِله آوردن-به ستوه آوردن-خسته و عاجز کردن
دکمه را انداختن-دکمه ی لباس را بستن
رفتن بالای منبر برای کسی-پشت سر کسی بد و بیراه گفتن-غیبت کردن
چشم به روشنایی افتادن-سودی را در جایی گمان کردن و به آن طمع کردن
چُر-ادرار
جَخ-تازه-هنوز-فوقش
ریش بز-گیاهی همیشه سبز و پرشاخه
ختم قرآن کردن-یک بار قرآن را از اول تا آخر خواندن
پِخ پِخ کردن-سر بریدن در زبان کودکان
ژتون-پولک فلزی یا پلاستیکی که به جای پول به کار می رود
چوب پیش کسی گذاشتن-منع کردن کسی از کاری-بازداشتن کسی از انجام کاری
بالا آوردن-استفراغ کردن
تخته گاز-با سرعت تمام راندن اتومبیل
بغداد کسی را آباد کردن-شکم گرسنه ی کسی را سیر کردن
از زورِ-از شدت-از بسیاری
افسارگسیخته-سرکش
برآمده-بزرگ شده-ورم کرده
آفتابگیر(جایی که آفتاب بر آن بتابد، سایبان، چتر آفتابی)
حواله ی سر خرمن-وعده به آینده ی نامعلوم
چار چشم-کسی مه عینک می زند
جوش خوردن زخم-به هم آمدن سر زخم و پوست نو آوردن
دو ترکه سوار شدن-دو پشته سوار شدن
تو پوزی زدن-تو دهنی زدن-با سخن تندکسی را نا امید کردن
دندان کسی پیش کسی گیر کردن-عاشق کسی شدن-شیفته ی کسی شدن
ابرو نازک کردن-ابرو تنگ کردن
پر رویی-بی شرمی-وقاحت-دریدگی
تار و مار-متفرق-پراکنده
خوش حساب-خوش معامله-آن که بدهی خود را به هنگام بپردازد
دنباله رو-پی رو-مقلد
تو کَت کسی نرفتن-زیر بار نرفتن-نپذیرفتن
اَجق وَجق(چیزی با رنگهای تند و زننده، دارای ترکیب ناهماهنگ)
تمدن داشتن-دارای تربیت بودن
دیر کرد-تاخیر-تعویق
آدم نچسب-کسی که جاذبهای ندارد و علاقه دیگران را جلب نمیکند
پر اشتها-کسی که متمایل به خوردن زیاد است
آبِ آب-آبکی-بیمایه-بیرنگ
آستین از چشم برداشتن(آشکارا گریستن)
جد و آباد درآوردن و گفتن-دشنام دادن-ناسزا گفتن
اتوکشیده-با سر و وضعی شستهورفته و مرتب
جرینگ-صدای سکه های پول
چوب علی موجود-چوب کج و معوج درویشان
حلق آویز-به دار کشیده
از زبان افتادن-لال شدن
آتشپا-فرز و چالاک-بی قرار
بغل زدن-زیر بازو گرفتن
ازراهنرسیده(در همان لحظهی رسیدن، به مجرد ورود)
از حساب پرت بودن-در اشتباه بودن
آب را گل آلود کردن(برای سود خود کارها را به هم زدن)
خودفروشی کردن-فاخشگی کردن-خیانت کردن
این پا آن پا کردن-دودل بودن-وقت تلف کردن
از بیخ عرب بودن(یکسره منکر شدن، بهکلی زیر چیزی زدن)
چله-چاق-چرب و چیلی
اشکالتراشی(ایرادگیری، گره در کار اندازی)
دمپایی-کفش راحتی خانه
پابوس-زیارت
آفتاب خوردن(سختی کشیدن)
از کف دست مو برآمدن-روی دادن پیشامدی غیرممکن
چرند گفتن-نگا. چرند بافتن
پشک انداختن-قرعه کشیدن
زود رس-آن چه که پیش از موقع مقرر به دست آید
رو افتادن-علنی شدن-آشکار شدن
چل نکه-پارچه ای که از انواع پارچه های بریده شده سر هم دوخته شده باشد
خنِس و فنِس-گرفتاری و ناراحتی
خدمت کردن-دوره ی سربازی را طی کردن
پازلفی-سر خط-بخشی از موی سر که از شقیقه ها به پایین صورت می روید
خودم جا، خرم جا-تکیه کلام کسانی که همه چیز را از دریچه ی منافع شخصی می بینند. من که دارم گور پدر بقیه
پراندن-بی اراده حرف درشت و بی جایی در سخن آوردن-گاه گاه در نهان تباهی کردن زن
به بیراهه زدن-از بیراهه رفتن-از جاده ی اصلی منحرف شدن
دست ننه ات درد نکند-به تمسخر به کسی که کار نادرست کرده است می گویند
دماغ چاق بودن-سر حال بودن-تندرست بودن
از مرحله پرت بودن(یکسره بیاطلاع بودن)
از خرس مویی کندن(از مردم خسیس چیزی درآوردن، هرچند ناچیز باشد)
چوبه ی اعدام-تیری که محکوم به اعدام را به آن می بندند
خشت مالیدن-چاخان کردن-لاف زدن
از چیزی زدن(از مقدار چیزی کسر کردن)
بغداد خراب-شکم گرسنه
بیخ ریش کسی ماندن-روی دست کسی ماندن
از گردۀ کسی کار کشیدن-کسی را به سود خود بیرحمانه به کار واداشتن
آخرین تیر ترکش(آخرین تدبیر)
تعارف شاه عبدالعظیمی-تعارف زبانی و غیرجدی
تاب دادن-سرخ کردن در روغن-پیچیدن-خم کردن
خودم جا، خرم جا-تکیه کلام کسانی که همه چیز را از دریچه ی منافع شخصی می بینند. من که دارم گور پدر بقیه
خوار و ضعیف-نحیف-ناتوان
آبِ سیاه-نیمه کوری
جوشی-تند مزاج-زود خشم-عصبانی
داماد-مرد تازه زن گرفته
آتشپاره(شوخ و شنگ، فرز و چالاک، کرم شبتاب)
بومی-محلی-اهل همان سرزمین
پاپی چیزی بودن-چیزی را دنبال کردن-به چیزی محل گذاشتن
رد خور-رد شدنی-سزاوار ترک کردن
چاپ زدن-چاپ کردن-دروغ گفتن
درس خوان-شاگرد زرنگ و کوشا
ذوق زده شدن-ناگهان بسیار خوش حال شدن-از شادمانی بسیار و ناگهانی بیمار شدن
حیا را خوردن و آبرو را قی کردن-بسیار بی حیا و گستاخ بودن
بای بسم الله-اول کاری-آغاز چیزی
خنجر زدن از پشت-به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای درآوردن
دیوار را یک طرفه کاه گل کردن-یک طرفه قضاوت کردن
آب و رنگ-طراوت و شادابی
داغ کسی را به دل کسی نهادن-غزیز کسی را کشتن
آوردن-باعث شدن-ایجاد کردن
دبش-گس-دارای مزه ی ترش و گزنده
آدمقحطی-کمیابی آدم های کارآمد
دوش فنگ-نهادن قنداق تفنگ در کف دست و لوله ی آن بر دوش
پوست کسی را پر از کاه کردن-به طرز فجیعی کشتن
دو دستی-با هر دو دست
پر زور بودن سمبه-زیاد بودن فشار
دلسرد-ناامید-مایوس
اوراق(قراضه، اسقاط، ازکارافتاده)
اوقاتتلخی(ترشرویی، عصبانیت)
از تو بهخیر و از ما بهسلامت(ما را از این پس با یکدیگر کاری نیست)
خیال کسی را راحت کردن-موجب اطمینان خاطر کسی شدن-به کسی جواب رد دادن
دُم لابه-چاپلوسی-تملق
داغ باطل زدن-از کار انداختن-از رونق و رواج انداختن
پای کسی جایی بند نبودن-هیچ اعتباری نداشتن
پُر کار-فعال-با پشتکار
خم شدن-دولا شدن
دک و دنده-بالا تنه
با سلام و صلوات-با تجلیل و بزرگداشت-با رعایت کامل آداب و رسوم
آب مروارید(تار شدن عدسی چشم)
دل و قلوه ای-کسی که دل و قلوه می فروشد
حاتم بخشی-گشاده دستی-سخاوتمندی
بد خواب شدن-بی خواب شدن-خواب آسوده نکردن
خاربست-دیوارمانندی از خار و خاشاک بر گرد چیزی
درگذشتن-صرف نظر کردن-مردن
جانمی-کلمه ای که در مقام خوش آمد و تقدیر از کسی می گویند
چه غلط ها !-چه فضولی ها !
حجله خانه-اتاق شب زفاف
از صدقۀ سرِ(از عنایت و لطفِ)
دستمالی-دست مالیدن
جهنم دره-جای نامناسب و عذاب دهنده
چل و چو-خبر دروغ-شایعه
زاغ و زوغ-فرزندان خردسال-نق-غر و لند
دبور-بی سر و پا-لات-ولگرد-آسمان جل
تف به روی تو-زهی بی شرم که تویی
تنوره کشیدن-در حال چرخیدن به هوا پریدن
دور ریختن-دور انداختن-بیرون ریختن
چشم کسی راه کشیدن-خیره ماندن به جایی و پلک نزدن
پر زدن-به چیزی یا کسی اشتیاق فراوان داشتن
آتش زیر پا داشتن-بیقرار بودن
خدا و خرما را با هم خواستن-از دو محل سود بردن-دو سره بار کردن
دل و دماغ نماندن برای کسی-حال و حوصله ای در کسی نبودن
بلا به سر کسی آوردن-کسی را به زحمت و دردسر انداختن-به کسی آسیب رساندن
حاشیه رفتن-سخنان دور از موضوع گفتن-منحرف شدن از مطلب
دندان طمع از چیزی کشیدن-از چیزی چشم پوشیدن-دست کشیدن-رها کردن
چله اش افتادن-آبستن نشدن زن
راه خود را کشیدن و رفتن-بی هیچ مقاومت و اعتراضی جایی را ترک کردن
حاضری-غذایی که پختن نمی خواهد و به سرعت آماده می شود
آکبند-نو واستفادهنشده-هنوز از جعبه بیرونآوردهنشده-دست اول
خشکبار-میوه های خشک مانند پسته-بادام-گردو و فندق
چاپ خوردن-به چاپ رسیدن
بای بسم الله-اول کاری-آغاز چیزی
ته بندی-خوراک کمی که پیش از غذای اصلی می خورند
امان کسی را بریدن-کسی را درمانده و بیچاره کردن
در آسمان جستن و در زمین یافتن-چیزی یا کسی مورد علاقه را غیر منتظره یافتن و دیدن
بی نمک-نچسب-لوس-ننر-بد ریخت-بدون ملاحت
حسرت به دل-آن که دیری است آرزوی چیزی را دارد
چشم زخم زدن-چشم زدن-آسیب رساندن
تپه گذاشتن-بول کردن
اُرُسی(کفش)
دیر کردن-تاخیر کردن
دَم نقد-آماده-حاضر
دنیا آمدن-زاده شدن
برگ زدن-حقه زدن-سر کسی کلاه گذاشتن-تقلب کردن
بغل خوابی کردن-نزدیکی کردن
دور برداشتن-گرم شدن-مبالغه کردن-کش دادن-عصبانی شدن
چُرت-خواب کوتاه
دور چیزی را قلم گرفتن-چیزی را ترک کردن-کنار نهادن
دل دادن-دقت کردن-توجه کردن-عاشق شدن
از جیب خوردن(در آمد نداشتن، از بسانداز خرج کردن)
پاچه گیر-کسی که بی مقدمه کسی را بیازارد
رفتگر-سپور-آشغالی
چپی-مخالف حکومت-وابسته به چپ
اَل اَمان(زینهار، پناه بر خدا)
پیش پیشکی-از پیش
حساب کشیدن-حساب خواستن
جزیی فروش-کسی که که کالا را در اندازه های کوچک می فروشد
تَک سرما شکستن-از شدت سرما کاسته شدن
دیر کرد-تاخیر-تعویق
باج سبیل-چیزی که به ناحق به اشخاص قلدر و مقتدر باید داد
رد زدن-رد پای کسی را گرفتن-نشان به جایی بردن
خیس گذاشتن-در آب ریختن آرد برای تهیه ی خمیر
انگشتنگاری(ثبت کردن اثر خطوط روی انگشتان برای شناسایی در آینده)
به خاطر داشتن-به یاد داشتن-از بر بودن
آفتابهدزد-دزدی که به ربودن چیزهای بیارزش بسنده میکند
به صرافت افتادن-به فکر انجام کاری افتادن
بد خط-کسی که ناخوانا می نویسد
باجی-خواهر-زن ناشناس
آفتابهآبکن-پست ترین نوکر
خفت افتادن-تنگ شدن-در تنگنا افتادن
تو دهنی-ضربه ای که به دهان کسی بزنند-سخنی درشت در پاسخ کسی
پیشنهاد دادن-طرح کردن چیزی
خش خشه-نوعی اسباب بازی کودکان که به هنگام تکان خوردن صدای خش و خش از آن می آید
این دست و آن دست کردن-وقت تلف کردن-وقت کشتن-به عقب انداختن
بپا-مواظب باش-متوجه باش
پولکی بودن-عادت داشتن به گرفتن رشوه-بدون پول کاری را انجام ندادن
حساب سوخته-بدهی قدیمی
رقصیدن کلاه کسی در هوا-بسیار شادی کردن-کلاه خود را به آسمان انداختن
چادر-پوشش زنان مسلمان ایرانی که پارچه ای است نیم دایره که دنباله ی آن تا پشت پا می رسد
در گوشی-با زمزمه-پچ پچ وار
پاتی-در هم و بر هم-نامنظم
چای صاف کن-وسیله ای نوردار برای صاف کردن چای به هنگام ریختن به استکان یا فنجان
در چاه افتادن-فریب خوردن
تو دهن کسی زدن-با سخنی درشت به کسی پاسخ دادن
خیار شور-خیار سبز که مدتی در آب نمک بخوابانند
به پول رساندن-فروختن
الف الف کردن(قاچقاچ کردن)
چشم چشم را ندیدن-سخت تاریک بودن
حرف بی ربط-سخن نامربوط
جنگ زرگری-دعوای دروغین-جنگ مصلحتی
خیال باف-مالیخولیایی-کسی که همواره در عالم خیال به سر می برد و عملی نمی کند
چینه کشیدن-ساختن دیوار گلی
چاق شدن قال-گرم شدن دعوا-اوج گرفتن بگو و مگو
بجایی رسیدن-به مقصود رسیدن-مقام یافتن
دزدی گرگی-دله دزدی
روی هم ریختن-توطئه کردن برای پیش بردن کاری-توافق در امری-رابطه ی عاشقانه و جنسی با هم پیدا کردن
پیش ِ پا-جلوی رو
دور-بار-دفعه-نوبت
دل داشتن-جرات داشتن-دلیر بودن
چاشته بندی-ته بندی
بازیگر-هنرپیشه ی سینما و تئاتر
پر بودن خیک کسی-سیر بودن
ریش بز-گیاهی همیشه سبز و پرشاخه
آلت دست کسی شدن-مورد سوء استفاده قرار گرفتن
زیر چاق کردن-برای آماده کردن خود تمرین کردن و مهارت یافتن
دله-ظرف حلبی
تمدن-شهری گری- مجازن: تربیت و ادب
تازه عروس-دختری که تازه ازدواج کرده است
خر کسی رفتن-دارای اهمیت و اعتبار بودن
خیال کسی را راحت کردن-موجب اطمینان خاطر کسی شدن-به کسی جواب رد دادن
زر اومدی قرمه سبزی-سخنی توهین آمیز برای کسی که به قهر می رود یا تهدید به رفتن می کند
بازداشت-توقیف موقت-موقتا زندانی کردن
دون-برنج خوب نپخته-دانه هایی که به پرندگان می دهند
آشی بودن زندگی(نامساعد بودن حال و احوال)
حالا نه و کی-از دست ندادن فرصت-غنیمت شمردن فرصت
با کسی بحث و مجادله کردن
جریحه دار کردن-زخمی کردن-رنجاندن-دل شکستن
دَمَر-دراز کشیده روی سینه و شکم
رو دست بالا آمدن-رقابت کردن-پیشی گرفتن
دست به سینه ایستادن-در نهایت ادب و آماده ی فرمان ایستادن
دل کسی را خون کردن-کسی را سخت رنجاندن
به گردن گرفتن-متعهد شدن-مسئولیتی را پذیرفتن
رفتن توی بحر چیزی یا کسی-در چیزی یا رفتار کسی دقیق شدن
زن و بچه دار-کسی که زن و فرزند دارد
بوی نا-بوی ماندگی
رو شور-سفیداب
از ترس مار توی دهان اژدها رفتن(از باران به ناودان پناه آوردن)
ریختن روی دایره-روی داریه ریختن
اول دشت((نزد کسبه) نخستین فروش بامداد)
حاجی-به زیارت مکه رفته-نوعی خطاب عام
دلگرمی-اطمینان خاطر-امیدواری
بد و بیراه-ناسزا-حرف زشت-گفته ی رکیک-متلک
دک و دنده-بالا تنه
زهره دان-کیسه ی صفرا
رو نشان دادن-چهره نمایاندن
تن لش-به ناسزا: تنبل-بی مصرف-بی کاره
چپ اندر قیچی-نامنظم و نامرتب-بی نظم و قاعده
توبره ی گدایی-کیسه ی گدایی
به دق آوردن کسی-تا سر حد بیماری روحی یا مرگ کسی را رنج دادن
تاتی کردن-در زبان کودکان: راه رفتن
آهن کهنه به حلوا دادن(معاملهی پرسود کردن)
دبش-گس-دارای مزه ی ترش و گزنده
خاک انداز-وسیله ای برای گردآوردن و حمل آشغال و زباله
تُک زبانی حرف زدن-لکنت داشتن-گرفتگی زبان داشتن
دمار از کسی درآوردن-کسی را سخت آزار دادن-کشتن
بی شیله پیله-بدون حقه بازی-صاف و ساده
به گردن گرفتن-متعهد شدن-مسئولیتی را پذیرفتن
زرشک-لفظی است مانند زکی که به هنگام باور نکردن و رد کردن حرف طرف گفته می شود
جا خوش کردن-در جایی که معمولن نباید ماندن اقامت کردن
این خط و این نشان-عبارتی تهدیدگونه برای منع کسی از چیزی یا انجام کاری-نگویی که نگفتم.
تُخم-اصل هرچیزی-دانه
ترک بیلمز-آدم نادان
دلگشاد-بیرون آمده از غم و اندوه
درز-شکاف-محل اتصال یا دوخت
بش باد-حقش باشد-هنگامی که کسی به دشمنان دین لعنت بفرستد-شنوندگان این جمله را می گویند.
از گرد راه رسیده-تازهوارد-هنوز به کار دیگری نپرداخته
انگشت بر چشم نهادن-پذیرفتن-مسلم دانستن
بخیه به آبدوغ زدن-کار بی هوده کردن
زهرمار کردن چیزی-مانع از لذت بردن از چیزی شدن
بگو مگو-جر و بحث-مشاجره
تر دماغ-سرحال-شنگول
باربند-جای نهادن و بستن بار
خاج پرست-مسیحی-عیسوی-ارمنی-آشوری
ادرار کوچک-شاش
اسباب زحمت(کسی یا چیزی که موجب دردسر و آزار شود)
تن لش-به ناسزا: تنبل-بی مصرف-بی کاره
بساط در آوردن-الم شنگه راه انداختن-رسوایی به بار آوردن
دست آمدن-به دست آمدن-پیدا شدن-حاصل شدن
چرب دست-ماهر-زبر دست
چرق چوروق-صدای جویدن آدامس و مانند آن
آسمان را سِیر کردن(سخت خوشنود بودن، لذت بسیار بردن)
از سر کسی زیاد بودن(بیش از حد توانایی و ظرفیت کسی بودن)
دماغ کسی را سوزاندن-کسی را ناکام کردن-در حسرت گذاشتن
دور و دراز-فراخ و وسیع
خود را باختن-دست و پای خود را گم کردن-مضطرب شدن
تو در تو- تو به تو
داد و بی داد-جار و جنجال-هیاهو
خودسر-گستاخ-سرکش
جفتک پراندن-لگد زدن-بد رفتاری کردن-مخالفت کردن
تیر در کردن-تیراندازی کردن
راه مکه-کهکشان
این جور که بویش میآید(چنان که از ظواهر امر پیدا است، از فرار معلوم)
دست داشتن در کاری-پنهانی شرکت داشتن در کاری
استخوان جلوی سگ انداختن(با بخششی ناچیز دهان کسی را بستن)
خریت-نادانی-حماقت
چرب و نرم-غذای پر روغن و خوشمزه-سخن دلنشین-آدم متملق
تن در دادن-به کاری حاضر شدن-انجام کاری را پذیرفتن
پیچ و خم خوردن-پیچ و تاب خوردن
چرب کردن-روغن یا کرم مالیدن
باب دندان-مناسب طبع و حال
دختر دم بخت-دختری که هنگام شوهر کردن او رسیده باشد
دامن بر آتش زدن-فتنه ای را شدیدتر کردن
خل بازی درآوردن-مثل دیوانه ها رفتار کردن
دست بالا-حداکثر
پینه زده-وصله کرده
پاسور زدن-پاسور بازی کردن
بلا گردان کسی شدن-به جان خریدن بلای کسی
زبان آدم سر کسی نشدن-به حرف منطقی تن ندادن و آن را نپذیرفتن
از زیر کار در رفتن(تن زدن و نپذیرفتن کاری، کار را جدی نگرفتن)
جوش آمدن-به خشم آمدن-کج خلقی سخت کردن
دو به هم زن-دو به هم انداز
زیر پای کسی را خالی کردن-زیر پای کسی را جارو کردن
آفتابنشین کردن کسی(کسی را از هستی ساقط کردن، خانهخراب کردن)
خشتک کسی را جر دادن-نگا. خشتک پاره کردن
اجاق کسی کور بودن-نازا بودن-بی فرزند بودن
خرده خر-کسی که آذوقه ی خانه را روز به روز می خرد نه یکجا
از خنده روده بر شدن-از شدت خنده بیحال شدن
دَقی-صدای کوبیدن چیزی به چیزی
روکار-روی بنا-نمای عمارت-آن چه که در بیرون چیزی کار شده است
دور اندیش-پایان نگر-پیش بین-عاقبت اندیش
جیک و بیک کسی را دانستن-دانستن همه ی اسرار کسی
از گل نازکتر به کسی نگفتن-با کسی سخت مهربان و پرمحبت رفتار کردن
به پیش-فرمان نظامی برای حرکت سپاهیان به جلو
حسرت-آرزوی سخت-خواهش بزرگ
اوستا چسک-فضول و مزاحم-سرخر
تیغه-هر چیزی که مانند تیغ باشد-دیوار نازک
جارچی-کسی که حرف در دهانش بند نمی شود-دهن لق
دَم دادن-دل دادن-جرات دادن-گستاخ کردن
آب پاکی روی دست کسی ریختن-کسی را کاملن ناامید کردن
حیا را خوردن و آبرو را قی کردن-بسیار بی حیا و گستاخ بودن
خرجی دادن-دادن پول لازم برای گذران روزانه
ای والله(در مقام تایید و اعتراف به برتری کسی گفته میشود، آری به خدا)
پا روی دم سگ گذاشتن-خشم شخص پستی را برانگیختن
تا فیها خالدون-تا پایان-همه و همه
آستینسرخود-هر چیزی که وسیلهی کاربردش همراهش است
دُم توی پا گرفتن-شکست خورده رفتن-نامید و ساکت شدن
این پا آن پا کردن-دودل بودن-وقت تلف کردن
آتشپا-فرز و چالاک-بی قرار
دست و دل باز-بخشنده-جوانمرد
آدم بگو بخند-شیرینزبان و بذلهگو
خفت افتادن-تنگ شدن-در تنگنا افتادن
پولکی بودن-عادت داشتن به گرفتن رشوه-بدون پول کاری را انجام ندادن
برو برگرد-چون و چرا
جفنگ گفتن-یاوه گفتن-هرزه درایی
حرص کسی را درآوردن-کسی را خشمگین کردن
بیراهه-راه میان بر ولی دشوار
آنکادر کردن-اصطلاحی در ارتش برای جمعکردن رختخواب
آیۀ یاس خواندن-هرچیزی را پیش از بررسی محکوم به شکست کردن
جای پا-اثر-نشانه-رد
دست گرفتن کسی-مسخره کردن-به ریشخند گرفتن
از بای بسم الله تا تای تَمَت-از اول تا آخر-از سیر تا پیاز
دست بردن در چیزی-چیزی را تغییر دادن
راستکی-واقعی
پِتل پُرت-بیان عامیانه ی پترزبورگ-جای بسیار دور
تخمی-به درد نخور-بی مصرف
خشتک کسی را جر دادن-نگا. خشتک پاره کردن
دلچرکی-ناخوشایندی-اکراه
رفتگر-سپور-آشغالی
از خشت افتادن-بدنیا آمدن
پشت بام-سقف بیرونی بام
دنده نهادن-قبول کردن-رغبت کردن
خودتراش-تیغی که می توان تیغه ی آن را عوض کزد
روی دایره ریختن-روی داریه ریختن
دست چین-گزیده-منتخب
به حال آوردن-به هوش آوردن-به کسی شور و حال دادن
اشکالتراشی-ایرادگیری-گره در کار اندازی
از خجالت کسی در آمدن-محبت کسی را جبران کردن
آش دهنسوز-هر چیز مطلوب و پسندیده
این در و آن در زدن-برای انجام کاری کوشش بسیار کردن
دگنگ-چوب-چماق-اعمال زور
خواری و زاری-پریشان حالی
تو سری زدن-تحمیل عقیده با دشنام و اهانت
چُش گفتن-جلوگیری کردن-مانع شدن
پایش افتادن- پادادن و پا افتادن
دندانه دندانه-دارای برجستگی ها و بریدگی هایی در کناره
ارواح بابات(به هنگام سرزنش برای ناکام شدن در کاری گفته میشود)
چهار قُل-چهار سوره ی قرآن که با قُل آغاز می شود
پیش بودن-جلو بودن-برتری داشتن
ابرو تابیدن-گره بر ابرو افکندن
به خاک سیاه نشاندن-بدبخت و ذلیل کردن
افت کردن-کاهش یافتن-کم شدن
دو رانو نشستن-نشستن چون شتر که نشانه ی ادب است
از کسی حساب بردن-از کسی ترس داشتن
جاپیچ-جاکش-دلال محبت
خر چسونه-در مقام تحقیر به شخص خقیر و ناقابل می گویند-نام حشره ای است
بخیه به آبدوغ زدن-کار بی هوده کردن
زمین گذاشتن سر-مردن
آسمان با زمین دوختن(داشتن کمال مهارت در تیراندازی)
رساندن-خبر یا اطلاعاتی را محرمانه به کسی دادن
پیزر-پوشال های نازکی که برای نشکستن ظروف شیشه ای میان آن ها می گذارند
دوبله ایستادن-نگه داشتن اتوموبیل در کنار یک اتوموبیل دیگر
تو مشت کسی بودن-کاملا در اختیار کسی بودن