مجله اینترنتی علمی و آموزشی کامیاب

مجله سرگرمی,مطالب جالب روز دنیا,سایت سرگرمی,مطالب جدید روز

مجموعه کاملی از فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری و عامیانه قسمت 143

خاکه-خرده ی هر چیزی

آب در چشم نداشتن(شرم و حیا نداشتن)

دست تنها-بی یار-تنها

دلپخت-پختن مغر چیزی

پُر کار-فعال-با پشتکار

دهنی کردن-آب دهان زدن به غذا یا چیزی

چرند گو-یاوه گو

دیوار به دیوار-بی فاصله-به هم چسبیده

بابا غوری-نابینا-کور

تر و خشک کردن-رسیدگی کردن-پرستاری کردن

از قرار-ظاهرن-آن‌طور که پیدا است

تور انداختن کسی-گیر آوردن کسی علیرغم میل او

دوربین انداختن-دید زدن-چشم چرانی کردن
آهوی خاور(آفتاب)
چنگک شدن-چنگ شدن

پشت پا پزان-آیین و رسم پختن آش پشت پا. آش پشت پا

 

دکمه را انداختن-دکمه ی لباس را بستن

داغ باطل زدن-از کار انداختن-از رونق و رواج انداختن

خالی خالی-بدون چیز دیگری

بغل خوابی کردن-نزدیکی کردن

از راه به‌در بردن-فریب دادن-اغوا کردن

حاجی حاجی مکه-دیر به دیر به دیدار کسی رفتن

آن روی کسی بالا آمدن-خشمگین شدن

بد عنق-کج خلق-بد اخلاق

استغفرالله-خدا نکند-خدای نکرده-هرگز

در غورگی مویز شدن-هنوز تازه کار بودن ولی ادعای مهارت و استادی کردن

چادر خانه-چادری که زن در خانه می پوشد

چراغ پا-حالتی که اسب دو دست خود را بلند کند و راست بایستد

جیک و بیک کسی را دانستن-دانستن همه ی اسرار کسی

خیمه شب بازی-نمایش عروسکی-حیله و تزویر

از زبان افتادن-لال شدن

بلند بالا-قد بلند

جوجه خروس-جوان تازه به دوران رسیده

چهار چنگول ماندن-نگا. چهار چنگول شدن

خاله خوانده-زنی که با همه طرح دوستی می ریزد

ته نشین-رسوب کرده
زیست شناسی-دانش شناخت حیات و موجودات زنده
به هر تقدیر-در هر صورت-خلاصه

جا آمدن حال-بهبود یافتن-سرحال آمدن

پِر پِر-در زبان کودکان : صدای پریدن پرنده

اصحاب منقل-اهل گفت‌وگو و سخن

ته بساط-باقی مانده ی وسایل زندگی و کسب و کار

تَپ تَپ-آواز خوردن چیزی به چیز نرم

زیر چاقی-مهارت

ای داد بیداد-کلامی است که به‌هنگام حسرت و افسوس می‌گویند

چرک نویس-نوشته ی نخستین که ممکن است بازبینی و ویرایش شود

چشمداشت-توقع-انتظار

خاک برگ-برگ خشک خرد شده

باشگاه-محل گردهمایی گروهی برای ورزش-تفریح و از این قبیل

دندان عاریه-دندان مصنوعی

زنبور زدن-نیش زدن زنبور

 
رسوایی بالا آوردن-کاری مایه ی رسوایی و شرمساری کردن

تیپ یکدیگر زدن-با هم دعوا کردن

برادر تنی-برادر حقیقی

جاکن کردن-به حرکت درآوردن-کسی را از مقامی دور کردن

پیش چشم داشتن-در برابر چشم قرار دادن
از دست کسی در رفتن(کاری را بی‌اختیار و ناخواسته انجام دادن)

به باد فحش یا کتک گرفتن-یک ریز فحش دادن یا کتک زدن

از هفت دولت آزاد بودن(شاد و آزاد بدون نگرانی از قضاوت دیگران زندگی کردن)

در آمدن از جلوی کسی-با کسی مقابله به مثل کردن-در برابر کسی مقاومت کردن

جوکی-مرتاض هندی-آدم لاغر و مردنی-آدم معتاد و مریض

از حال رفتن(بی‌حال شدن، غش کردن)

تریاک مال-کسی که تریاک را برای فروش لوله می کند

حال کسی را جا آوردن-نگا. حال آوردن
چار سری گفتن-متلک گفتن-کلفت بار کسی کردن-حرف مفت زدن

از سر کسی افتادن-عادتی را ترک کردن

به خورد کسی دادن-به زور به کسی خوراندن-به کسی قالب کردن

دست از سر کچل کسی بر نداشتن-کسی را به حال خود نگذاشتن

آه در بساط نداشتن-سخت بی‌چیز بودن-بیچاره و بینوا بودن

از زیر کار در رفتن(تن زدن و نپذیرفتن کاری، کار را جدی نگرفتن)
تیک تیک لرزی-دن به شدت لرزیدن

دو تا شدن-خم شدن-دو لا شدن

جاهل پسند-چیزی که جوان

رو راست-پوست کنده-آشکارا-صریح-بدون ابهام

 
استخوان‌بندی(درست کردن انگاره و طرح)

باریک-دقیق-حساس

پر در آوردن-بسیار خوشحال و سبکبال شدن

بابا-پدر-شخص-در خطاب به هر کسی : برو بابا

خودفروش-فاحشه-خائن

خورد کردن-ریز ریز کردن-له کردن

پسکرایه-بخشی از کرایه ی حمل که در مقصد دریافت می شود

پا گرد-محل چرخیدن پله ها

خاتون پنجره-بازیچه ای که کودکان با پنج چوب می سازند

وسیله‌ی بازی (به‌ویژه برای کودکان)

زوال در آوردن-نعمتی را در نتیجه ی ناسپاسی و بی اعتنایی از دست دادن

بی ریش-ناجوانمرد-نامرد

از خرس مویی کندن-از مردم خسیس چیزی درآوردن-هرچند ناچیز باشد

آس و پاس-در نهایت تهیدستی-بینوا-مفلس
آفت-زن عشوه‌گر و فتنه‌انگیز

توی کوک کسی یا چیزی رفتن-کسی یا چیزی را زیر نظر داشتن- توی نخ چیزی رفتن

از زیر کار در رفتن(تن زدن و نپذیرفتن کاری، کار را جدی نگرفتن)

راه داشتن-چاره ای داشتن-داشتن ارتباط پنهانی-وجود داشتن راه مخفی با جایی

دهان کسی چاک و بست نداشتن-ناتوان بودن در رازداری

دان پاشیدن-دانه ریختن-به قصد گرفتار کردن کسی به او امتیازات دادن

در دست-آماده-حاضر

بخت-شانس-اقبال-شوهر

چوبه ی اعدام-تیری که محکوم به اعدام را به آن می بندند

بور شدن-دماغ سوخته شدن-خجالت زده شدن

دسته دیزی-قوم و خویش دور

روغن کرمانشاهی-روغنی که در کرمانشاه از شیر گاو و گوسفند به دست می آورند و به ترین روغن زرد است

بار خود را بستن-از منبعی استفاده کردن و توانگر شدن

زرت کسی قمصور شدن-به وضع بد و خنده داری از پا درآمدن-بیمار شدن-شکست خوردن

دوش فنگ-نهادن قنداق تفنگ در کف دست و لوله ی آن بر دوش

بلا گرفته-گرفتار بلا-شیطان-شلوغ

دلداری دادن-تسلی دادن

زیج نشستن-خانه نشین شدن-انزوا گزیدن-از دوستان بریدن

 
پای چیزی ایستادن-از چیزی دفاع کردن

دلخور-رنجیده-ملول-گله مند

جد و آباد-آبا و اجداد-پدر و پدر بزرگان

خونین و مالین-زخمی-خونی شده

تخت پایی-صاف بودن کف پا

 

چهارتا شدن چشم کسی-سخت تعجب کردن کسی-خیره ماندن از تعجب

حق آب و گل داشتن-دارای امتیاز و اعتبار بودن

زحمت دادن به خود-خود را به زحمت انداختن

جهیزیه-نگا. جهیز

پول پارو کردن-با رنج اندک پول بسیار به دست آوردن

چوب-واحد پول در معاملات بازاری برابر با هزار تومان

چسی آمدن-به دروغ یا احمقانه به خود بالیدن-قمپز در کردن

دور اندیش-پایان نگر-پیش بین-عاقبت اندیش

اشهد را گفتن-برای مرگ آماده شدن

ذاق و زوق-زن و بچه-سر و صدا و نق نق بچه

دنگ انداختن-نزدیکی جنسی کردن

زنکه-لفظی توهین و تحقیرآمیز به زن

جِر انداختن کسی را-اوقات کسی را تلخ کردن-خشمگین کردن کسی

پَخ دار-چیزی که تیزی لبه های آن گرفته شده باشد

حرص زدن-زیاد خواستن-کم صبری کردن

چشمم روشن-از تو انتظار نداشتم

حاضری-غذایی که پختن نمی خواهد و به سرعت آماده می شود

آدم بی‌سر و پا-متضاد آدم درست‌وحسابی
ذاق و زوق-زن و بچه-سر و صدا و نق نق بچه

پا خوردن-فریب خوردن

چل ستون-شبستان مسجد

از آب درآمدن-نتیجه دادن-تربیت شدن-روشن شدن حقیقت

خودسر-گستاخ-سرکش

خر پاپو-وسیله ای دارای چرخ برای آموزش راه رفتن به کودکان نوپا

دُم به دست دادن-بهانه به دست دادن-خود را گیر انداختن

امان دادن(کسی را پناه دادن، از گناه کسی گذشتن)

بزن و برو-کسی که در کار-دقت و دلسوزی ندارد

ته نشست-رسوب
 

بی بخار-بی خاصیت-بی عرضه-ناتوان

 

جا افتادن-سر جای خود آمدن

برو برو-اوج خوش بیاری و کامکاری

از دست دادن(گم کردن)

از نافِ جایی آمدن(کاری را به‌خوبی اهل جایی انجام دادن)
 

چشم زخم-اثر بد از نگاه یا کلام-آسیب اندک

بینی و بین الله-میان من و خدا-انصافا-الحق

خون سیاوش-انگیزه ای که سبب نابودی دو خانواده-دو شهر یا دو کشور شود

از بر گفتن یا نوشتن(متنی به اتکاء حافظه)
دوش فنگ-نهادن قنداق تفنگ در کف دست و لوله ی آن بر دوش
خال زدن-پیدا شدن خال در جایی از بدن یا لکه در چیزی-خال کوبی کردن

جفت کردن صدا با ساز-هماهنگ کردن صدای ساز توسط کوک

خاله وارسی-فضولی-تحقیق بی مورد

پشت چشم نازک کردن-پشت چشم آمدن

 

دندان پر کردن-ترمیم دندان آسیب دیده

در تاریکی رقصیدن-در غیبت کسی رجز خواندن و ادعای بی خود کردن

پیچ افتادن در کار-گره خوردن کار-مشکلی در کار پیدا شدن

چشم شور-آن که چشم زخم زند

آدم دیرجوش(کسی که به سختی با دیگران انس می‌گیرد)

انگشت به دهان(حیرت‌زده، سرگشته)

آخش درآمدن(از درد نالیدن)

جلودار کسی بودن-از پس کسی بر آمدن-مانع کسی شدن

حیف شدن-حرام شدن-نفله شدن-از فایده افتادن

دست به گردن-در حال معاشقه-سریع الوصول

دَنگ-حیران و آشفته-سرگشته و شیدا

 

ابزارفروشی(فروشگاه وسایل خاص و ابزار یدکی)

دود چراغ خوردن-زحمت کشیدن-تحمل رنج کردن-استخوان خرد کردن

خاج کشیدن-صلیب کشیدن

دهن کجی-ادا و شکلک به قصد مسخره کردن-بی اعتنایی

چال-گودی-حفره

جانب کسی را گرفتن-از کسی پشتیبانی کردن

از یک قماش بودن(سر و ته یک کرباس بودن)

چرق چوروق-صدای جویدن آدامس و مانند آن

از بیخ-یکسره-به‌کلی-کاملن

ژست آمدن-برای افاده حالت به اندام و چهره دادن

ز ِله-ستوه-عجز

دبیر-آموزگار دبیرستان-فرد صاحب مقام در یک حرب-وزارت خانه یا سفارت

جادو و جنبل-دعاهایی که برای قضای حاجات یا دفع بیماری و از این قبیل می خوانند

دله کردن-کسی را به دلگی عادت دادن

خام شدن-فریب خوردن-اغفال شدن

ز ِله شدن-به تنگ آمدن-عاجز شدن-به ستوه آمدن

خواب به خواب شدن-خواب از سر پریدن-بدخواب شدن

زهرآب-ادرار-شاش-پیشاب

خدا-بسیار زیاد-فراوان

زهر چشم-نگاه خشم آلود

از چیزی (کسی) متنفر و بیزار شدن

پا در هوا-بی اساس-بی اصل-غیر قطعی

آلکلی-معتاد به الکل

پاشنه بلند-کفش زنانه با پاشنه های بلند

چانه کردن-تقسیم کردن خمیر نان به گلوله های مساوی

ذکر گفتن-پی در پی دعا خواندن

جامغولک بازی-حقه بازی-فریب کاری

آسمان با زمین دوختن-داشتن کمال مهارت در تیراندازی

پرونده سازی-گردآوری سندهای دروغین برای متهم کردن کسی

دوره کردن-درسی را دوباره و سه باره خواندن-حلقه زدن به دور چیزی یا کسی

چنگلوک-مچاله شده-درهم و برهم-بی قواره
حمال-باربر-ناشی و مبتدی-بی مهارت و بی استعداد

پایین نرفتن چیزی از گلو-از غصه غذایی نخوردن-مال حرام نخوردن

 
چرت بردن کسی را-غالب شدن حالت خواب بر کسی

برق از کسی پریدن-سخت ترسیدن-جا خوردن

ارنعوت(آدم ستبر و پرزور و بی‌انصاف)

خون کسی از خون دیگری رنگین تر بودن-همسان و هم ارز نبودن-کسی بر کسی ترجیح داشتن

چاروادار-کسی که چهار پا را کرایه می دهد-آدم بی اصل و بی تربیت

اسباب‌چینی-دسیسه‌چینی-توطئه‌چینی

تیز بازار-بازار گرم و پر مشتری

خانه یکی-صمیمی و یکدل

ذِله آوردن-به ستوه آوردن-خسته و عاجز کردن

 

دکمه را انداختن-دکمه ی لباس را بستن

بختک-کابوسی به شکل هیکل که در خواب بر سینه ی شخص نشسته و مانع تنفس آزاد او می شود

بساز و بفروش-ساختن خانه ی بدون استحکام به قصد فروش

رفتن بالای منبر برای کسی-پشت سر کسی بد و بیراه گفتن-غیبت کردن

چشم به روشنایی افتادن-سودی را در جایی گمان کردن و به آن طمع کردن

رضا قورتکی-بی حساب و کتاب-بی اساس

چُر-ادرار

جَخ-تازه-هنوز-فوقش

ژل-مایعی برای شکل دادن موی سر

ریش بز-گیاهی همیشه سبز و پرشاخه

ختم قرآن کردن-یک بار قرآن را از اول تا آخر خواندن

پِخ پِخ کردن-سر بریدن در زبان کودکان
ژتون-پولک فلزی یا پلاستیکی که به جای پول به کار می رود
چوب پیش کسی گذاشتن-منع کردن کسی از کاری-بازداشتن کسی از انجام کاری

بالا آوردن-استفراغ کردن

آبگوشتی-بی‌ارزش-پیش پا افتاده

تخته گاز-با سرعت تمام راندن اتومبیل

بغداد کسی را آباد کردن-شکم گرسنه ی کسی را سیر کردن
از زورِ-از شدت-از بسیاری
افسارگسیخته-سرکش

برآمده-بزرگ شده-ورم کرده

آفتابگیر(جایی که آفتاب بر آن بتابد، سایبان، چتر آفتابی)

حواله ی سر خرمن-وعده به آینده ی نامعلوم

افقی برگشتن-شهید شدن و روی دست‌ها تشییع شدن

چار چشم-کسی مه عینک می زند

جوش خوردن زخم-به هم آمدن سر زخم و پوست نو آوردن

زدن بر طبل بیعاری-خود را به بی دردی زدن

دو ترکه سوار شدن-دو پشته سوار شدن

تو پوزی زدن-تو دهنی زدن-با سخن تندکسی را نا امید کردن

دندان کسی پیش کسی گیر کردن-عاشق کسی شدن-شیفته ی کسی شدن

ابرو نازک کردن-ابرو تنگ کردن

پر رویی-بی شرمی-وقاحت-دریدگی

تار و مار-متفرق-پراکنده

خوش حساب-خوش معامله-آن که بدهی خود را به هنگام بپردازد

دنباله رو-پی رو-مقلد

تو کَت کسی نرفتن-زیر بار نرفتن-نپذیرفتن

اَجق وَجق(چیزی با رنگ‌های تند و زننده، دارای ترکیب ناهماهنگ)

 

تمدن داشتن-دارای تربیت بودن

 

دیر کرد-تاخیر-تعویق

آدم نچسب-کسی که جاذبه‌ای ندارد و علاقه دیگران را جلب نمی‌کند

پر اشتها-کسی که متمایل به خوردن زیاد است

دعوت نامه-نامه یا کارتی با درخواست شرکت در یک مجلس یا مراسم-اعلام آمادگی برای پذیرش مهمان در یک کشور دیگر

آبِ آب-آبکی-بی‌مایه-بیرنگ

از بن دندان-از ته دل-با میل و رغبت

پاتیل-دیگ بزرگ مسی-مست مست

آستین از چشم برداشتن(آشکارا گریستن)

جد و آباد درآوردن و گفتن-دشنام دادن-ناسزا گفتن

اتوکشیده-با سر و وضعی شسته‌ورفته و مرتب

جرینگ-صدای سکه های پول
چوب علی موجود-چوب کج و معوج درویشان

حلق آویز-به دار کشیده

از زبان افتادن-لال شدن

آتش‌پا-فرز و چالاک-بی قرار

بغل زدن-زیر بازو گرفتن

ازراه‌نرسیده(در همان لحظه‌ی رسیدن، به مجرد ورود)

از حساب پرت بودن-در اشتباه بودن

آب را گل آلود کردن(برای سود خود کارها را به هم زدن)

چار خیابان زدن موی سر-تراشیدن مو به شکل + که برای تنبیه دانش آموران انجام می گرفت

دل و حوصله-آمادگی-حاضر بودن برای انجام کاری-شور و اشتیاق

خودفروشی کردن-فاخشگی کردن-خیانت کردن

این پا آن پا کردن-دودل بودن-وقت تلف کردن

از بیخ عرب بودن(یکسره منکر شدن، به‌کلی زیر چیزی زدن)

حرف های صد تا یک قاز-حرف های بی ارزش و بی معنی

چله-چاق-چرب و چیلی

اشکال‌تراشی(ایرادگیری، گره در کار اندازی)

دمپایی-کفش راحتی خانه
پابوس-زیارت

پای کسی را از جایی بریدن-آمد و رفت کسی را از جایی قطع کردن

آفتاب خوردن(سختی کشیدن)

از کف دست مو برآمدن-روی دادن پیشامدی غیرممکن

چرند گفتن-نگا. چرند بافتن

پشک انداختن-قرعه کشیدن

زود رس-آن چه که پیش از موقع مقرر به دست آید

چاله-گودال کوچک-دردسر-اشکال

رو افتادن-علنی شدن-آشکار شدن

چل نکه-پارچه ای که از انواع پارچه های بریده شده سر هم دوخته شده باشد

خنِس و فنِس-گرفتاری و ناراحتی

دست و پنجه نرم کردن-گلاویز شدن-جنگیدن

خدمت کردن-دوره ی سربازی را طی کردن

پازلفی-سر خط-بخشی از موی سر که از شقیقه ها به پایین صورت می روید
خودم جا، خرم جا-تکیه کلام کسانی که همه چیز را از دریچه ی منافع شخصی می بینند. من که دارم گور پدر بقیه

آینه‌ی کسی بودن(یکسره از کسی تقلید کردن)

آفتاب به ملاج کسی خوردن(دیوانه شدن، خل شدن)

پراندن-بی اراده حرف درشت و بی جایی در سخن آوردن-گاه گاه در نهان تباهی کردن زن

به بیراهه زدن-از بیراهه رفتن-از جاده ی اصلی منحرف شدن

دست ننه ات درد نکند-به تمسخر به کسی که کار نادرست کرده است می گویند

 
دماغ چاق بودن-سر حال بودن-تندرست بودن

از مرحله پرت بودن(یکسره بی‌اطلاع بودن)

از خرس مویی کندن(از مردم خسیس چیزی درآوردن، هرچند ناچیز باشد)

چوبه ی اعدام-تیری که محکوم به اعدام را به آن می بندند

خشت مالیدن-چاخان کردن-لاف زدن

از چیزی زدن(از مقدار چیزی کسر کردن)

بغداد خراب-شکم گرسنه

بیخ ریش کسی ماندن-روی دست کسی ماندن

ته دل کسی مالش رفتن-احساس ضعف یا ترس کردن-حالتی شبیه به گرسنگی داشتن

از گردۀ کسی کار کشیدن-کسی را به سود خود بی‌رحمانه به کار واداشتن

خانه آباد-عبارتی برای تحسین است

آخرین تیر ترکش(آخرین تدبیر)

تعارف شاه عبدالعظیمی-تعارف زبانی و غیرجدی

تاب دادن-سرخ کردن در روغن-پیچیدن-خم کردن

خودم جا، خرم جا-تکیه کلام کسانی که همه چیز را از دریچه ی منافع شخصی می بینند. من که دارم گور پدر بقیه

خوار و ضعیف-نحیف-ناتوان
آبِ سیاه-نیمه کوری

جوشی-تند مزاج-زود خشم-عصبانی

داماد-مرد تازه زن گرفته

آتش‌پاره(شوخ و شنگ، فرز و چالاک، کرم شبتاب)

بومی-محلی-اهل همان سرزمین

پاپی چیزی بودن-چیزی را دنبال کردن-به چیزی محل گذاشتن

رد خور-رد شدنی-سزاوار ترک کردن

چاپ زدن-چاپ کردن-دروغ گفتن

چشم به روشنایی افتادن-سودی را در جایی گمان کردن و به آن طمع کردن

درس خوان-شاگرد زرنگ و کوشا

ذباله دانی-هر مکان کثیف-بی نظم و بی ارزش

توپ علی گلابی زدن-بلوف زدن-بی پول سر قمار نشستن

ذوق زده شدن-ناگهان بسیار خوش حال شدن-از شادمانی بسیار و ناگهانی بیمار شدن

حیا را خوردن و آبرو را قی کردن-بسیار بی حیا و گستاخ بودن

درقی-صدای افتادن چیزی بر زمین یا کوفتن چیزی به چیزی

دندان-گاز

بای بسم الله-اول کاری-آغاز چیزی

خنجر زدن از پشت-به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای درآوردن

آب‌زیرکاه-حیله گر-فتنه انگیز-دو رو

دیوار را یک طرفه کاه گل کردن-یک طرفه قضاوت کردن

آب و رنگ-طراوت و شادابی

داغ کسی را به دل کسی نهادن-غزیز کسی را کشتن

افتادن تشت کسی از بام-رسوا شدن-باز شدن مشت کسی

آوردن-باعث شدن-ایجاد کردن

دبش-گس-دارای مزه ی ترش و گزنده
آدم‌قحطی-کمیابی آدم های کارآمد

دوش فنگ-نهادن قنداق تفنگ در کف دست و لوله ی آن بر دوش

پوست کسی را پر از کاه کردن-به طرز فجیعی کشتن

پلاسیده-پژمرده-چروکیده

دو دستی-با هر دو دست

پر زور بودن سمبه-زیاد بودن فشار

دلسرد-ناامید-مایوس

اوراق(قراضه، اسقاط، ازکارافتاده)

اوقات‌تلخی(ترش‌رویی، عصبانیت)

از تو به‌خیر و از ما به‌سلامت(ما را از این پس با یکدیگر کاری نیست)

خیال کسی را راحت کردن-موجب اطمینان خاطر کسی شدن-به کسی جواب رد دادن

مقاله دیگر :   مجموعه ای از کلمات و اصطلاحات خودمانی و عامیانه ایرانی قسمت 156

دُم لابه-چاپلوسی-تملق

داغ باطل زدن-از کار انداختن-از رونق و رواج انداختن

پای کسی جایی بند نبودن-هیچ اعتباری نداشتن

پُر کار-فعال-با پشتکار

خم شدن-دولا شدن

دک و دنده-بالا تنه

بخت آزمایی-ترتیبی برای تقسیم جایزه میان خریداران بلیت

با سلام و صلوات-با تجلیل و بزرگداشت-با رعایت کامل آداب و رسوم

آب مروارید(تار شدن عدسی چشم)

دل و قلوه ای-کسی که دل و قلوه می فروشد

حاتم بخشی-گشاده دستی-سخاوتمندی

بد خواب شدن-بی خواب شدن-خواب آسوده نکردن

خاربست-دیوارمانندی از خار و خاشاک بر گرد چیزی

درگذشتن-صرف نظر کردن-مردن

جانمی-کلمه ای که در مقام خوش آمد و تقدیر از کسی می گویند

چه غلط ها !-چه فضولی ها !

حجله خانه-اتاق شب زفاف

جو گندمی-مویی که تک تک سفید شده است-موی سیاه و سفید

از صدقۀ سرِ(از عنایت و لطفِ)

دستمالی-دست مالیدن
جهنم دره-جای نامناسب و عذاب دهنده

چل و چو-خبر دروغ-شایعه

زاغ و زوغ-فرزندان خردسال-نق-غر و لند

دبور-بی سر و پا-لات-ولگرد-آسمان جل

تف به روی تو-زهی بی شرم که تویی

تنوره کشیدن-در حال چرخیدن به هوا پریدن

دور ریختن-دور انداختن-بیرون ریختن

ریشو-دارای ریش بلند

دست دادن-پیش آمدن

چشم کسی راه کشیدن-خیره ماندن به جایی و پلک نزدن

پر زدن-به چیزی یا کسی اشتیاق فراوان داشتن

آتش زیر پا داشتن-بی‌قرار بودن

خدا و خرما را با هم خواستن-از دو محل سود بردن-دو سره بار کردن

دل و دماغ نماندن برای کسی-حال و حوصله ای در کسی نبودن

بلا به سر کسی آوردن-کسی را به زحمت و دردسر انداختن-به کسی آسیب رساندن

حاشیه رفتن-سخنان دور از موضوع گفتن-منحرف شدن از مطلب

دندان طمع از چیزی کشیدن-از چیزی چشم پوشیدن-دست کشیدن-رها کردن

رج زدن-ردیف ایستادن-صف بستن-نوشتن مشق به ترتیب عمودی

چله اش افتادن-آبستن نشدن زن

 

خوابیدن-خراب شدن-فرو ریختن

راه خود را کشیدن و رفتن-بی هیچ مقاومت و اعتراضی جایی را ترک کردن

حاضری-غذایی که پختن نمی خواهد و به سرعت آماده می شود

چای کار-کشت کننده ی چای

آک‌بند-نو واستفاده‌نشده-هنوز از جعبه بیرون‌آورده‌نشده-دست اول

خشکبار-میوه های خشک مانند پسته-بادام-گردو و فندق

چاپ خوردن-به چاپ رسیدن

بای بسم الله-اول کاری-آغاز چیزی

خرس گنده-برای تحقیر به کسانی که اداهای خارج از سن خود در می آورند گفته می شود

ته بندی-خوراک کمی که پیش از غذای اصلی می خورند

امان کسی را بریدن-کسی را درمانده و بیچاره کردن

بَهمان-فلان

در آسمان جستن و در زمین یافتن-چیزی یا کسی مورد علاقه را غیر منتظره یافتن و دیدن
بی نمک-نچسب-لوس-ننر-بد ریخت-بدون ملاحت
حسرت به دل-آن که دیری است آرزوی چیزی را دارد

چشم زخم زدن-چشم زدن-آسیب رساندن

تپه گذاشتن-بول کردن

اُرُسی(کفش)

دیر کردن-تاخیر کردن
دَم نقد-آماده-حاضر

دنیا آمدن-زاده شدن

 

برگ زدن-حقه زدن-سر کسی کلاه گذاشتن-تقلب کردن

بغل خوابی کردن-نزدیکی کردن

دور برداشتن-گرم شدن-مبالغه کردن-کش دادن-عصبانی شدن

چُرت-خواب کوتاه

دور چیزی را قلم گرفتن-چیزی را ترک کردن-کنار نهادن

دست تنها-بی یار-تنها

دل دادن-دقت کردن-توجه کردن-عاشق شدن

از جیب خوردن(در آمد نداشتن، از بس‌انداز خرج کردن)

پاچه گیر-کسی که بی مقدمه کسی را بیازارد

پر کردن کسی-کسی را تحریک کردن

رفتگر-سپور-آشغالی

چپی-مخالف حکومت-وابسته به چپ

دو لا شدن-خم شدن-تعظیم کردن

اَل اَمان(زینهار، پناه بر خدا)

پیش پیشکی-از پیش

حساب کشیدن-حساب خواستن

 

جزیی فروش-کسی که که کالا را در اندازه های کوچک می فروشد

جوجه فکلی-تازه کار و نا آزموده

تَک سرما شکستن-از شدت سرما کاسته شدن

حیف و میل کردن-زیاده روی در مصرف و خرج کردن

دیر کرد-تاخیر-تعویق

باج سبیل-چیزی که به ناحق به اشخاص قلدر و مقتدر باید داد

رد زدن-رد پای کسی را گرفتن-نشان به جایی بردن
خیس گذاشتن-در آب ریختن آرد برای تهیه ی خمیر
انگشت‌نگاری(ثبت کردن اثر خطوط روی انگشتان برای شناسایی در آینده)
به خاطر داشتن-به یاد داشتن-از بر بودن
آفتابه‌دزد-دزدی که به ربودن چیزهای بی‌ارزش بسنده می‌کند

به صرافت افتادن-به فکر انجام کاری افتادن

اشهد را گفتن-برای مرگ آماده شدن

بد خط-کسی که ناخوانا می نویسد

باجی-خواهر-زن ناشناس

 

چمباتمه زدن-نشستن روی دو پا و بغل کردن دو رانو

آفتابه‌آب‌کن-پست ترین نوکر

 

دردش بودن-درد زاییدن زن گرفتن-هنگام زاییدن زن رسیدن

خفت افتادن-تنگ شدن-در تنگنا افتادن

تو دهنی-ضربه ای که به دهان کسی بزنند-سخنی درشت در پاسخ کسی

پیشنهاد دادن-طرح کردن چیزی

خش خشه-نوعی اسباب بازی کودکان که به هنگام تکان خوردن صدای خش و خش از آن می آید

این دست و آن دست کردن-وقت تلف کردن-وقت کشتن-به عقب انداختن

بپا-مواظب باش-متوجه باش

پولکی بودن-عادت داشتن به گرفتن رشوه-بدون پول کاری را انجام ندادن

 

حساب سوخته-بدهی قدیمی

 

رقصیدن کلاه کسی در هوا-بسیار شادی کردن-کلاه خود را به آسمان انداختن

خم شدن-دولا شدن

تو زدن-حرف خود را پس گرفتن-از تصمیمی منصرف شدن

چادر-پوشش زنان مسلمان ایرانی که پارچه ای است نیم دایره که دنباله ی آن تا پشت پا می رسد

در گوشی-با زمزمه-پچ پچ وار

استخوان خرد (نرم) کردن(با رنج و زحمت بسیار چیزی به‌دست آوردن، دود چراغ خوردن)

پاتی-در هم و بر هم-نامنظم

چای صاف کن-وسیله ای نوردار برای صاف کردن چای به هنگام ریختن به استکان یا فنجان

در چاه افتادن-فریب خوردن

چله بُری کردن-رفت و آمد بسیار کردن

تو دهن کسی زدن-با سخنی درشت به کسی پاسخ دادن

خیار شور-خیار سبز که مدتی در آب نمک بخوابانند

به پول رساندن-فروختن

الف الف کردن(قاچ‌قاچ کردن)

چشم چشم را ندیدن-سخت تاریک بودن

حرف بی ربط-سخن نامربوط

جنگ زرگری-دعوای دروغین-جنگ مصلحتی

خیال باف-مالیخولیایی-کسی که همواره در عالم خیال به سر می برد و عملی نمی کند

چینه کشیدن-ساختن دیوار گلی

چاق شدن قال-گرم شدن دعوا-اوج گرفتن بگو و مگو

بجایی رسیدن-به مقصود رسیدن-مقام یافتن

توی دل کسی خالی شدن-ترسیدن-ناامید شدن

دزدی گرگی-دله دزدی

رو کردن-روی آوردن-آشکار کردن-به رخ کشیدن

روی هم ریختن-توطئه کردن برای پیش بردن کاری-توافق در امری-رابطه ی عاشقانه و جنسی با هم پیدا کردن

پیش ِ پا-جلوی رو

دور-بار-دفعه-نوبت

دل داشتن-جرات داشتن-دلیر بودن

تق و لق-بی رونق-کاسد-بی مشتری

آمادگی و شوق بسیار برای کاری داشتن

چاشته بندی-ته بندی

بادکنک-کیسه ی نازک لاستیکی که آن را باد کنند و برای بازی به کودکان می دهند

بازیگر-هنرپیشه ی سینما و تئاتر

چارلا-چهار لا-چهار تو

پر بودن خیک کسی-سیر بودن

ریش بز-گیاهی همیشه سبز و پرشاخه

آلت دست کسی شدن-مورد سوء استفاده قرار گرفتن

آزار داشتن-انجام کاری به قصد اذیت دیگری-کرم داشتن

زیر چاق کردن-برای آماده کردن خود تمرین کردن و مهارت یافتن

خروجی-جای بیرون رفتن-مالیاتی که هنگام خارج شدن از کشور به دولت می پردازند

دله-ظرف حلبی

تمدن-شهری گری- مجازن: تربیت و ادب

تازه عروس-دختری که تازه ازدواج کرده است

خر کسی رفتن-دارای اهمیت و اعتبار بودن

خیال کسی را راحت کردن-موجب اطمینان خاطر کسی شدن-به کسی جواب رد دادن
زر اومدی قرمه سبزی-سخنی توهین آمیز برای کسی که به قهر می رود یا تهدید به رفتن می کند

ددر رفتن-بیرون رفتن

بازداشت-توقیف موقت-موقتا زندانی کردن

استخوان ترکاندن(رشد ناگهانی اندام پس از رسیدن به سن بلوغ)

چاخانچی-کسی که همیشه دروغ بافی می کند

دون-برنج خوب نپخته-دانه هایی که به پرندگان می دهند

آشی بودن زندگی(نامساعد بودن حال و احوال)

حالا نه و کی-از دست ندادن فرصت-غنیمت شمردن فرصت

با کسی بحث و مجادله کردن

جریحه دار کردن-زخمی کردن-رنجاندن-دل شکستن

دَمَر-دراز کشیده روی سینه و شکم

رو دست بالا آمدن-رقابت کردن-پیشی گرفتن

دست به سینه ایستادن-در نهایت ادب و آماده ی فرمان ایستادن

دل کسی را خون کردن-کسی را سخت رنجاندن

به گردن گرفتن-متعهد شدن-مسئولیتی را پذیرفتن

رفتن توی بحر چیزی یا کسی-در چیزی یا رفتار کسی دقیق شدن

 

زن و بچه دار-کسی که زن و فرزند دارد

دُم بریده-زرنگ و ناقلا-بدجنس

بوی نا-بوی ماندگی

رو شور-سفیداب

از ترس مار توی دهان اژدها رفتن(از باران به ناودان پناه آوردن)

تگری-بسیار خنگ-یخچالی

ریختن روی دایره-روی داریه ریختن

اول دشت((نزد کسبه) نخستین فروش بامداد)

حاجی-به زیارت مکه رفته-نوعی خطاب عام

دلگرمی-اطمینان خاطر-امیدواری

بد و بیراه-ناسزا-حرف زشت-گفته ی رکیک-متلک

دک و دنده-بالا تنه

زهره دان-کیسه ی صفرا

دل غشه گرفتن-متاثر و ناراحت شدن-بی حال شدن-دچار ضعف شدن

رو نشان دادن-چهره نمایاندن

تن لش-به ناسزا: تنبل-بی مصرف-بی کاره

چپ اندر قیچی-نامنظم و نامرتب-بی نظم و قاعده

تق و لق-بی رونق-کاسد-بی مشتری

توبره ی گدایی-کیسه ی گدایی

به دق آوردن کسی-تا سر حد بیماری روحی یا مرگ کسی را رنج دادن

دماغ-حال و حوصله-رغبت-علاقه-کبر و خودپسندی-مُف-خلط بینی

تاتی کردن-در زبان کودکان: راه رفتن

 

آهن کهنه به حلوا دادن(معامله‌ی پرسود کردن)

به خط کردن-به صف کشیدن

دبش-گس-دارای مزه ی ترش و گزنده

خاک انداز-وسیله ای برای گردآوردن و حمل آشغال و زباله

تُک زبانی حرف زدن-لکنت داشتن-گرفتگی زبان داشتن
دمار از کسی درآوردن-کسی را سخت آزار دادن-کشتن
بی شیله پیله-بدون حقه بازی-صاف و ساده

به گردن گرفتن-متعهد شدن-مسئولیتی را پذیرفتن

زرشک-لفظی است مانند زکی که به هنگام باور نکردن و رد کردن حرف طرف گفته می شود

جا خوش کردن-در جایی که معمولن نباید ماندن اقامت کردن

این خط و این نشان-عبارتی تهدیدگونه برای منع کسی از چیزی یا انجام کاری-نگویی که نگفتم.

تُخم-اصل هرچیزی-دانه
ترک بیلمز-آدم نادان

دوش فنگ-نهادن قنداق تفنگ در کف دست و لوله ی آن بر دوش

دلگشاد-بیرون آمده از غم و اندوه

زنده شدن-حق بازی دوباره پیدا کردن

درز-شکاف-محل اتصال یا دوخت

بش باد-حقش باشد-هنگامی که کسی به دشمنان دین لعنت بفرستد-شنوندگان این جمله را می گویند.

از گرد راه رسیده-تازه‌وارد-هنوز به کار دیگری نپرداخته

انگشت بر چشم نهادن-پذیرفتن-مسلم دانستن

بخیه به آبدوغ زدن-کار بی هوده کردن

زهرمار کردن چیزی-مانع از لذت بردن از چیزی شدن

چیزی شدن-اهمیت و اعتباری پیدا کردن-به جایی رسیدن

بگو مگو-جر و بحث-مشاجره
تر دماغ-سرحال-شنگول

اشتر گربه(چیزهای نامتناسب با هم)

باربند-جای نهادن و بستن بار

خاج پرست-مسیحی-عیسوی-ارمنی-آشوری

ادرار کوچک-شاش
اسباب زحمت(کسی یا چیزی که موجب دردسر و آزار شود)

تن لش-به ناسزا: تنبل-بی مصرف-بی کاره

بساط در آوردن-الم شنگه راه انداختن-رسوایی به بار آوردن

دست آمدن-به دست آمدن-پیدا شدن-حاصل شدن

از تو چه پنهان(راستش را بخواهی)

چرب دست-ماهر-زبر دست
چرق چوروق-صدای جویدن آدامس و مانند آن

بچه ننه-بچه ی لوس و نازک نارنجی

آسمان را سِیر کردن(سخت خوشنود بودن، لذت بسیار بردن)

از سر کسی زیاد بودن(بیش از حد توانایی و ظرفیت کسی بودن)

دماغ کسی را سوزاندن-کسی را ناکام کردن-در حسرت گذاشتن

دور و دراز-فراخ و وسیع

خود را باختن-دست و پای خود را گم کردن-مضطرب شدن
تو در تو- تو به تو
داد و بی داد-جار و جنجال-هیاهو

خودسر-گستاخ-سرکش

جفتک پراندن-لگد زدن-بد رفتاری کردن-مخالفت کردن

تیر در کردن-تیراندازی کردن

راه مکه-کهکشان

این جور که بویش می‌آید(چنان که از ظواهر امر پیدا است، از فرار معلوم)

دست داشتن در کاری-پنهانی شرکت داشتن در کاری

اصول دین پرسیدن-سوال‌پیچ کردن

استخوان جلوی سگ انداختن(با بخششی ناچیز دهان کسی را بستن)

خریت-نادانی-حماقت

چرب و نرم-غذای پر روغن و خوشمزه-سخن دلنشین-آدم متملق

تن در دادن-به کاری حاضر شدن-انجام کاری را پذیرفتن

پیچ و خم خوردن-پیچ و تاب خوردن

چرب کردن-روغن یا کرم مالیدن

به آتش کسی سوختن-به مکافات خطای دیگری مجازات دیدن

باب دندان-مناسب طبع و حال

برقی-دستگاهی که با برق کار می کند-به سرعت-با شتاب

پا توی کفش کسی کردن-با کسی در افتادن-به آزار کسی برخاستن

دختر دم بخت-دختری که هنگام شوهر کردن او رسیده باشد

دامن بر آتش زدن-فتنه ای را شدیدتر کردن

خل بازی درآوردن-مثل دیوانه ها رفتار کردن

دست بالا-حداکثر

پینه زده-وصله کرده

پاسور زدن-پاسور بازی کردن

بلا گردان کسی شدن-به جان خریدن بلای کسی

زبان آدم سر کسی نشدن-به حرف منطقی تن ندادن و آن را نپذیرفتن

از زیر کار در رفتن(تن زدن و نپذیرفتن کاری، کار را جدی نگرفتن)

جوش آمدن-به خشم آمدن-کج خلقی سخت کردن

دو به هم زن-دو به هم انداز

چارقد-روسری زنانه

آتش‌بیار معرکه(فتنه‌انگیز میان دو دشمن)

خط افتادن-خراش افتادن

پلکیدن-در جایی رفت و آمد کردن-آهسته و آرام رفتن-ول گشتن

زیر پای کسی را خالی کردن-زیر پای کسی را جارو کردن

آفتاب‌نشین کردن کسی(کسی را از هستی ساقط کردن، خانه‌خراب کردن)

خشتک کسی را جر دادن-نگا. خشتک پاره کردن

درب و داغان-خرد و متلاشی-پریشان

 

اجاق کسی کور بودن-نازا بودن-بی فرزند بودن

خرده خر-کسی که آذوقه ی خانه را روز به روز می خرد نه یکجا

از خنده روده بر شدن-از شدت خنده بی‌حال شدن

دَقی-صدای کوبیدن چیزی به چیزی

روکار-روی بنا-نمای عمارت-آن چه که در بیرون چیزی کار شده است

دور اندیش-پایان نگر-پیش بین-عاقبت اندیش

زیپو کسی را زدن-از کار برکنار کردن-معزول کردن

جیک و بیک کسی را دانستن-دانستن همه ی اسرار کسی

آتشی(تندخو، زودخشم)

از گل نازک‌تر به کسی نگفتن-با کسی سخت مهربان و پرمحبت رفتار کردن
به پیش-فرمان نظامی برای حرکت سپاهیان به جلو

زبان در قفا-زبان پس قفا

تره خورد نکردن برای کسی-کم ترین اهمیتی برای کسی قایل نشدن

حسرت-آرزوی سخت-خواهش بزرگ
اوستا چسک-فضول و مزاحم-سرخر

تیغه-هر چیزی که مانند تیغ باشد-دیوار نازک

جارچی-کسی که حرف در دهانش بند نمی شود-دهن لق

دَم دادن-دل دادن-جرات دادن-گستاخ کردن

آب پاکی روی دست کسی ریختن-کسی را کاملن ناامید کردن

جر و بحث کردن-مجادله را به درازا کشاندن

حیا را خوردن و آبرو را قی کردن-بسیار بی حیا و گستاخ بودن

زهره و زنبل کسی را ترکاندن-سخت ترساندن

خرجی دادن-دادن پول لازم برای گذران روزانه

ای والله(در مقام تایید و اعتراف به برتری کسی گفته می‌شود، آری به خدا)

پا روی دم سگ گذاشتن-خشم شخص پستی را برانگیختن

به خط کردن-به صف کشیدن

جیک-صدا-آواز

تا فیها خالدون-تا پایان-همه و همه

آستین‌سرخود-هر چیزی که وسیله‌ی کاربردش همراهش است

دُم توی پا گرفتن-شکست خورده رفتن-نامید و ساکت شدن

این پا آن پا کردن-دودل بودن-وقت تلف کردن

آتش‌پا-فرز و چالاک-بی قرار

دست و دل باز-بخشنده-جوانمرد

آدم بگو بخند-شیرین‌زبان و بذله‌گو

به روی کسی آوردن-به چشم کسی آوردن-به کسی یادآوری کردن

خفت افتادن-تنگ شدن-در تنگنا افتادن

پولکی بودن-عادت داشتن به گرفتن رشوه-بدون پول کاری را انجام ندادن

 

خردمرد کردن-ریزه ریزه کردن

برو برگرد-چون و چرا

جفنگ گفتن-یاوه گفتن-هرزه درایی

حرص کسی را درآوردن-کسی را خشمگین کردن

خانوار-مجموع اعضای یک خانواده

 

بیراهه-راه میان بر ولی دشوار

آنکادر کردن-اصطلاحی در ارتش برای جمع‌کردن رختخواب

آیۀ یاس خواندن-هرچیزی را پیش از بررسی محکوم به شکست کردن

جای پا-اثر-نشانه-رد

دست گرفتن کسی-مسخره کردن-به ریشخند گرفتن

از بای بسم الله تا تای تَمَت-از اول تا آخر-از سیر تا پیاز

دست بردن در چیزی-چیزی را تغییر دادن

آفتابه گرفتن-آفتابه برداشتن

آتش زیر پا داشتن-بی‌قرار بودن

راستکی-واقعی

پِتل پُرت-بیان عامیانه ی پترزبورگ-جای بسیار دور

تخمی-به درد نخور-بی مصرف

جرات داشتن-دلیر بودن-جسارت داشتن

خشتک کسی را جر دادن-نگا. خشتک پاره کردن

دلچرکی-ناخوشایندی-اکراه
رفتگر-سپور-آشغالی

از خشت افتادن-بدنیا آمدن

پشت بام-سقف بیرونی بام

دنده نهادن-قبول کردن-رغبت کردن

خودتراش-تیغی که می توان تیغه ی آن را عوض کزد

روی دایره ریختن-روی داریه ریختن

دست چین-گزیده-منتخب
به حال آوردن-به هوش آوردن-به کسی شور و حال دادن

از خواب پریدن(بیدارشدن ناگهانی از خواب)

اشکال‌تراشی-ایرادگیری-گره در کار اندازی
از خجالت کسی در آمدن-محبت کسی را جبران کردن

آش دهن‌سوز-هر چیز مطلوب و پسندیده

این در و آن در زدن-برای انجام کاری کوشش بسیار کردن

دگنگ-چوب-چماق-اعمال زور

خواری و زاری-پریشان حالی

تو سری زدن-تحمیل عقیده با دشنام و اهانت

چُش گفتن-جلوگیری کردن-مانع شدن

پَک و پوزه-ریخت و قیافه-شکل ظاهر

پایش افتادن- پادادن و پا افتادن

دندانه دندانه-دارای برجستگی ها و بریدگی هایی در کناره

ارواح بابات(به هنگام سرزنش برای ناکام شدن در کاری گفته می‌شود)

 

چهار قُل-چهار سوره ی قرآن که با قُل آغاز می شود

پیش بودن-جلو بودن-برتری داشتن

ابرو تابیدن-گره بر ابرو افکندن

به خاک سیاه نشاندن-بدبخت و ذلیل کردن

آفتاب گز کردن-ولگردی کردن

افت کردن-کاهش یافتن-کم شدن

دو رانو نشستن-نشستن چون شتر که نشانه ی ادب است

از کسی حساب بردن-از کسی ترس داشتن

جاپیچ-جاکش-دلال محبت

خر چسونه-در مقام تحقیر به شخص خقیر و ناقابل می گویند-نام حشره ای است

بخیه به آبدوغ زدن-کار بی هوده کردن

زمین گذاشتن سر-مردن

آسمان با زمین دوختن(داشتن کمال مهارت در تیراندازی)

رساندن-خبر یا اطلاعاتی را محرمانه به کسی دادن

پیزر-پوشال های نازکی که برای نشکستن ظروف شیشه ای میان آن ها می گذارند

دوبله ایستادن-نگه داشتن اتوموبیل در کنار یک اتوموبیل دیگر

تو مشت کسی بودن-کاملا در اختیار کسی بودن

جیب کسی را زدن-محتوای جیب کسی را ربودن