بهترین مجموعه فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری و عامیانه قسمت 61
درز را آب دادن-از راه به در شدن
د ِ-پس-آخر
آمادهباش-حالت آماده بودن برای رویارویی با خطر
آب از لب و لوچهی کسی سرازیر شدن-تمایل شدید داشتن-به طمع افتادن
به باد فحش یا کتک گرفتن-یک ریز فحش دادن یا کتک زدن
دلپُری-عقده ی دل-خشم و کینه ی انباشته شده
دست شما درد نکند-از شما سپاس گزارم
آب آتش مزاج(می سرخ)
دم کار گرفتن-به کار واداشتن
خر لنگ خود را به منزل رساندن-با وجود سختی کار را به پایان رساندن
دزدیده-دزدکی
خودتراش-تیغی که می توان تیغه ی آن را عوض کزد
خال زدن-پیدا شدن خال در جایی از بدن یا لکه در چیزی-خال کوبی کردن
خدانگهداری کردن-خداحافظی کردن
بَرج-خرج های خارج از خانه
چارپایه-صندلی کوچک و بدون پشتی
پی پیش-کسی که نوبت دوم بازی مال او است
خاک به دهنم-زبانم لال
دست بردن در چیزی-چیزی را تغییر دادن
از دیوار مردم بالا رفتن(دزدی کردن)
در غورگی مویز شدن-هنوز تازه کار بودن ولی ادعای مهارت و استادی کردن
از خوشحالی در پوست نگنجیدن(از شادی سر از پا نشناختن)
بخار-توانایی-شایستگی
بادکش کردن-بیرون کشیدن خون بوسیله ی بادکش
خیک آسمان پاره شدن-کنایه از بارش تند و سیل آسا
بریدن-از نفس افتادن-درمانده شدن-از حرکت باز ماندن
پا خوردن-فریب خوردن
پنبه ی کسی را زدن-کسی را افشا و بی اعتبار کردن
دور چیزی را قلم گرفتن-چیزی را ترک کردن-کنار نهادن
به خشت افتادن-متولد شدن-به دنیا آمدن
حمله گرفتن-غش کردن
تیز کردن گوش-دقت کردن برای درست شنیدن سخنی مهم
تَک تَک-یکی یکی-جدا جدا
خونسرد-آرام-بی خیال
دومندش-دوم از آن
دستی دستی-به دست خود-آگاهانه-عمدی
بی ریخت کردن-کتک زدن
بد قواره-بد ریخت-بد ترکیب
روغن گرفتن از آب-از هر اتفاق خوب یا بدی به سود خود بهره گرفتن
خیال کسی تخت بودن-آسوده خیال بودن-کاملن مطمئن بودن
دستِ راست-سمت راست
انگشت رساندن(دستدرازی کردن، دست زدن)
چس و فس-اسباب خرده ریزه ی ناقابل-خرت و پرت
چوب بندی-داربست
دل-معده
دو تا شدن-خم شدن-دو لا شدن
دست دادن-پیش آمدن
دو قورت و نیمش باقی بودن-با وجود بهره بردن فراوان هنوز ناسپاس بودن
چَخ چَخ-عیش و عشرت
استخوانبندی-درست کردن انگاره و طرح
آمدکار-شگون-فال نیک-خجستگی
اجاقکور(نازا، بی فرزند)
پاییدن-زیر نظر گرفتن-مراقبت
دم به تله ندادن-با احتیاط رفتار کردن-خطر نکردن
آب نخوردن چشم(امید نداشتن)
از سر باز کردن(دور کردن، رفع مزاحمت کردن)
از هفت دولت آزاد بودن(شاد و آزاد بدون نگرانی از قضاوت دیگران زندگی کردن)
تر و فرز-چست و چابک
بد بیاری-بد شانسی-ناسازگاری بخت-چپلی
زمین گذاشتن سر-مردن
آلت دست کسی شدن(مورد سوء استفاده قرار گرفتن)
دم دما-نزدیک-حدود-حوالی
پر عائله-کسی که اهل و عیال بسیار دارد
حق نشناس-نا سپاس
دبه-ظرف-کوزه
چسونه-پست و نالایق-دشنامی برای تحقیر
به بیراهه زدن-از بیراهه رفتن-از جاده ی اصلی منحرف شدن
چشم پوشیدن از چیزی-صرف نظر کردن از چیزی
خرج برداشتن-پول لازم داشتن
از قلم افتادن(فراموش شدن، مورد بیمهری قرار گرفتن)
دو شاخه-چوب دو شاخه ی درخت که کودکان از آن تیرکمان می سازند-رابط میان وسیله ی برقی و پریز برق
زیادی حرف زدن-سخنان خارج از موضوع یا بیرون از صلاحیت گفتن-وراجی کردن
خلاف-جرم
خودکشی کردن-با رنج فراوان کاری را به پایان بردن
حرص کسی را درآوردن-کسی را خشمگین کردن
دست بر قضا-از قضا-به طور غیر منتظره-ناگهان
از ته دل(از سر صدق و صفا)
آواز کوچهباغی(آوازی که جاهلها می خوانند و یکی از گوشههای دستگاه شور است)
چوب الف-نشانه ای که با کاغذ می سازند و لای کتاب می گذارند-لاغر و باریک
دست و پا توی هم رفتن-بی پول شدن-گرفتاری مالی پیدا کردن
باز شدن مچ-لو رفتن دروغ
تخته پوست-زیرانداز پوستی
پاره شدن بند دل-بسیار ترسیدن
خرناس کشیدن-نگا. خرناس کردن
دلال محبت-پا انداز-خانم بیار
برج ریق-برج نامیمون و نامبارک
آسمان به ابرو پوشیدن-پنهان ساختن امر آشکار
ازراهنرسیده(در همان لحظهی رسیدن، به مجرد ورود)
دل به دل راه داشتن-احساس متقابل داشتن
چارخانه-شطرنجی
آگوز-لقب ریشخندآمیز برای مرد ریزنقش و متکبر
بند زدن-به یکدیگر وصل کردن-به هم چسباندن
چای صاف کن-وسیله ای نوردار برای صاف کردن چای به هنگام ریختن به استکان یا فنجان
پوست کسی را پر از کاه کردن-به طرز فجیعی کشتن
بعد از نود و بوقی-پس از مدتی دراز
اُتُل(شکم، اتوموبیل)
چپ دست کسی-که کارهایش را با دست چپ می کند
خاک برگ-برگ خشک خرد شده
آزگار(زمان دراز)
ژورنال-مجله ی ویژه ی چیزی
خدا کند-ای کاش
پا شدن-از جا برخاستن
چوب شدن-ساکت و بی حرکت شدن-از ترس یا تعجب بر جای ماندن
در دهان را چفت کردن-خاموش شدن-رازداری کردن
تیر رس-میدان دید-منطقه ی نزدیک
حرف چند پهلو-سخن مبهم و دارای چند معنی
تا-توانایی
د ِهه !-کلمه ای برای پرسش به معنی چرا چنین می کنی؟ چرا چنین می گویی؟ یا برای بیان اعتراض به کاری
تخته گاز-با سرعت تمام راندن اتومبیل
انگار نه انگار(موضوع را نادیده بگیر!، گویی وجود نداشت)
زیر پوش-جامه ی زیرین
از سر وا کردن-کاری را سرسری انجام دادن
اُتُل-شکم-اتوموبیل
دست و پا-توانایی-عُرضه
خیرات کردن-چیزی را
به حال آوردن-به هوش آوردن-به کسی شور و حال دادن
زحمت کشیدن-کار کردن
پِت پِت-بالا و پایین رفتن شعله ی چراغ
بالا آوردن-استفراغ کردن
دستمال به دست-چاپلوس-متملق
تبرک کردن-با برکت ساختن-خجسته کردن
حلال کردن-از تقصیر کسی گذشتن-طلبی را به کسی بخشیدن
زنبور زدن-نیش زدن زنبور
خط انداختن-خراش به جا گذاشتن
بخور و نمیر-مقداری از غذا که تنها برای ادامه ی زندگی کفایت می کند
چارگوش-مربع-دارای چهار زاویه-چهار خانه
پخش و پلا-پراکنده-تار و مار
حساب ماست بندان یزد-حساب ساختگی
زهره ی کسی آب شدن-سخت ترسیدن
خیس شدن-تر شدن
زیادی-اضافی-بی مصرف-خارج از حد
زه زده-از میدان در رفته-وارفته-بی حال
اَکه ننه-آدم آبزیرکاه
از سکه افتادن-ار رونق افتادن-از دست دادن زیبایی
آفتاب لب بام(پیری نزدیک به مرگ)
بی در رو-بن بست
جامغولک بازی-حقه بازی-فریب کاری
روی غلتک افتادن-جریان دلخواه و طبیعی را به دست آوردن-دور برداشتن و سرعت گرفتن
بی کتاب-بی پیر-کار دشوار-بی دین-کافر
دیپلم-مدرک پایانی دبیرستان-گواهی نامه-تصدیق
خون کسی کثیف شدن-به شدن خشمگین شدن
بچه انداختن-بچه ی نارس بدنیا آوردن
جُربزه-قدرت-توانایی
تعارف آب حمامی-تعارفی که خرج و مایه ای ندارد
خوش منظره-خوش نما-زیبا
آغ و داغ(سخت مشتاق و شیفته)
بدهکار نبودن گوش کسی-سخنان را شنیدن و به آن اعتنا نکردن
ادرار کوچک-شاش
بد قلق-بد عادت-بد ادا
پیزری-پوشالی-بی ارزش و بی مصرف
بِر و بِر-زُل-نگاه یکریز
از پاشنه در کردن-پیاده راه درازی را طی کردن
رونما-هدیه ای که داماد یا پدر داماد به عروس می دهد-دیدن روی عروس در نخستین بار
رمبیدن-خراب شدن-فرو ریختن
جگر خون کردن-رنج بسیار دادن
برای کسی تره خرد نکردن-از کسی حساب نبردن-به کسی اهمیت ندادن-برای کسی اعتبار قائل نشدن
چاخان کردن-دروغ گغتن-چُسی آمدن
چاخان گفتن-دروغ و گرافه گفتن
چشم از کاسه درآمده-چشم وزقلمبیده-چشم بیرون زدن
آب کردن-جنس نامرغوب را فروختن
تِپ تِپ-صدای تپش قلب بر اثر ترس و هیجان
پنج تن آل عبا- پنج تن
از قدیم ندیمها(از گذشتههای دور)
خس و خاش-آشغال-خس و خاشاک
آکبند-نو واستفادهنشده-هنوز از جعبه بیرونآوردهنشده-دست اول
آش و لاش(بهکلی متلاشیشده، لهولورده)
حلال زاده-پاک و نجیب
خر با تشدید-بسیار احمق-الاغ تمام عیار
آب حیات-عشق و محبت-دهان معشوق
تسمه از گرده ی کسی کشیدن-کسی را به سود خود بی رحمانه به کار واداشتن
توپ بستن به مال-حیف و میل کردن مال-ولخرجی کردن
از کیسه خوردن-از جیب خوردن
دست به دست گشتن-هر از گاهی نزد کسی بودن-از دستی به دست دیگری رفتن
تک پران-زن نانجیب
دست دوم-کار کرده-مستعمل
بست-محلی در جاهای مقدس یا دیگر که شخص در آنجا از تعرض در امان می ماند-تکه ی کوچکی از تریاک
دو پولی-کالای بی ارزش
دست نگاه داشتن-توقف کردن در انجام کار-معطل شدن و منتظر ماندن
خون گرفته ی کسی بودن-در برابر کسی مسئول بودن
از چشم افتادن(مورد بی مهری قرار گرفتن ، بیاعتبار شدن)
خوش اندام-خوش هیکل-خوش اندازه و برازنده
خاک به سری کردن-همبستر شدن زن با شوهر
جگرک-نگا. جغور بغور
ته کیسه دار-کسی که دارای مالی است و در برابر حوادث مادی دوام می آورد
دالنگ و دلونگ-صدای زنگ چارپایان
المشنگه-هیاهو-آشوب-جنجال-داد و قال
از هول هلیم توی دیگ افتادن-از حرص و طمع زیاد به جای سود زیان دیدن
زیر پا کردن-پیمودن-همه جا را گشتن
از خجالت کسی در آمدن-محبت کسی را جبران کردن
پِهِن پا زدن-بیکاره و ولگرد بودن
از چیزی (کسی) زده شدن(از چیزی (کسی) متنفر و بیزار شدن)
چرخ خوردن-به دور خود چرخیدن
از بیکفنی زنده بودن(بینهایت فقیر و نیازمند بودن)
انگشت به دهان(حیرتزده، سرگشته)
آتش بیباد-ظلم-می
پشت بندی کردن-به انتظار غذا چیز مختصری خوردن
از آب و گل در آمدن-مراحل اولیهی شکلپذیری را پشت سر گذاشتن-بزرگ شدن کودک
این سفر(این بار)
زهرآب ریختن-ادرار کردن-شاشیدن
خاربست-دیوارمانندی از خار و خاشاک بر گرد چیزی
رقاص خانه-دشنام گونه ای برای برخی جاها-جاهای بی حساب و کتاب و شلوغ و پلوغ
زاد و رود-زاد و ولد-فرزندان
پَخت-لوازم مورد نیاز زندگی
حُجره-دفتر کار در بازار و تیمچه
رج کردن-رج بستن
پیش تختی-پله مانندی برای رفتن به روی تخت مرتفع
چم کسی را به دست آوردن-رگ خواب کسی را دانستن-نقطه ی ضعف کسی را دانستن
چشم و دل دویدن-چشم چرانی کردن-هوس رانی کردن
آفتاب از کدام طرف در آمده؟-چه عجب از این طرفها؟!
آتش به گور کسی باریدن(پس از مرگ دچار عذاب شدن)
پِتِه-گرفتن زبان-لکنت
پولکی-آن که پول را دوست دارد-آن که رشوه می گیرد-آن چه که با گرفتن پول انجام گیرد
دل قرصی-اطمینان
درش را گذاشتن-سکوت کردن-خاموش شدن
دم به تله ندادن-با احتیاط رفتار کردن-خطر نکردن
پیش-برنده-آن که جلو است
دل کسی تو ریختن-دچار دلهره ی ناگهانی شدن-وحشت کردن
دالبُر-بریده چون دال-منحنی وار بریدن
حرف دهن خود را نفهمیدن-مزخرف گفتن-حرف بی ربط زدن
دل دار-دلیر-شجاع-معشوق
به یک تیر دو نشان زدن-با یک اقدام دو کار انجام دادن-با یک کار دو نتیجه گرفتن
اما توی کار آوردن(شک و تردید درست کردن، اشکالتراشی کردن)
دبه-ظرف-کوزه
باردار-آبستن-حامله
دست کج-نامطمئن-دزد
آجیل مشکلگشا-آجیلی که برای گشایش کار میخرند و بین مردم متدین پخش میکنند
آفتاب را بهگز پیمودن-کوشش بیهوده کردن
به خشت افتادن-متولد شدن-به دنیا آمدن
رگه-طبقه ای از مواد معدنی در درون خاک
به کله ی کسی افتادن-به سر کسی زدن-به وسوسه افتادن
پشت پا زدن به چیزی-چشم پوشی کردن از چیزی
پاتیل-دیگ بزرگ مسی-مست مست
آفتاب کسی به زردی رسیدن(به پایان رسیدن دوران زندگی و یا قدرت و نفوذ کسی)
اسکلتبندی-طرحریزی-زیرسازی
پیداش شدن- آفتابی شدن-ظاهر شدن
اوراق(قراضه، اسقاط، ازکارافتاده)
زیر بار رفتن-قانع شدن-تحمل کردن
زمین را به آسمان دوختن-گزافه گویی کردن-دروغ های شاخ دار گفتن
اجلبرگشته-کسی که مرگ بهسراغش آمده
تازه به چهل سالگی رسیدن (اول بلوغ و خوشی)
توی دل کسی را خالی کردن-کسی را ترساندن-ناامید کردن
آسمان تا زمین-تفاوت بسیار
جِر خوردن-پاره شدن
دمدمی مزاج-دمدمی
پا دادن-آماده شدن فرصت و وسایل کار-اتفاق افتادن
روی هم ریختن-توطئه کردن برای پیش بردن کاری-توافق در امری-رابطه ی عاشقانه و جنسی با هم پیدا کردن
چاخان بازی-حقه بازی-چرب زبانی-دروغ بافی
جالباسی-کمد لباس-جا رختی
بوق زدن-اعلام موافقت کردن
خنزرپنزری-کسی که چیزهای خرده ریزه و کم بها می فروشد
تسمه ای-آدم لاغر و باریک ولی نیرومند
اسم شپش کسی منیژه خانم بودن(خودبزرگبینی احمقانه داشتن)
چار شاخ ماندن-بی حرکت ماندن به علت درد کمر یا از روی ترس یا تعجب
جفت و جلا-تکاپو و تلاش-دوز و کلک
تند-بسیار تلخ و تیز-سخت و شدید-پر رنگ
از چیزی زدن(از مقدار چیزی کسر کردن)
دختر دم بخت-دختری که هنگام شوهر کردن او رسیده باشد
پاگون-سردوشی
خدانگهداری کردن-خداحافظی کردن
جان بر لب نهادن-به کاری خطرناک اقدام کردن-آماده ی مرگ شدن
حمله کردن-یورش بردن
پا انداز-آن که وسایل عیش و عشرت دیگران را فراهم آورد-جاکش- فرش جلوی در ورودی
دل خواستن-آرزو داشتن-مایل بودن
دود گرفتن-پُک زدن
خروار-کنایه از مقدار زیاد
زیر تبری-کنده ای که هیزم شکن روی آن با تبر هیزم می شکند
آتشی شدن(از کوره در رفتن)
خیابان گرد-بی کاره-ولگرد
دماغ خشکی-بی مغزی-دیوانگی
دست اندر کار شدن-آغاز به کاری کردن
تلمبار- تل انبار
بز بیاری-بد شانسی-بد بیاری
رو افتادن-علنی شدن-آشکار شدن
از این حَسن تا آن حَسن صد گز رسن(در بارهی دو چیز گویند که ظاهری یکسان و بهایی بسیار متفاوت دارند)
دست کسی را توی حنا گذاشتن-کاری را به کسی تحمیل کردن
خاک به سر کردن-به فکر چاره افتادن-چاره جویی کردن
خوش دوخت-لباسی که به اندازه و برازنده دوخته شده باشد
خاکشیر-کنایه از خرد و ریز ریز
چشمه آمدن-گوشه ای از مهارت خود را نشان دادن
رو دست بالا آمدن-رقابت کردن-پیشی گرفتن
خاله خُمره-زن کوتاه قد و چاق
ته چک-بن چک-بنجاق-بخشی از دسته چک که پس از جداکردن چک باقی می ماند
داغ کسی را تازه کردن-کسی را به یاد مصیبتش انداختن
در خود را گذاشتن-سکوت کردن-خفه شدن
جای سوزن انداختن نبودن-پر بودن-بسیار شلوغ بودن
دمبل و دیمبو-صدای دایره و دمبک-صدای بزن و بکوب
خر آوردن و باقالی بار کردن-برای جتجال و دعوایی آماده شدن
اُرُسی-کفش
دست به کیسه شدن-آماده ی پرداخت پول شدن
بَده کردن-کسی را بد وانمود کردن-کنفت کردن-از چشم انداختن
رعایت کردن-نگاه داشتن حق کسی
رد پا-جای پا-اثر
دو پولی-کالای بی ارزش
دید و بازدید-ملاقات خویشان و دوستان با یکدیگر
خیکی-آدم چاق و فربه
ریختن پشم و پیله ی کسی-از میان رفتن قدرت کسی-ضعیف شدن کسی
پنزر- پندر
جد کمر زده-در نفرین به سید می گویند-یعنی جدش او را به سزایش برساند
برداشتن کلاه کسی-کسی را گول زدن-فریب دادن
دود دادن سبیل کسی-ادب کردن-تنبیه کردن-شکست دادن
آب از آتش برآوردن-کار محال کردن
پشت هم انداز-حقه باز-حیله گر
بد زبان- بد دهن
چوروک افتادن-چین پیداکردن چیزی
دلسردی-ناامیدی-یاس
پاتیل شدن-از مستی از پای در آمدن-دیگرگون شدن حال
خدا داده به فلانی-بختش یار بوده
بی طرف-کسی که در دسته بندی گروهی شرکت و دخالت ندارد
خنده ی قبا سوختگی-خنده ای که برای پنهان کردن خشم و کینه می کنند
آفتاب گرفتن-زیر آفتاب خوابیدن
رفته رفته-کم کم-خرد خرد-یواش یواش
خان خانم ها-محترم ترین خانم ها-بیش تر به دختر بچه گفته می شود
خودآموز-بدون آموزگار
حَب-قرص
خودی-آشنا
چوب دو سر نجس-نگا. چوب دو سر طلا
در عالم هپروت سیر کردن-دارای خیالات واهی بودن-کاملن بی خبر بودن
دستمالی-دست مالیدن
چِک کردن-وارسی و بازبینی کردن
بر خر مراد سوار شدن-موفق شدن-به آرزوی خود رسیدن
روبند کردن-کسی را به رودربایستی به کاری واداشتن
تیپ زدن-شیک و پیک کردن-خود را آراستن
در هم رفتن-در فکر فرو رفتن-خشمگین شدن
از سیر تا پیاز-همه چیز-با همهی جزئیات
رنگ-حیله-نقشه-تدبیر
آفتاب از مغرب درآمدن-روز قیامت-رویدادی شگرف پیش آمدن
برچسب زدن-تهمت زدن
چهار خانه-شطرنجی-خشت خشتی
آفتابنشین کردن کسی-کسی را از هستی ساقط کردن-خانهخراب کردن
رگ خواب-نقطه ی ضعف-راه تسلط بر کسی
بغداد خراب-شکم گرسنه
حاشیه دار-کناره دار
چرمی-از جنس چرم
پرچانه-پرگو-روده دراز-وراج
ریش شدن-ریش ریش شدن
تمام کردن-مردن
پاشنه نخواب-کنایه از مویی که از نیمه ی پشت بریده و سر آن رو به بالا باشد
چهاردیواری اختیاری-هر کس در میان چهار دیوار خانه اش آزاد است
از کرگی دم نداشتن خر(نهایت پشیمانی و انصراف از ادامهی کاری)
آتش سوزاندن(شیطنت و شرارت کردن)
رمبیدن-خراب شدن-فرو ریختن
راست و حسینی-رو راست-بی شیله پیله
خوش لباس-نگا. خوش پوش
بنگی-معتاد به حشیش
بوق سگ-بسیار دیر وقت
خرده خر-کسی که آذوقه ی خانه را روز به روز می خرد نه یکجا
جیک در نیاوردن-صدایی در اعتراض بر نیاوردن-کم ترین اعتراضی نکردن
آدم عوضی(کسی که ظاهرش با باطنش یکی نیست، بدطینت)
تو کله ی کسی کردن-چیزی را به سختی به کسی آموختن
حمام گرفتن-منظور دوش گرفتن است
دندان گیر-قابل خوردن و جویدن-قابل توجه-پر سود
تخم چیزی را برانداختن-ریشه کن ساختن
چاشنی زدن-ریختن یا زدن چاشنی به غدا
چشته خور کردن کسی-کسی را از لطف خود بهره مند کردن
حاملگی-آبستنی
از کف دست مو برآمدن(روی دادن پیشامدی غیرممکن)
از قلم افتادن-فراموش شدن-مورد بیمهری قرار گرفتن
جنگ حیدری و نعمتی-جنگ میان دو تن یا دو دسته
تو به تو-گوناگون-لا به لا
جیگر-نگا. جگر-خطابی میان دوستان صمیمی به معنی عزیزم-عزیز دلم
دست ننه ات درد نکند-به تمسخر به کسی که کار نادرست کرده است می گویند
از سر کسی افتادن(عادتی را ترک کردن)
دان دان شدن-دانه بستن عسل و شیره و روغن و مانند این ها
رودربایستی داشتن-ملاحظه کردن-پروا داشتن
بیا برو-رفت و آمد بسیار-معاشرت فراوان
از قدیم ندیمها-از گذشتههای دور
الحق(بهراستی، حقیقتن)
زمین خوار-کسی که زنمین های بی مالک را تصاحب کند و به دیگران بفروشد
دست پیش-گدا
پا بر جا کردن-اثبات-مستحکم کردن
حکیم باشی-پژشک تجربی و مدرسه نرفته
توی مخ کردن-به خاطر سپردن-از بر کردن
حسرت-آرزوی سخت-خواهش بزرگ
بی چیز-تهی دست-فقیر
چار چار کردن-داد و فریاد راه انداختن
جایی که عرب نی انداخت-جایی پرت که در آن جا خبری از کسی نمی آید
ذلیلشده
دلبخواهی-دلبخواه
بازده-محصولی که انسان یا ماشین در مدتی معین تولید می کند
خوار و ذلیل-نگا. خوار و خفیف
بد خط-کسی که ناخوانا می نویسد
از غورگی مویز شدن-مقدمات کاری را فرانگرفته ادعای استادی کردن
دم گاو به دست آوردن-قدرت و موقعیتی به دست آوردن-وسیله ای برای معاش به دست آوردن
بی صفت-بی بهره از صفات خوب انسانی
دله کردن-کسی را به دلگی عادت دادن
جَخت آمدن-دومین عطسه که با آن به کار ادامه می دهند
آفتاب چریدن(بیکار بودن، چیزی برای خوردن نداشتن)
زرت-صدای باد در کردن یا شیشکی
رنگ شدن-گول خوردن
بیشتر از کوپن حرف زدن ،-سخنان بالاتر از حد و مقام خود گفتن پا را از گلیم خود فراتر نهادن
دزد و حیز-نادرست و مکار
آهنگ ریپدار(آهنگی که یک ضرب آن کم باشد)
حساب سرانگشتی-حساب ساده و روشن
دَنگ-صدای به هم خوردن دو چیز
دیم کار-کشاورزی که کشت خود را دیم زراعت می کند
دانش سرا-آموزشگاه تربیت معلم
چشم و گوش باز-کسی که همه چیز را می فهمد-آگاه و با تجربه
باک کسی نبودن-اهمیتی ندادن-اعتنایی نداشتن
تمام عیار-کامل-خالص-بدون نقص
راه به ده بردن-حاصلی داشتن-موفق شدن
رشته ها را پنبه کردن-کارهای انجام شده را به باد دادن
بیخ خِر کسی را چسبیدن-کسی را مقصر شناختن
رو آب انداختن-فاش کردن-آشکار کردن
تخمی-به درد نخور-بی مصرف
پوست سگ به روی خود کشیدن-بی شرمی را به نهایت رساندن
از منبر پایین آمدن-از پرچانگی دست برداشتن-سخن را به پایان آوردن
چَخ چَخ-عیش و عشرت
از کف دست مو برآمدن-روی دادن پیشامدی غیرممکن
خط دادن-سرمشق دادن-فکر کسی را هدایت کردن
بغداد آباد-شکم سیر
ژورنال-مجله ی ویژه ی چیزی
پیش انداختن-جلو انداختن-مقدم داشتن
زه زدن-بیرون شدن کمی رطوبت از مخرج-از زیر کار شانه خالی کردن-منصرف شدن
بست زدن-کشیدن یک بست تریاک
بریدن پای کسی-دوباره به جایی نرفتن-دوباره کسی را راه ندادن
چلو-برنج آب کشیده
پیش کسوت-کسی که سابقه اش بیش تر از دیگران است
راه کشیدن چشم-خیره شدن بی اراده به جایی بدون پلک زدن
درس خوان-شاگرد زرنگ و کوشا
رج کردن-رج بستن
آخر و عاقبت-نتیجهی خوب
چهار دستی-فراوانی
حیف و میل کردن-زیاده روی در مصرف و خرج کردن
بافتنی-جامه ای که با دست بافته شده باشد
چادر دَران کردن-از رفتن زن مهمان جلوگیری کردن
دل کسی آمدن-دل آمدن
دم و دود-مجلس گرم مهمانی-دود تریاک و شیره و سیگار و چپق
به باد دادن- باد دادن
دست به چماق-چماق در دست-آماده ی چماق زدن
دبه کردن-دبه در آوردن
از دندۀ چپ پا شدن(سخت عبوس و کمحوصله بودن)
بله قربان گو-چاپلوس-متملق
بد لعاب-بد گوشت-بد خلق
الدرم بلدرم کردن(بد و بیراه گفتن، ناسزا گفتن)
آبزیرکاه(حیله گر، فتنه انگیز، دو رو)
زیر آبکی-شنای زیر آب-پنهانی
حاشیه دار-کناره دار
چاچول-حقه باز-شارلاتان
خشکه بی آب-نوعی فولاد که آهن و چدن را با آن می تراشند
چله-چاق-چرب و چیلی
پلک روی هم نگذاشتن-حتا لحظه ای نخوابیدن
دم بازی-چاپلوسی-تملق
درینگ درینگ-صدای شکستن شیشه-صدای برخورد پیاپی چیزی به فلز یا شیشه
از این حرفها-مطالبی از آنگونه که پیش از این گفته شد
خانه به دوشی-بی خانمانی-آوارگی
حساب کتاب-رسیدن به محاسبات-نظم و قانون
دروازه بان-محافظ دروازه در فوتبال-گلز
به تته پته افتادن-به لکنت زبان افتادن
از آب گل آلود ماهی گرفتن-از اوضاع درهم و آشفته بهره گرفتن
حمله ای-مبتلا به بیماری غش
زیر سایه ی کسی بودن-در پناه کسی بودن-از پشتیبانی کسی برخوردار بودن
دست زیر بال کسی کردن-کسی را یاری کردن
دستک دمبک-بهانه-دستاویز-پاپوش
ریختگی-ریزش
التفاتی(داده شده، مرحمتی، اعطا شده)
حق آب و گل داشتن-دارای امتیاز و اعتبار بودن
تخت خوابیدن-راحت و آسوده خوابیدن
بیرون زدن-ناگهان از جایی بیرون رفتن
خایه قوچی-نوعی شیشه ی کوچک بیضی شکل
بند-ریسمان-طناب-رشته
داغ باطل زدن-از کار انداختن-از رونق و رواج انداختن
از قلم انداختن(از یاد بردن، مورد بیتوجهی قرار دادن)
از دروازه نگذشتن، از سوراخ سوزن گذشتن-حالاتی بیثبات و بسیار متضاد داشتن
اشکالتراشی(ایرادگیری، گره در کار اندازی)
دست ننه ات درد نکند-به تمسخر به کسی که کار نادرست کرده است می گویند
چاپچی-دروغ گو-لاف زن
زیر سر کسی بلند بودن-فریفته شدن به وعده های به تر-کسی که روزگار ناداری خود را فراموش کرده است
چس آمدن-در حالت عصبانیت به جای خوش آمدی می گویند چس آمدی
تار و تنبک-وسایل موسیقی-آلات ضرب و نوازندگی
جا خوش کردن-در جایی که معمولن نباید ماندن اقامت کردن
دندان عاریه-دندان مصنوعی
خانه خرابی-بدبختی-زیان بسیار
چشم برداشتن-زضا دادن-قبول کردن
زیر چاق کردن-برای آماده کردن خود تمرین کردن و مهارت یافتن
انداختنی(جنس نامرغوب)
دفتر یادداشت-دفتر ثبت رئوس مطالب که جنبه ی یادآوری دارد
دس دسی-خطابی همراه با دست زدن به کودکان نوپا
رفع و رجوع کردن-حل کردن-فیصله دادن
خوش ظاهر-دارای ظاهر آراسته-کنایه از بدجنس
تحویل سال-سال گردش-لحظه ی وارد شدن به سال نو
دستِ چپ-سمت چپ
راه آمدن-سازش کردن-همراهی کردن
دست کسی را توی پوست گردو گذاشتن-کسی را گرفتار مشکل و سختی کردن
ریش تراش-دستگاهی دارای تیغ برای تراشیدن ریش
دم خروس از آستین کسی پیدا بودن-آشکار بودن نشانه ی کار خلاف
از پارو بالا رفتن پول(ثروت بسیار داشتن)
پیش کردن گربه-راندن گربه
پادرمیانی کردن-میانجی گری کردن
خال مَخال-خال خال
دُوال بازی کردن-حقه بازی کزدن-فریب به کار بردن
از دماغ کسی در آمدن-شادی و نشاطی را با اندوه و رنج تاوان دادن
خاصه تراش-آرایشگر مخصوص بزرگان
اصحاب منقل(اهل گفتوگو و سخن)
پر زور بودن سمبه-زیاد بودن فشار
از چپ و راست-از همه سو-از همه جا
چسش دادن کاری را-لفت و لعاب دادن-بیش از اندازه مهم وانمود کردن
استخوان در گلو داشتن(رنج و سختی کشیدن)
خراب کردن دختر-دختری را منحرف کردن
بی سکه-بی اعتبار
بد آمدن-برخوردن به کسی-ناراحت شدن
دور دست-جایی دور
خون جگر خوردن-رنج بسیار کشیدن-غم فراوان خوردن
خر بی یال و دم-احمق-نادان
دل به دل راه داشتن-احساس متقابل داشتن
چل و چو-خبر دروغ-شایعه
جای سوزن انداختن نبودن-پر بودن-بسیار شلوغ بودن
خشتک نشور-آدم پست و بی ارزش
به امان خدا رها کردن-اصلا به فکر نبودن-فراموش کردن
بازار گرمی کردن-تعریف کردن از کالا برای فروختن آن
دورادور-اطراف-پیرامون-گرداگرد
پیش چشم داشتن-در برابر چشم قرار دادن
پرت افتادن-دور و تنها افتادن
دو زار-دو هزار-دو قران-دو ریال
حکیم جواب کرده-یتیم
دله-ظرف حلبی
در رو-راه خروجی-مخرج-بیرون شد
دوام آوردن-استقامت کردن
دستی دستی-به دست خود-آگاهانه-عمدی
بغل زدن-زیر بازو گرفتن
راحت باش-خطابی به سربازان به هنگام آموزش نظامی برای اندکی استراحت
توالت رفتن-به دستشویی رفتن
خاله خُمره-زن کوتاه قد و چاق
داد و هوار-داد و فریاد
ز ِله شدن-به تنگ آمدن-عاجز شدن-به ستوه آمدن
اسبابچینی(دسیسهچینی، توطئهچینی)
از کسی رودست خوردن-از کسی فریب خوردن
آسمان را به زمین آوردن (دوختن)(کار شگفتانگیز کردن)
برده خورده-ملاحظه-پروا
خواب ماندن-دراز شدن خواب بر خلاف میل و به قراری نرسیدن
آدم-نوکر
آواز دهل(چیزی که تنها سخنگفتن دربارهی آن جالب است، نه خودش = چیزی که از آن سخن زیاد میگویند اما واقعیت آنچنانی ندارد)
ترکه مرکه-زن لاغر و خوش اندام
آبشان از یک جوی نرفتن-همداستان شدنشان ممکن نبودن-با هم نساختن
دست به گریبان شدن-با هم به جدال پرداختن-گلاویز شدن
به راست راست-فرمان نظامی برای گردش به راست
آمده-شوخی و لطیفه
دست از همه جا کوتاه شدن-بی چاره و بی پناه شدن
پنج تن آل عبا- پنج تن
داد و هوار-داد و فریاد
باد گرفتن-مغرور شدن
خود را به موش مردگی زدن-خود را ناتوان
برگ برنده-ورقی که با آن بتوان بازی را برد-وسیله ی اثر بخش
خاکشیر یخ مال-خاکشیر که با یخ سایند تا حوب سرد شود و به بیمار دهند تا اسهالش قطع شود
آمادگی و شوق بسیار برای کاری داشتن
خُرخُرو-آن که در خواب بسیار خرناس می کشد
حالی به حالی شدن-منقلب شدن حال-غلبه یافتن شهوت
خیابان گرد-بی کاره-ولگرد
پای کسی بازشدن به جایی-رفت و آمد کردن کسی به جایی
داد و بی داد-جار و جنجال-هیاهو
بی نور-بی عرضه-بی مصرف-کسی که به دوستان کمکی نکند
آش آلو شدن-خجالتزده شدن-سکهی یکپول شدن-کنفت شدن
چنگول چنگولی-مجعد-حلقه حلقه-پر چین و شکن
چوب را از پهنا پرتاب کردن-ناشیانه عمل کردن
دست و پای خود را گم کردن-دست پاچه شدن
خرج جیب-توجیبی-خرج غیر لازم
دنیا دیده-آزموده-سرد و گرم چشیده
تقاص پس دادن-تاوان پس دادن
ادب کردن-با تنبیه آموختن-آدم کردن
تر تری-کسی که اسهال گرفته است
دام پزشک-پزشک حیوانات
با کسی سرشاخ شدن-با کسی در آفتادن
آشیخ روباه-آبزیرکاه-مکار
افتاده-فروتن-متواضع
خلق تنگی-عصبانیت-خشمگینی
خبر-گزارش رویداد
آجیل دادن(رشوه دادن، حق و حساب دادن)
چه کشکی چه پشمی !-در هنگام انکار گفته می شود
چلاق-دست و پا شکسته یا بریده
دعوت حق را لبیک گفتن-مردن
دهن خود را آب کشیدن-دهان خود را طاهر کردن-استغفار کردن
چراغ توری-چراغی نفتی که نور آن با توری مخصوصی پخش می شود
در آسمان جستن و در زمین یافتن-چیزی یا کسی مورد علاقه را غیر منتظره یافتن و دیدن
جود بازی درآوردن-ننه من غریبم بازی درآوردن-از امری که ترسناک نیست اظهار وحشت کردن
زدن به سیم آخر-آخرین چاره را به کار بردن حتا اگر به ضرر باشد-خود را به لاقیدی زدن و به عاقبت کار نیاندیشیدن
دلمه-لخته-منعقد-سفت شده
دست علی به همراه-علی یارت باد
زار-کوتاه شده ی هزار برای ریال
حال و بار-وضع زندگی
رنجیده شدن-آزرده خاطر شدن-آزرده دل شدن
رنگ دادن و رنگ گرفتن-رنگ به رنگ شدن
به حق پیوستن-مردن
دریا زدگی-حالت تهوع در اثر حرکت کشتی
رو پنهان کردن-خود را مخفی کردن
زُل زُل-نگاه کردن زل زدن
بد جنس-بد ذات-بد نهاد-فرومایه
اره دادن و تیشه گرفتن(جنگ و دعوا داشتن)
رشته-موضوع و زمینه ی چیزی یا کاری: رشته تحصیلی-رشته ی افکار
دله کاری-پرداختن به کارهای پست و کم درآمد
در چاه افتادن-فریب خوردن
پیش زدن-جلو زدن-سبقت گرفتن
زیر پوست کسی آب رفتن-چاق شدن-ثروتمند شدن
ادب شدن-فهمیدن-با تنبیه عاقل شدن-تجربه آموختن-آدم شدن
جان کندن-رنج بسیار بردن-با سختی فراوان کاری را انجام دادن
روی کسی به زمین افتادن-شرمسار شدن به علت رد شدن تقاضا
انگشتشمار(کم، معدود)
بی طرف-کسی که در دسته بندی گروهی شرکت و دخالت ندارد
آکَل(آقای کربلایی)
چارک-یک چهارم
آب و خاک-میهن-دیار
حسابی-معقول-مورد اعتنا-کاملن
چاشته بندی-ته بندی
خدیجه خبرکش-خبر چین و دو به هم زن
حرف گوش کن-حرف شنو
خوابیدن-خراب شدن-فرو ریختن
حاج خانم-عنوان احترام آمیز برای زنان مسلمان سالمند
تند رفتن-دور برداشتن-زیاده روی کردن-از حد خود تجاوز کردن
از خوشحالی در پوست نگنجیدن(از شادی سر از پا نشناختن)
تنگ شدن خلق-عصبی شدن-بی حوصله شدن-خشمگین شدن
آبدوغ خیاری(بی ارزش، بی اعتبار)
اُریب-کجکی-یک بر-یک ور
بی خیالش-نگران نباش-اهمیت نده
حق آب و گل داشتن-دارای امتیاز و اعتبار بودن
آتش به گور کسی باریدن(پس از مرگ دچار عذاب شدن)
انگشت در سوراخ مار کردن(دانسته خود را هلاک کردن)
تو تاریکی رقصیدن-بدون آگاهی کاری را کردن-بی موقع کاری را کردن
افت کردن-کاهش یافتن-کم شدن
آفتابهآبکن(پست ترین نوکر)
راه دادن-باز کردن راه عبور-کنار رفتن از سر راه-اجازه ی ورود دادن-رضایت دادن به عمل جنسی
راحت کردن-کشتن
پول بالای چیزی دادن-پول دادن و چیزی را خریدن
حال و احوال کردن-سلام و احوال پرسی کردن
بزن بزن-زد و خورد شدید-کتک کاری
تنبل خان-تن پرور
تارتنک-عنکبوت-کارتنک
تخت پایی-صاف بودن کف پا
پا نوشت-زیر نویس-آن چه که در پایین صفحه می نویسند
چراغ چشمک زن-چراغی که خاموش و روشن می شود
به همین نزدیکی-به همین زودی-بزودی
چار-کوتاه شده ی عدد چهار-مترادف چشم
خلاف-جرم
راه خود را کشیدن و رفتن-بی هیچ مقاومت و اعتراضی جایی را ترک کردن
خاج کشیدن-صلیب کشیدن
درگذشت-مرگ
زن ِ سفری-زن فاسد و بی عفت
بچه بازی-لواط-کارهای کودکانه-ساده انگاشتن کار
حقوق بگیر کس-ی که ماهانه دستمزد می گیرد
چشم و دل دویدن-چشم چرانی کردن-هوس رانی کردن
تافته ی جدا بافته-بر تر و به تر از دیگران
تو جلد کسی رفتن-کسی را برای انجام کاری وسوسه کردن
د ِ-حرفی برای بیان مداومت
ریخت و پاش-اسراف-گشاده دستی-افراط در مصرف
رد پا-جای پا-اثر
انداختن-فروختن جنس بنجل و ارزان به بهای گران-درست کردن
امان کسی را بریدن(کسی را درمانده و بیچاره کردن)
خیابان گز کردن-ول گشتن
تیز بزی-فورن-بی درنگ
تلیت کردن-خیساندن نان در غذاهای آبکی
حلیم روغن-هریسه-غذایی از گوشت و گندم و روغن داغ کرده و شکر
حق شناسی-سپاس گزاری
بهم رسیدن-به وصال هم رسیدن
بشور و بپوش-جامه ای که پس از شسته شدن نیازمند اتو شدن نیست
دید زدن-چشم چرانی کردن-دور و بر را نگاهی انداختن
به بخت خود پشت پا زدن-فرصت مناسبی را از دست دادن-از خوشبختی مسلمی چشم پوشیدن
زنگ زدن-ترکیب شدن آهن با اکسیژن هوا-فرسوده شدن-بی مصرف شدن
داد و هوار-داد و فریاد
بجایی رسیدن-به مقصود رسیدن-مقام یافتن
پشت دستی-ضربه ای به عنوان تنبیه به پشت دست بچه
ته کیسه دار-کسی که دارای مالی است و در برابر حوادث مادی دوام می آورد
پَرِ قیچی-پادو-کارگزار-طرفدار پر و پا قرص
به خاک سیاه نشاندن-بدبخت و ذلیل کردن
راستی راستی-حقیقتن-واقعن
تاشو-آن چه روی هم تا و جمع شود
اجباری بردن(کسی را به خدمت سربازی بردن)
دم کسی لای تله گیر کردن-دچار سختی شدن-به بلا گرفتار شدن
ابرو انداختن(ابرو آمدن)
رنجیده شدن-آزرده خاطر شدن-آزرده دل شدن
آب پاکی روی دست کسی ریختن-کسی را کاملن ناامید کردن
دست-بار-دفعه-مرتبه-واحد وسایل گوناگون
خاله زنک-زن امل و دنیا ندیده-بی سواد و عامی-کسی که همواره درباره ی دیگران حرف می زند
آب مریم-شیرهی انگور-عصمت و طهارت
ابرو زدن-رضا دادن-اشاره کردن
دوره گرد-غیر ثابت-دست فروش
به قوزک پای کسی نرسیدن-در برابر کسی بسیار حقیر و ناچیز یودن
آروارهی کسی لق بودن(سرنگهدار نبودن، پرچانه بودن)
باجه-جای بلیت فروشی
حرص کسی را درآوردن-کسی را خشمگین کردن
پِشک-نرمی و پرده های بینی
آغاپنبه(زن بسیار سفیدرو، عروسک پنبهای)
چشم و چار کسی را درآوردن-بک کسی کینه ورزیدن
دله کردن-کسی را به دلگی عادت دادن
دم حجله کشتن گربه-زهر چشم گرفتن برای نخستین بار
روی حرف کسی حرف نزدن-با حرف کسی مخالفت نکردن
آب لمبو-چلاندهشده-فشرده
بَرج-خرج های خارج از خانه
روغن گرفتن از آب-از هر اتفاق خوب یا بدی به سود خود بهره گرفتن
آفتاب گرفتن(زیر آفتاب خوابیدن)