مجموعه ای از اصطلاحات عامیانه و کوچه بازاری ایرانی قسمت 93
آلاف و الوف-مال و ثروت-جاه و مقام
دست و پا توی هم رفتن-بی پول شدن-گرفتاری مالی پیدا کردن
از پاشنه در کردن(پیاده راه درازی را طی کردن)
تجدید شدن-قبول نشدن در پایان سال تحصیلی و تکرار برخی از درس ها در شهریور ماه
تاپاله چسباندن-بوسدن محکم و پی در پی
دنده کشیدن-دنده ی اتوموبیل را پیاپی عوض کردن
تلکه بندی-چیزی سرهم بندی شده و آسیب پذیر
رودربایستی-ملاحظه-مراعات-شرم و حیا
چرخ کردن-دوختن با چرخ خیاطی-خرد کردن گوشت با چرخ گوشتی
استخوان ترکاندن(رشد ناگهانی اندام پس از رسیدن به سن بلوغ)
تخم چهارشنبه-حرم زاده-ناسزایی برای بچه های شریر
دقه-دقیقه
چِخ کردن-راندن سگ
حوصله ی کسی سر رفتن-خسته و کسل شدن-بی تاب شدن
تاپاله چسباندن-بوسدن محکم و پی در پی
دنبه تاو دادن برای کسی-به کسی بی اعتنایی کردن-فخر فروختن به کسی
از هول هلیم توی دیگ افتادن(از حرص و طمع زیاد به جای سود زیان دیدن)
آتشپا(فرز و چالاک، بی قرار)
در قوطی هیچ عطاری یافت نشدن-به کلی نایاب بودن
جیب کسی را خالی کردن-پول های کسی را ربودن
زبان بسته-برای تحقیر به آدم های بی عرضه یا کم آزار گفته می شود
پای چوب ایستادن-منتظر آغاز فروش در میدان یا بازار ماندن
خبر-گزارش رویداد
پشت پا-فنی از کشتی برای انداختن حریف
دست بردار نبودن-پافشاری کردن-رها نکردن
خدا داده-دیم کاری
تنقل انداختن-جا خوش کردن-پلاس شدن
از پا در آوردن-سخت فرسوده و از کار افتاده کردن
زیر تشکی-رشوه
دخترکی-دوشیزگی-بکارت
پا بر چین رفتن-آهسته و آرام با نوک پا رفتن
حرف توی دهن کسی گذاشتن-سخنی را به کسی یاد دادن-تلقین کردن
انگشت به دهان(حیرتزده، سرگشته)
چرت و پرت-حرف مفت-حرف بی خود
خایه مال-چاپلوس-متملق-دستمال به دست
خیابان گرد-بی کاره-ولگرد
چشم سفید-گستاخ-حرف نشنو-پر رو
جا دار-وسیع-فراخ
پا به فرار گذاشتن-گریختن
جِر دادن-پاره کردن-در مقام تهدید نیز می گویند
اشک تلخ(شراب، اشک عاشق)
به عمل آوردن-به اجرا در آوردن-برای استفاده آماده کردن
دل گرفتن-غمگین شدن-متاثر شدن
پالان کسی را لوخ کردن-به قصد فریب از کسی تعریف کردن
استخوان لای زخم گذاشتن-بلاتکلیف گذاشتن-کاری را کش دادن
پاپی بودن-دنبال کردن-اصرار ورزیدن
بچه افتادن-سقط شدن جنین
آهوی خاور-آفتاب
بُز آوردن-بد آوردن-بد شانسی آوردن
جاکن کردن-به حرکت درآوردن-کسی را از مقامی دور کردن
خال گوشتی-نقطه ی برجسته ای از گوشت بر پوست بدن
حلال زادگی-حلال زاده بودن-درست کردار بودن
بد قواره-بد ریخت-بد ترکیب
این و آن را دیدن(برای انجام کاری از همه کمک گرفتن)
این کلاه آن کلاه کردن-قرضی را با قرض دیگری پرداختن-از ریش برداشتن روی سبیل گذاشتن-کلاه تقی را سر نقی گذاشتن
جزوه-کتابچه-دفترچه
پا منبری کردن-دنبال حرف کسی را گرفتن-درباره ی سخن کسی توضیح دادن
آستین افشاندن-رقصیدن-انکارنمودن-انعام دادن
تسمه از گرده ی کسی کشیدن-کسی را به سود خود بی رحمانه به کار واداشتن
بی نمک-نچسب-لوس-ننر-بد ریخت-بدون ملاحت
به جهنم-به درک-خوب شد که چنین شد-خوب است که چنین بد است
دعوت نامه-نامه یا کارتی با درخواست شرکت در یک مجلس یا مراسم-اعلام آمادگی برای پذیرش مهمان در یک کشور دیگر
خوار و ضعیف-نحیف-ناتوان
جارو کردن زیر پای کسی را-موجب اخراج کسی از کاری یا جایی شدن
تیز کردن گوش-دقت کردن برای درست شنیدن سخنی مهم
زدن به صحرای کربلا-مطلبی را به صورت اشاره و کنایه گفتن-روال سخن را به موضوع خاصی برگرداندن
چندش-لرزش ناگهانی بدن-حالت نامطبوع
دزدیده-دزدکی
دفتر کل-دفتری که در آن انواع کلیه معاملات و خلاصه ی هر کدام را در آن وارد می کنند
از دهان مار بیرون آمدن(هیچ کجی در کسی نبودن، راست بودن)
اهل دود-سیگاری
چوچول باز-دغل-بی حیا
تخم چشم-مردمک چشم
خِر کسی را چسبیدن-گریبان کسی را گرفتن و چیزی از او طلب کردن
دور افتادن-فاصله گرفتن-پرت افتادن
تره بار-میوه ها و سبزی ها
پر بودن خیک کسی-سیر بودن
جوال پنبه آوردن-حرص و طمع زیاد داشتن-میل و علاقه ی فراوان داشتن
آلاپلنگی(مثل پوست پلنگ، گل باقالی)
خوش پنجه-آن که آلات موسیقی را نیکو می نوازد
پر مدعا- پر ادعا
جفت کردن صدا با ساز-هماهنگ کردن صدای ساز توسط کوک
زبان تلخی-درشت گویی-گفتار خشن
روشن شدن-نشئه شدن-مست شدن-سرحال آمدن
چرق چوروق-صدای جویدن آدامس و مانند آن
پا گرفتن-رشد کردن-استوار شدن-سر و سامان یافتن-رونق گرفتن
از پشه گوشت کبابی خواستن-خواهش یا انتظاری نابهجا و نشدنی داشتن
جُعلق-آدم بی سر و پا و بی ادب
تیر به تاریکی انداختن-بدون تامل اقدام به کاری کردن
بلا ،-آدم حیله گر-زرنگ-آسیب-زیان آزار
از دهان در رفتن-پریدن حرفی از دهان-بدون پیشبینی سخن راندن
تو زدن-حرف خود را پس گرفتن-از تصمیمی منصرف شدن
آفتاب خوردن(سختی کشیدن)
پیشکی-جلوتر-از پیش-به طور مساعده
رفتن از رو-خجالت کشیدن-شرم کردن-از میدان به در رفتن-مجاب شدن
آتشِ تر-شراب-لب معشوق
رک و راست-صاف و پوست کنده-صریح
آبِ دندان-حریف ساده
باران خوردن-در زیر باران قرار گرفتن و خیس شدن
رو دادن-گستاخ کردن-جسارت دادن
حسن سینه-چاک کسی که به سر و وضع خود توجه نمی کند
چشم و دل سیر-کسی که به مال و منال دنیا بی اعتنا است
رژیم داشتن-برابر دستور پزشک غذا خوردن-برخی غذاها را نخوردن
آیۀ یاس خواندن-هرچیزی را پیش از بررسی محکوم به شکست کردن
بوی شیر از دهان کسی آمدن-نادان و بی تجربه بودن-رشد جسمی و عقلی نداشتن-کودک و خام بودن
کسی را اذیت و آزار کردن
چرخ کردن-دوختن با چرخ خیاطی-خرد کردن گوشت با چرخ گوشتی
اوستاکار-استادکار-ماهر و مسلط
رو دادن-گستاخ کردن-جسارت دادن
تپل-چاق-گوشت آلود
حشری-شهوت ران-پر شهوت
چرخیدن در روی یک پاشنه-تغییر نکردن وضعیت-گذشتن وضع به منوال سابق
تیر کردن-نشان کردن
چراغ زنبوری-نگا. چراغ توری
آشنایی دادن-خود را معرفی کردن
رو راست-پوست کنده-آشکارا-صریح-بدون ابهام
خشکه بار-نگا. خشکبار
دود شدن و به هوا رفتن-گم و ناپدید شدن-آب شدن و به زمین فرو رفتن-محو و نابود شدن
این پا آن پا کردن(دودل بودن، وقت تلف کردن)
درب و داغان-خرد و متلاشی-پریشان
باجناغ-دو مرد که دو خواهر را به زنی گرفته باشند-همریش
آزگار(زمان دراز)
ربغ رحمت را سر کشیدن-مردن
تنابنده-انسان-آدم-ضعیف ترین بنده ی خدا
جُل-پوششی که روی اسب و خر می اندازند-لباس کهنه-میوه های بته ی مرده
تو بوق زدن-رازی را فاش کردن
این تو بمیری از آن تو بمیریها نیست-از این گرفتاری بهسادگی دفعات پیش رها نمیتوان شد
به خود گرفتن-به خود پنداشتن-مربوط به خود دانستن
چو انداختن-شایعه پراکندن
چشم به هم زدن-زمان بسیار کوتاه-یک آن
به گُه خوردن افتادن-با خفت از کرده ی خود پشیمان شدن
چاق کردن دنده-به دنده گذاشتن اتوموبیل
از سفیدی ماست تا سیاهی زغال-همه و همه چیز
خاکه رو خاکه-پی در پی کاری را انجام دادن یا چیزی را خریدن
از راه بهدر بردن-فریب دادن-اغوا کردن
بچه گولزنک-غیر واقعی-بی ارزش
خودنویس-قلمی که جوهرش را با خود دارد
خرج تراشی-هزینه درست کردن
چس نفسی-پر حرفی-روده درازی
چاک خوردن-شکافته شدن-پاره شدن
پی سوز-چراغ روغنی و فتیله دار
تا-توانایی
پهلو گرفتن کشتی-به ساحل رسیدن و ایستادن کشتی
جن زده-دیوانه
چسی آمدن-به دروغ یا احمقانه به خود بالیدن-قمپز در کردن
ابرو نازک کردن-ابرو تنگ کردن
آمپر کسی بالا رفتن-از کوره در رفتن
تک خال-به ترین در میان هم ردیف های خود
حق السکوت-آن چه که یرای پنهان نگه داشتن رازی به کسی می دهند
چندش آور-تکان دهنده-دل به هم زن
دور ریختن-دور انداختن-بیرون ریختن
پافنگ-نهادن ته تفنگ در کنار در حالت خبردار ایستادن
حاضر به یراق-حاضر و آماده
بز بیاری-بد شانسی-بد بیاری
ردیف کردن-جور کردن-آماده کردن
باد گلو زدن-آروغ زدن
تو تاریکی رقصیدن-بدون آگاهی کاری را کردن-بی موقع کاری را کردن
توله سگ-در حالت تحقیر: بچه
آلت دست کسی شدن-مورد سوء استفاده قرار گرفتن
روده دراز-پر حرف-وراج
به خود گرفتن-به خود پنداشتن-مربوط به خود دانستن
در غورگی مویز شدن-هنوز تازه کار بودن ولی ادعای مهارت و استادی کردن
پی نوشت-مطلبی که پس از پایان نوشته به آن افزوده می شود
به عرب و عجمی بند نبودن-هیچ پشت و پناهی نداشتن
خشکه بی آب-نوعی فولاد که آهن و چدن را با آن می تراشند
از ریش برداشتن، روی سبیل گذاشتن(کار غیرمنطقی و بینتیجه کردن)
بامبول در آوردن-حقه و کلک زدن
زدُ وازد-زیر و رو کردن کالا و سوا کردن نوع به تر
پا خورشی-وسایل لازم برای پخت خورش
چشم زهره رفتن-با خشم نگاه کردن
انگشت عسلی بهدیوار کشیدن(هنگامه بر پا کردن، مردم را متوجهی جایی کردن)
چشمم روشن-از تو انتظار نداشتم
بوگندو-آدم کثیف و بد بو
دست بردار نبودن-پافشاری کردن-رها نکردن
بد قماش-بد جنس-خبیث
دبه ی کسی را روغن کردن-با دادن پول و هدیه کسی را راضی کردن
چوروک خوردن-چین برداشتن
چیدن و واچیدن-آراستن-در جای خود گذاشتن
ازرق(چشم زاغ)
رو شدن دست کسی-مچ کسی باز شدن-حیله ی کسی آشکار شدن
بی بخار-بی خاصیت-بی عرضه-ناتوان
آسمان به ابرو پوشیدن-پنهان ساختن امر آشکار
از قلم انداختن-از یاد بردن-مورد بیتوجهی قرار دادن
خرج و دخل کردن-برابر شدن هزینه و درآمد
چَپَل-چَپَل کسی که خود را به چیزهای ناشایست آلوده کند-نکبتی
روزه ی گنجشک-روزه ی کله گنجشکی
چارچوب-قاب-چهار چوب که چیزی را در بر گیرند
بار و بنه-وسایل سفر
چاخان بازی-حقه بازی-چرب زبانی-دروغ بافی
خرکی-سخت بی ادبانه-خارج از ظرافت
خرس-چاق و درشت-تنومند
بازار شام-جای شلوغ و در هم و بر هم
بازداشتن-منع کردن-مانع شدن
بید خورده-کهنه و فرسوده
رفتن ِ سر کسی-از پرحرفی کسی خسته شدن-از صدای بلند کسی یا چیزی ناراحت شدن
خشکه مقدس-متدینی که جز اطاعت از ظاهر احکام دینی به چیزی تن نمی دهد
بیا برو-رفت و آمد بسیار-معاشرت فراوان
آستینسرخود-هر چیزی که وسیلهی کاربردش همراهش است
آفتاب به آفتاب-هر روز
خر پشته-پشته ی بزرگ سقف شکم داری که روی ایوان و راه پله می سازند
رک رک نگاه کردن-چپ چپ نگاه کردن-بر بر نگاه کردن
ریسمان را طناب کردن-یک کلاغ چهل کلاغ کردن-اغراق کردن
پریدن-لب پَر شدن-شکستگی کوچک در کناره ی چیزی
اشکنک سرشکنک داشتن(با خطر همراه بودن)
تحفه ی نطنز-چیز نفیس و با ارزش
برآورد-تخمین
خرابی بار آوردن-بی آبرویی بار آوردن-کاری کردن که نتیجه ی بد بدهد
زیر و بالای کسی را جنباندن-زیر و بالا گفتن
تکیه-محلی برای روضه خوانی-پشت به چیزی دادن
پیه سوز- پی سوز
آخرین تحویل(قیامت)
اسب چوبین(تابوت)
چهار چشم-عینکی-بسیار مشتاق-منتظر-مراقب
دلو حاجی میرزا آقاسی-آدم بی قرار و پر تحرک
چوب پیش کسی گذاشتن-منع کردن کسی از کاری-بازداشتن کسی از انجام کاری
دست کم گرفتن-کم بها دادن-اهمیت ندادن-حقیر شمردن
تخته پِهِن-پهن خشک شده که برای خوابیدن زیر حیوانات می گذارند
زدن زیر آواز-بی مقدمه به خواندن پرداختن
از چیزی گلی چیدن(از چیزی بهره بردن)
به دل گرفتن-رنجیده خاطر شدن
خرکی-سخت بی ادبانه-خارج از ظرافت
دهن کجی-ادا و شکلک به قصد مسخره کردن-بی اعتنایی
دَنگ-حیران و آشفته-سرگشته و شیدا
خِل-خلط بینی
پشه کسی را لگد زدن-با دردی اندک بنای گله و زاری گذاشتن
با پنبه سر بریدن-با نرمی و تدبیر آزار و آسیب رساندن
دل و قلوه-احشای گاو و گوسفند
جمع و جور-منظم و مرتب
آدم بگو بخند-شیرینزبان و بذلهگو
آب بستن در چیزی-آبکی و رقیق کردن
روز بد نبینی-امیدوارم به سرت نیاید
ریز ریز-خرد شده-کاملن خرد
راست آمدن-درست درآمدن حدس و پیش بینی
حشک شویی-شستن لباس با مواد شیمیایی با کمی یا بدون آب
حاشیه نشین-تهیدستان ساکن در کناره های شهر
پوست هندوانه زیر پای کسی گذاشتن-کسی را با تحریک حس غرورش به خطر انداختن
بنا بودن-قرار بودن
دُوال پا-آدم سمج
آدم مقوایی(بیاراده، کسی که هیچکاری نمیکند)
جسته جسته-یواش یواش-کم کم-به تدریج
به کرسی نشاندن حرف-سخن خود را تحمیل کردن-مقصود خود را ثابت کردن
دندات روی جگر گذاشتن-طاقت آوردن-تحمل کردن-تاب آوردن
دار زدن-اعدام گناهکار با آویختن از چوبه ی دار
بن بست-کوچه ای که راه در رو نداشته باشد-مشکلی که راه حل نداشته باشد
جا ماندن-فراموش شدن
دق دل-دلخوری-کینه-دشمنی
برخوردن به کسی ،-به نطر کسی ناپسند آمدن-به کسی گران آمدن-احساس اهانت کردن-با کسی دیدار کردن
اجلبرگشته(کسی که مرگ بهسراغش آمده)
بشقاب پرنده-سفینه ی بشقاب مانند که از کهکشان آمده است . چیز پرنده ی ناشناس
جُربزه-قدرت-توانایی
بی کتاب-بی پیر-کار دشوار-بی دین-کافر
از خود بودن-خودی بودن-محرم بودن
خشتک کسی را سر او کشیدن-نگا. خشتک کسی را پاره کردن
در رفتن با کسی-رفع اختلاف کردن با کسی-آشتی کردن
جا افتاده-آدم متین و با تجربه
خاکشیر یخ مال-خاکشیر که با یخ سایند تا حوب سرد شود و به بیمار دهند تا اسهالش قطع شود
خانه خراب کن-بدبخت کننده-زیان رساننده
انگشت رساندن(دستدرازی کردن، دست زدن)
روی هم گذاشتن چشم-بستن چشم-خوابیدن-گذشت کردن-صرف نظر کردن
خیسیدن-خیس خوردن-خیس شدن
دِردو-سر زبان دار-ناقلا و زرنگ
افسارگسیخته-سرکش
آفتاب لب بام(پیری نزدیک به مرگ)
بز بیاری-بد شانسی-بد بیاری
آوردن-باعث شدن-ایجاد کردن
آب(عزت و رونق، طراوت و تازگی، روح، شراب خالص)
آقبانو-نوعی پارچهی نخی نازک
بغل دست-کنار دست-پهلوی دست
خانه به دوش-بی خانمان-آواره
دل و دماغ نماندن برای کسی-حال و حوصله ای در کسی نبودن
تنابنده-انسان-آدم-ضعیف ترین بنده ی خدا
آب چشم گرفتن-ترسانیدن-به گریه انداختن
حسابی-معقول-مورد اعتنا-کاملن
به جا آوردن-شناختن
چوب دو سر گُهی-نگا. چوب دو سر طلا
این دنده آن دنده شدن(این پهلو آن پهلو شدن)
خاربست-دیوارمانندی از خار و خاشاک بر گرد چیزی
آبدوغ خیاری-بی ارزش-بی اعتبار
دُم کسی را گرفتن-از کسی پی روی و تقلید کردن-کسی را رها نکردن
اخلاق سگی-تندخویی بیش از اندازه-ناسازگاری با همه
چرک و خون-چرک آلوده به خون
دم دما-نزدیک-حدود-حوالی
خندق بلا-شکم
دو به هم زن-دو به هم انداز
تفنگ سر پر-تفنگی که باروت و گلوله را از سر لوله به درون تفنگ می گذاشتند و با سمبه آن ها می فشردند
ته چک-بن چک-بنجاق-بخشی از دسته چک که پس از جداکردن چک باقی می ماند
دور و بر-اطراف-پیرامون
بیگاری-کار اجباری و بی مزد
خرد و خمیر-نگا. خرد و خاکشیر-له و لورده
دگنگ-چوب-چماق-اعمال زور
تور انداختن کسی-گیر آوردن کسی علیرغم میل او
بغل خوابی کردن-نزدیکی کردن
پا به رکاب-آماده ی رفتن
جوش آمدن-به خشم آمدن-کج خلقی سخت کردن
حرز جواد با خود کردن-همیشه با خود داشتن
داماد سرخانه-دامادی که در خانه ی پدر زن زندگی می کند
بَزک-آرایش-چسان فسان
زحمت را کم کردن-رفع مزاحمت کردن
جوش آوردن-نگا. جوش آمدن
پدر آمرزیده-دعا یا خطابی برای آمرزیده شدن پدر کسی-پدرت
چین و چوروک-چین و شکن
روغن ریختن و عسل جمع کردن-نهایت پاکیزگی و نظافت
پَخ خوردن-تیزی چیزی
بالش نرم زیر سر کسی گذاشتن-به کسی وعده های شیرین دادن
جغور بغور-جگر و دل و قلوه ی گاو یا گوسفند که خرد کرده و با پیاز در روغن سرخ کنند
از خاک برداشتن-کسی را نواختن و به جایی رساندن
حنای کسی رنگ نداشتن-اعتبار نداشتن-دارای نفوذ نبودن
پا سوز-عاشق شیفته
دراز کش-افتاده-خوابیده
ادب شدن-فهمیدن-با تنبیه عاقل شدن-تجربه آموختن-آدم شدن
برق از کسی پریدن-سخت ترسیدن-جا خوردن
از سر کسی زیاد بودن-بیش از حد توانایی و ظرفیت کسی بودن
خشک شدن قر در کمر-به پایان نرساندن خودنمایی و جلوه گری
دان دان-متفرق و پراکنده
اجباری بردن-کسی را به خدمت سربازی بردن
درخت مراد-درختی که به آن به عنوان نذری چیزی می بندند
از کیسه خوردن(از جیب خوردن)
جرواجر کردن-پاره پاره کردن
باد آورده-مفت و رایگان-آنچه که بدون زحمت بدست آید
پاکاری-شغل پاکار
دراز نوشتن-مطلب را طول دادن-طومار نوشتن
پاشنه ی کفش ور کشیدن-آماده ی انجام کاری شدن
از هول هلیم توی دیگ افتادن(از حرص و طمع زیاد به جای سود زیان دیدن)
دُم کلفت-پول دار-مقتدر
چپ رو-تند رو
چارواداری-زشت-وقیح-بی ادبانه
خوش مسلک-خوش روش-نیکو طریقت
ترش ابرو-عبوس
جلف-سبک-کسی که حرکات سبک دارد
تره خورد نکردن برای کسی-کم ترین اهمیتی برای کسی قایل نشدن
جبهه-میدان جنگ
چرند گفتن-نگا. چرند بافتن
بی حال-فاقد نیروی لازم-بی حوصله-خسته
چسی مالیات داره-به کسی می گویند که قمپز در می کند
حق الزحمه-دستمزد
خودرو-آن چه بی اسب رود
بُز ِ گَر-بزی که بیماریِ گَری
دست زدن-کوبیدن دو دست به یکدیگر همراه با نوای موسیقی یا برای تشویق
پالان خروس-کنایه از چیزی که وجود ندارد برای نشان دادن نداری مطلق
پس خور-آن که بازمانده ی غذای دیگران را می خورد
زنگ زدن-ترکیب شدن آهن با اکسیژن هوا-فرسوده شدن-بی مصرف شدن
خام عقلی-حماقت-دیوانگی
تن خود را چرب کردن-برای دردسری آماده شدن-پیه چیزی را به تن مالیدن
خوش نشین-کسی که هر جا خواست اقامت می کند-ساکنان غیر زارع ده
پر کردن کسی-کسی را تحریک کردن
الحق(بهراستی، حقیقتن)
زنندگی-زشتی-نفرت انگیزی
زاغ و زوغ-فرزندان خردسال-نق-غر و لند
از خدا خواستن(در برابر پیشنهاد یا کاری قرار گرفتن که خود شخص در آرزویش بوده است)
دور علم کسی جمع شدن-دور کسی گردآمدن و از او پشتیبانی کردن
این کلاه آن کلاه کردن(قرضی را با قرض دیگری پرداختن، از ریش برداشتن روی سبیل گذاشتن، کلاه تقی را سر نقی گذاشتن)
پرواربندی-پرورش گاو گوسفند برای سر بریدن
بچه باز-مردی که به پسربچگان تمایل جنسی دارد
پز عالی جیب خالی-کسی که در عین تهیدستی افاده داشته باشد و خودش را بگیرد
ارنعوت-آدم ستبر و پرزور و بیانصاف
کسی را اذیت و آزار کردن
دُم کله پز را گرفتن-رفتن کسی بی سر و پا و آمدن کسی بی سر و پاتر به جای او
بالای منبر رفتن پشت سر کسی-از کسی غیبت کردن-پشت سر کسی بد و بیراه گفتن
حشل-خطر
پا پتی-پا برهنه
ادب شدن-فهمیدن-با تنبیه عاقل شدن-تجربه آموختن-آدم شدن
آتش به مال خود زدن(کالایی را بسیار ارزان فروختن)
رقصاندن بز-هر دم بهانه گرفتن
حق به جانب-دارای ظاهر مظلومانه و دروغین
دو آمدن-دور برداشتن-شاخ و شانه کشیدن-قیافه گرفتن
خارج از مرکز-مزایایی که به کارمندان خارج از پایتخت داده می شود
رو شور-سفیداب
خورده برده-ملاخظه و پروا
خاطرجمع شدن-مطمئن شدن
بَزک-آرایش-چسان فسان
خورد و خوراک-خوردنی-آذوقه
آتش به جان ( گور) گرفته(ذلیلشده، ورپریده)
خواب و بیداری-در حالت بین بیداری و خواب
خوابگوشی-سیلی-کشیده
داریه-حلقه ای چوبی که روی آن پوست کشیده و رامشگران به همراه دیگر سازها می نوازند
زحرکش شدن-یا شکنجه و آزار زیاد کشته شدن
از زبان افتادن(لال شدن)
بستن خود به کسی-خود را به کسی منتسب کردن
افتادن به گردن کسی(به کسی تحمیل شدن)
اهل کاری بودن(وارد بودن در کاری)
رو آب انداختن-فاش کردن-آشکار کردن
رو به رو شدن-برخورد کردن-ملاقات کردن-مواجهه شدن
باد رها کردن-رها کردن باد شکم-تیز در کردن
تشر زدن-سرزنش کردن با فریاد-توپیدن
آفتابه خرج لولهنگ کردن(چیز با ارزشی را در بهای چیز بیارزش دادن)
داریه زدن-نواختن داریه-دایره زدن
چاق کردن غلیان-آماده کردن غلیان برای کشیدن
الحق و الانصاف(انصافن، حقن)
حمله کردن-یورش بردن
آب و تاب-تکلف-لفت و لعاب-تفصیل
زخمه-ضربه ای که برای نواختن به تار می زنند.
پالان خر دجال-کار پایان ناپذیر
از جا در رفتن(کنترل خود را ناگهان از دست دادن، ناگهان خشمگین شدن)
خوشگل-دل پذیر-تو دل برو-زیبا
ایراد بنیاسرائیلی-بهانههای بیخود و بیجهت
بند و بار-قید های اجتماعی-آداب زندگی
دررفتگی-حالت در رفته-از بند بیرون آمدن استخوان
دستی-پول نقدی که به عنوان وام کوتاه مدت از کسی می گیرند
دادار دودور-عِرض و ناموس زن-آلت تناسلی مرد-هارت و پورت
دلگرمی-اطمینان خاطر-امیدواری
زین کردن گربه ی کسی-کسی را به زحمت انداختن-کسی را گرفتار دردسر و ناراحتی کردن
چاپ خوردن-به چاپ رسیدن
جِر زن-کسی که در بازی یا کاری دبه در می آورد
چغل خوری-سخن چینی
خودکار-دستگاهی که نیازی به مراقبت انسان ندارد
ای والله گفتن(به برتری کسی بر خود اقرار کردن)
پاشنه بلند-کفش زنانه با پاشنه های بلند
داغ باطل خوردن-از کار افتادن-از رونق و رواج افتادن
دک شدن-جیم شدن-ناپدید شدن
دمیدن توی لوله ی شیپور-خوابیدن و خرناس کشیدن
چینه-دیوار گلی
زیر بته عمل آمدن-بی پدر و مادر بودن-بی فرهنگ بودن
رنگ شدن-گول خوردن
تحویل سال-سال گردش-لحظه ی وارد شدن به سال نو
دست به دامان کسی شدن-به کسی پناه آوردن-به کسی متوسل شدن
تقلا-دست و پا زدن-کوشش زیاد
روگیری-چهره پوشاندن از نامحرم-شرم و حیا
چار چنگولی-سفت و محکم-با دست ها و پا ها
به حرف آوردن کسی-کسی را به سخن گفتن واداشتن
بده بستان-داد و ستد-معامله
دشت-فروش اول کاسب-نخستین پول دریافتی کاسب
خشک شدن شیر کسی-به کسی که زیاد حرص می خورد و جوش می زند می گویند
پف کرده-بادکرده-ورم کرده
جاهل-جوان-نادان
درخت اگر-امید پوچ و واهی
جرنگی-نقد-یکجا-یک کاسه
چای کار-کشت کننده ی چای
دختر سعدی-دختری که بیش تر در بیرون از خانه و کم تر در خانه است
دست به عصا راه رفتن-با احتیاط رفتار کردن-بسیار محتاط بودن
از دولت سر(به لطف کسی، از برکت وجود کسی)
چهار ابرو-دارای ابروهای کلفت و پر پشت
رو کشیدن-به کسی برای نزدیکی کردن تکلیف کردن
حی و حاضر-آماده
پشم و پیله-ریش
زیر قول خود ردن-به گفته ی خود عمل نکردن-عهد خود را شکستن
بوق کسی را زدن-از مقام افتادن-از دور خارج شدن
دست به کار شدن-آغاز به کار کردن
اُرد-درخواست-سفارش-دستور
پشم علیشاه-درویش بی قدر
ادا اطوار(پیچ و تاب و حرکات غیرطبیعی بدن برای جلب توجه)
دق کردن-از غصه مردن
ارواح بابات(به هنگام سرزنش برای ناکام شدن در کاری گفته میشود)
دست به سر و روی کسی کشیدن-کسی را نوازش کردن-کسی را اندکی آرایش کردن
بوق کسی را زدن-از مقام افتادن-از دور خارج شدن
بیخ پیداکردن کار-گره افتادن در کار-دشوار شدن کار
الکی(بیهوده، بیخود، دروغکی)
تا شدن-دو لا شدن-جمع شدن
جوان مرگ شدن-در جوانی مردن
دوسیه-پرونده
آب در چشم نداشتن-شرم و حیا نداشتن
ختم گذاشتن-مجلس ترحیم گذاشتن
آمد داشتن-فرخنده و میمون بودن
زن ِ سفری-زن فاسد و بی عفت
بی اختیار-بدون اراده و تصمیم
بوق سحر-نزدیک صبح-سحرگاهان
بد قدم-نامبارک-بد شگون
پاکاری-شغل پاکار
دستی-پول نقدی که به عنوان وام کوتاه مدت از کسی می گیرند
بیعار-کسی که شرم و ننگ نمی شناسد و از سرزنش شرمنده نمی شود
جهنم دره-جای نامناسب و عذاب دهنده
خون کسی را به جوش آوردن-کسی را بسیار خشمگین ساختن
دل دادن و قلوه گرفتن-غرق گفت و گو و راز و نیاز بودن
چال کردن-گود کردن-دفن کردن-به خاک سپردن
تخته پوست انداختن-زمانی دراز نزد کسی ماندن-کنگر خوردن و لنگر انداختن
دسته بازی-حزب و گروه راه انداختن
افتادگی-پریشانی-احتیاج
آدم سر به راه(شخص خوب و نجیب، کسی که مزاحم دیگران نیست)
دَمکنی-پارچه ای کلفت که برای جلوگیری از بیرون رفت بخار و دم کشیدن برنج یا چای بر روی دیگ یا قوری می گذارند
به کله ی کسی افتادن-به سر کسی زدن-به وسوسه افتادن
خوش برش-جامه ای که اندازه و برازنده ی قامت دوخته شده است
بیرق کسی نخوابیدن-همواره کامروا بودن-پایدار بودن دولت و شکوه
چله بُران-جشن حمام رفتن زن پس از گذشت چهل روز از زاییدن
برادر زاده-فرزند برادر
اجاق کسی کور بودن(نازا بودن، بی فرزند بودن)
خرت و پرت-اثاثه ی کم بها-خرده ریزه
بُل-چیز مفت-موقع مناسب-بهانه
زانو زدن-برای تعظیم زانو بر زمین زدن
جوش زدن-عصبانی شدن-داد و فریاد بیجا زدن
چراغانی کردن-جشن گرفتن
روغن زرد-روغن حیوانی
به غوره مویز شدن-آموزش ندیده و بی تجربه ادعا داشتن
خیر ندیده-نفرینی است به معنی امیدوارم خیر نبیند
دور سر گرداندن-بلاتکلیف گذاشتن-معطل گذاشتن
بی عرضه-بی لیاقت-بی مصرف
رفتن از کیسه-ضرر کردن-از سرمایه خرج کردن
زیر چیزی زاییدن-از سنگینی کاری از پا درآمدن و کار را به پایان نرساندن
چیل-آدم بد بیار
زود فهم-کسی که زود چیزی را درک می کند
توی مخ کردن-به خاطر سپردن-از بر کردن
چپیدن-به زور جا گرفتن
از روی شکمسیری-از سر بیمسئولیتی-بدون تعمق
رفتن از رو-خجالت کشیدن-شرم کردن-از میدان به در رفتن-مجاب شدن
برش-لیاقت-زرنگی-کاردانی
دلگرمی-اطمینان خاطر-امیدواری
چیز سرش بشو-آدم چیز فهم
درد گرفتن دل از اسهال
چُس بی طهارت-آدم حقیری که پایش را از گلیمش بیرون می گذارد
دهن کجی-ادا و شکلک به قصد مسخره کردن-بی اعتنایی
جوخه-کوچک ترین یگان نظامی شامل هشت نفر
باخت-آنچه باخته باشند-زیان
ابرو پاچهبزی(دارای ابروی پهن و پرمو، ابرو قجری)
بند-ریسمان-طناب-رشته
حیوون-نگا. حیوان
خیس کردن-ادرار کردن به خود
خَرخَری کردن-حرکات ابلهانه از خود درآوردن-خل بازی درآوردن
باز نشسته ک-سی که بدلیل پیری و یا علل دیگر از کار کردن دست کشیده است و حقوقی دریافت می کند
ازخداخواسته(آرزومند، مشتاق)
پاسور زدن-پاسور بازی کردن
پر و پا داشتن-پایه و اساس داشتن
بزن بهادر-اهل دعوا و مرافعه-قلچماق-پر زور
اَجق وَجق-چیزی با رنگهای تند و زننده-دارای ترکیب ناهماهنگ
ریزه خوانی کردن-غرغر کردن-نق زدن-ایراد گرفتن
دق کردن-از غصه مردن
آشنایی دادن-خود را معرفی کردن
آهوی شیرافکن-چشم محبوب
بازاریاب-کسی که کارش پیداکردن مشتری برای کالای خاصی است
بی در رو-بن بست
دَنگال-جادار-بسیار فراخ
توی دل کسی را خالی کردن-کسی را ترساندن-ناامید کردن
روی پا بند نبودن-آرام و قرار نداشتن
حال و احوال کردن-سلام و احوال پرسی کردن
آب مروارید(تار شدن عدسی چشم)
پیش و پس کار را نگاه کردن-جوانب کار را سنجیدن
از هول هلیم توی دیگ افتادن(از حرص و طمع زیاد به جای سود زیان دیدن)
آفتاب به آفتاب-هر روز
اتوکشیده(با سر و وضعی شستهورفته و مرتب)
دست خالی بودن-تهی دست بودن-بی چیز بودن
بلا به سر کسی آوردن-کسی را به زحمت و دردسر انداختن-به کسی آسیب رساندن
بار انداختن-توقف و اقامت کردن
خون کسی را حلال کردن-کسی را کشتن
روز پنجاه هزار سال-روز قیامت
تکه پاره کردن-پاره پاره کردن-تکه تکه کردن
راه کج کردن-مسیر خود را تغییر دادن-منصرف شدن
چراغ چشمک زن-چراغی که خاموش و روشن می شود
رانده و مانده-بدبخت و وامانده
از دل و دماغ افتادن-شور و نشاط خود را از دست دادن-بیحوصله شدن
راه دادن-باز کردن راه عبور-کنار رفتن از سر راه-اجازه ی ورود دادن-رضایت دادن به عمل جنسی
رقصیدن توی تاریکی-بی موقع یا بدون اطلاع کاری را انجام دادن
تیغی-چیزی که با کلاه برداری از کسی گرفته باشند
توالت-مستراح-دستشویی-آرایش-بزک
ژست آمدن-برای افاده حالت به اندام و چهره دادن
از سکه افتادن(ار رونق افتادن، از دست دادن زیبایی)
تمام عیار-کامل-خالص-بدون نقص
دست گرفتن برای کسی-خطای کسی را مرتب به رخ او کشیدن
چرخی-کبوتری که در آسمان معلق می زند-کسی که روی چرخ و گاری چیزی می فروشد
جاده صلف کن-کسی که موانع را از سر راه بر می دارد-آلت دست
توی هم لولیدن-با هم و کنار هم ایستادن و حرکت کردن
آب در چشم نداشتن-شرم و حیا نداشتن
دست روی دست گذاشتن-وقت گذراندن-به کاری دست نزدن
روده کوچکه ی کسی روده بزرگش را خوردن-کنایه از شدت گرسنگی
جادو و جنبل-دعاهایی که برای قضای حاجات یا دفع بیماری و از این قبیل می خوانند
جاهل-جوان-نادان
زنده باد-باقی و شاداب و فرخنده باد
جا ماندن-فراموش شدن
جیز رفتن-کش رفتن-دزدیدن چیزهای کم ارزش
در ثانی-ثانیا-دوم
درز-شکاف-محل اتصال یا دوخت
المشنگه-هیاهو-آشوب-جنجال-داد و قال
چشم وزغ-نگا. چشم ورقلمبیده
پرونده سازی-گردآوری سندهای دروغین برای متهم کردن کسی
دلگرمی-اطمینان خاطر-امیدواری
ابرو انداختن-ابرو آمدن
از حال رفتن(بیحال شدن، غش کردن)
ته نشین-رسوب کرده
دو دو زدن-تکان تکان خوردن
بار و بنه-وسایل سفر
دست فرمان-مهارت در رانندگی
به بیراهه زدن-از بیراهه رفتن-از جاده ی اصلی منحرف شدن
خر گردن-گردن کلفت-بی عار
چرک کردن-عفونت کردن زخم
چشم از کاسه درآمده-چشم وزقلمبیده-چشم بیرون زدن
بامبه-توسری
جِر دادن-پاره کردن-در مقام تهدید نیز می گویند
پس بودن-عقب افتادن از دیگران
خایه قوچی-نوعی شیشه ی کوچک بیضی شکل
اَکه ننه-آدم آبزیرکاه
جا آمدن حواس-به هوش آمدن
چار چشم-کسی مه عینک می زند
ته بر کردن-از ته بریدن
دامنگیر کسی شدن چیزی-گرفتار شدن کسی به چیزی
تفنگ ته پر ت-فنگی که با فشنگ شلیک می کند
آقا بالاسر(امر و نهی کننده و مراقب)
از شوخی گذشته-حالا برسیم به مطالب جدی
پُر پشت-انبوه-بسیار روییده
تعطیلی-روز تعطیل-زمان دست کشیدن از کار
زمخت-درشت-ناهنجار
زدن برای کسی-پشت سر کسی بدگویی کردن-مورد بدبینی قرار دادن
چلک بازی-بازی الک دولک
تو مشت کسی بودن-کاملا در اختیار کسی بودن
از راه نامشروع ) به پول و ثروت رسیدن
آیۀ یاس خواندن-هرچیزی را پیش از بررسی محکوم به شکست کردن
اصحاب منقل-اهل گفتوگو و سخن
به یک چوب راندن-همه را به یک چشم نگاه کردن
زال و زندگی-وسایل زندگی-اسباب معیشت
برو برو داشتن-دارای مال و قدرت بودن-مورد توجه بودن- بر و بیا داشتن
از صدقۀ سرِ(از عنایت و لطفِ)
انداختن-فروختن جنس بنجل و ارزان به بهای گران-درست کردن
تحفه ی نطنز-چیز نفیس و با ارزش
دهن کسی آب افتادن-به طمع افتادن-میل شدید پیدا کردن
این سفر-این بار
زمخت-درشت-ناهنجار
خر و پف-نگا. خرناس
اشکالتراشی(ایرادگیری، گره در کار اندازی)
خود را به شغال مردگی زدن-خود را مظلوم وانمود کردن
رو آوردن-مراجعه کردن-دست به دامن شدن-پناه جستن
اطفال باغ-گلهای تازه