بهترین مجموعه فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری و عامیانه قسمت 381
به سر کسی زدن-ناگهان فکری به سر کسی آمدن-عقل خود را از دست دادن
دل فرو ریختن-سخت وحشت کردن-بسیار ترسیدن
از قلم افتادن(فراموش شدن، مورد بیمهری قرار گرفتن)
اشتباه لپی-اشتباه لفظی
حلیله و ملیله-چیز موهوم-داروی بی خاصیت-روغن میخ طویله
بزن قدش-دعوت به دست دادن برای نشان دادن توافق و همدلی
تک و توک-به ندرت-کمی
دلی از عزا درآوردن-پس از مدت ها گرسنگی غذای مفصل خوردن-به خوشی ساعتی را گذراندن
بد مست-کسی که هنگام مستی هرزه گویی کند و عربده بکشد
از بیخ عرب بودن-یکسره منکر شدن-بهکلی زیر چیزی زدن
خانم باز-مرد معاشر با زنان هرزه
خنِس و فنِس-گرفتاری و ناراحتی
دسته گل به آب دادن-کاری به خطا انجام دادن
خایه-بیضه-جرات
توپ ِ توپ-ثروتمند-بی نیاز
دده سیاه-نوکر-نوکر سیاه
جیغ-فریاد-صدای نازک و بلند
روکش-پوشش یا ورقه ای که روی چیزی می کشند
بی سیم-دستگاهی که بدون سیم کار می کند
زار بودن کار کسی-پیچیده و دشوار بودن کار کسی
تپیدن-به زور و با پر رویی وارد جایی شدن
اُزگل-بیسروپا-کم شعور و بیشخصیت
ته تغاری-آخرین فرزند خانواده
پشت سر هم-پیاپی متوالی
تنگ شدن خلق-عصبی شدن-بی حوصله شدن-خشمگین شدن
چُش-کلمه ای که خر را ار رفتن و حرکت باز می دارند
پرت شدن از جایی-پایین افتادن از جایی
حساب انگشت بالا-حساب ساختگی
از این حَسن تا آن حَسن صد گز رسن-در بارهی دو چیز گویند که ظاهری یکسان و بهایی بسیار متفاوت دارند
تلقین گفتن-مسائل دینی که بر سر گور کسی می گویند
چهار عمل اصلی-جمع و تفریق و ضرب و تقسیم
ترکمون زدن یا کردن-دست به آب رساندن-ناشیانه کاری را انجام دادن-زاییدن
دزدیده-دزدکی
زبان خود را گاز گرفتن-از گفتن سخن نا به جا پشیمان شدن-از سخن گفتن خودداری کردن
پاخان-پشت هم اندازی-سفسطه کردن
اسب چپ با همدیگر بستن(با هم کینه و دشمنی داشتن)
دوز و کلک-توطئه-مقدمات طرح کاری نامشروع
به خاطر داشتن-به یاد داشتن-از بر بودن
چهره کردن-نگا. چهره شدن
آینهی دست-تیغ و خنجر
استخوان لای زخم گذاشتن-بلاتکلیف گذاشتن-کاری را کش دادن
افتادن توی پوست کسی(کسی را وسوسه کرد)
از خر شیطان پایین آمدن(از لجاجت دست برداشتن، از تصمیم نادرستی منصرف شدن)
باد بُروت-خودخواهی-غرور-تکبر
تخم نابسمل لا-حرام زاده
دهان کسی بوی شیر دادن-با وجود کوچکی کار بزرگ کردن و نتوانستن
زن و بچه-اهل و عیال-زن و فرزند
از چشم کسی دیدن(کسی را مسئول چیزی دانستن)
خاله گردن دراز-شتر-آدم فضول که در هر کاری سرک می کشد
جفت کردن صدا با ساز-هماهنگ کردن صدای ساز توسط کوک
از دست کسی در رفتن-کاری را بیاختیار و ناخواسته انجام دادن
آه در بساط نداشتن-سخت بیچیز بودن-بیچاره و بینوا بودن
چهل منار-تخت جمشید
چوب لای چرخ گذاشتن-سنگ پیش پا انداختن-ایجاد مانع کردن
المشنگه(هیاهو، آشوب، جنجال، داد و قال)
دَم ِ پَر کسی رفتن-نزدیک کسی رفتن-به کسی پناه بردن
حنای کسی رنگ نداشتن-اعتبار نداشتن-دارای نفوذ نبودن
آدم-نوکر
پیه دل باز کردن-تحمل کردن
دولت منزل-دولت سرا
تو دل کسی رفتن-به کسی حمله کردن-با اعتراض به کسی پاسخ دادن
بازاریاب-کسی که کارش پیداکردن مشتری برای کالای خاصی است
زُل زُل-نگاه کردن زل زدن
ژاکت-کت بافته شده از کاموا
بی دست و پا-بی عرضه-پخمه
خاله وارَس-آدم فضول
دریافتی-حقوق
دست و پای خود را جمع کردن-ترسیدن و مواظب گفتار و کردار خود شدن
خرد و خمیر شدن-بسیار خسته شدن-له و لورده شدن
روی پا بند نبودن-آرام و قرار نداشتن
بازداشتی-زندانی موقت
دو ترکه سوار شدن-دو پشته سوار شدن
الف(قاچ خربزه و از این قبیل، بچهی کوچک، سیخ، راست)
بر و بساط-زندگی و لوازم آن-مقدمات کار
بی مناسبت-نابجا-نامربوط
خوب کاشتن-از عهده ی کاری خوب برآمدن
خشت به قالب زدن-نگا. خشت انداختن
دَلِگی-هیزی-چشم چرانی
آسمان گرفتن(فراگرفته شدن آسمان با ابر یا مه)
ریش چیزی درآمدن-کهنه و منسوخ شدن
رگ و ریشه-خویشاوندان و بستگان
زر زر کردن-غر زدن-گریه کردن شدید
بنده زاده-پسر من
خوش بیار-آن که کار و روزگار بر وفق مرادش می گذرد-خوش شانس
آفتاب چریدن-بیکار بودن-چیزی برای خوردن نداشتن
به تنگ آوردن-به ستوه آوردن-خسته کردن
ای والله گفتن(به برتری کسی بر خود اقرار کردن)
بی صاحاب مانده-صاحب مرده-وامانده
جوش خوردن زخم-به هم آمدن سر زخم و پوست نو آوردن
تقدس مآبی-خود را به دروغ پارسا و پرهیز کار وانمود کردن
زیر آب کردن سر کسی-کسی را بی سر و صدا کشتن
در و تخته-دو دوست خوب-زن و شوهر جور
از غورگی مویز شدن(مقدمات کاری را فرانگرفته ادعای استادی کردن)
از دست کسی کشیدن-از کسی در زحمت و رنج بودن
چیز دار-ثروتمند
دلپُری-عقده ی دل-خشم و کینه ی انباشته شده
به چاک زدن-فرار کردن-جیم شدن
از کیسه شدن(هدر شدن، ضرر کردن)
تاب-طنابی که از دو سو بر درخت یا دو ستون می بندند و در میان آن می نشینند
ژله-لرزانک
رفتن ِ سر کسی-از پرحرفی کسی خسته شدن-از صدای بلند کسی یا چیزی ناراحت شدن
زنگ دندان ماندن-زمان درازی گرسنه ماندن
ریپ زدن-نامیزان کارکردن موتور
آه از نهاد کسی برآمدن-نهایت تاسف به کسی دست دادن
بی خودی-بی دلیل-بی جهت
دو سره بار کردن-از دو جا سود بردن-دو لپی خوردن
به خاک سیاه نشاندن-بدبخت و ذلیل کردن
آبشان از یک جوی نرفتن-همداستان شدنشان ممکن نبودن-با هم نساختن
آمد داشتن(فرخنده و میمون بودن)
آدم نچسب(کسی که جاذبهای ندارد و علاقه دیگران را جلب نمیکند)
اهل نشست-تارک دنیا-گوشهنشین
دست پاک-درستکار
پا خوردن-فریب خوردن
زبر و زرنگ-چابک و فرز
زبیل-آشغال-زباله
پر زور بودن سمبه-زیاد بودن فشار
درد دل-غم و اندوه درونی
اسب چپ با همدیگر بستن(با هم کینه و دشمنی داشتن)
از پا درآمدن(افتادن، سخت خسته و درمانده شدن)
داد و هوار-داد و فریاد
داریه نم کن-کسی که پوست داریه را نم می زند تا نیکو بنوازد-چاپلوس
دزد زدن-مورد دزدی قرار گرفتن
اما توی کار آوردن-شک و تردید درست کردن-اشکالتراشی کردن
آدم سر به راه(شخص خوب و نجیب، کسی که مزاحم دیگران نیست)
تنقل انداختن-جا خوش کردن-پلاس شدن
بله قربان گو-چاپلوس-متملق
این به آن در(چیزی که عوض دارد گله ندارد، در مقام انجام عمل متقابل میگویند)
خاصه فروش-فروشنده ی جنس های مرغوب و برگزیده
پاورچین-آرام و بی صدا راه رفتن
روی هم رفته-جمعن-بر روی هم
زن ِ سفری-زن فاسد و بی عفت
دایی اوغلی-پسر دایی
خرابکار-اخلالگر-تروریست
خواهر کسی را گاییدن-دخل کسی را آوردن-کلک کسی را کندن
ذات نداشتن-ذات کسی خراب بودن
تیر و ترقه شدن-سخت خشمگین شدن-ناگهان از جا در رفتن و ناسزا گفتن
جَلَب-حقه باز-موذی-تقلبی-زن نا به کار
دفتر یادداشت-دفتر ثبت رئوس مطالب که جنبه ی یادآوری دارد
چیلک دان-چینه دان
ترکه مرکه-زن لاغر و خوش اندام
رعایت کردن-نگاه داشتن حق کسی
افتادگی-پریشانی-احتیاج
خدیجه خبرکش-خبر چین و دو به هم زن
بچگی کردن-بیخردانه
چلو چو انداز-شایعه پخش کن
تب خال زدن-در آمدن تب خال دور دهان
چس خوری-خست-بخل
اردک رفتن، غاز آمدن-دست از پا درازتر برگشتن
به سر و کول هم پریدن-دعوا کردن-شلوغ بازی درآوردن
به دهان ها افتادن-فاش شدن-بر سر زبان ها افتادن
بافتنی-جامه ای که با دست بافته شده باشد
زیر زیرکی-پنهانی-با مکر و حیله
پیش و پس کار را نگاه کردن-جوانب کار را سنجیدن
خایه دستمال کردن-چاپلوسی کردن-منت کشیدن
جود-یهودی-حهود
به جا آوردن-شناختن
خاکستر نشین-بدبخت-سیه روز-ذلیل
زیر پِل کسی را زدن-کسی را راندن و دور کردن
پا پی شدن-تعقیب کردن-در صدد تحقیق بر آمدن
چاق و چله-سر حال-سر دماع-فربه-سالم و شاداب
شماره ی نوشته : ١- ۹ / ۷
چشم کسی راه کشیدن-خیره ماندن به جایی و پلک نزدن
رای اعتماد-رایی که نمایندگان مجلس در تایید به دولتی بدهند
بشکن بشکن-وقت شادی و شادمانی-جشن و سرور
خوشا به حال ماهی-خیلی تشنه ام
راه به ده بردن-حاصلی داشتن-موفق شدن
به یک تیر دو نشان زدن-با یک اقدام دو کار انجام دادن-با یک کار دو نتیجه گرفتن
ته نشست-رسوب
جگر را سرمه کردن-دل کسی را سوزاندن-بسیار غم دادن
تور انداختن کسی-گیر آوردن کسی علیرغم میل او
اروای ننهات-ارواح بابات
ده کوره-ده یا شهر کوچک عقب افتاده و بدون امکانات
به حساب-مثلا-یعنی
دسته راه انداختن-دسته و جمعیت ترتیب دادن
اجابت کردن معده-قضای حاجت
بد ریخت-بد شکل-بد هیکل-بد قواره
زیگزاک رفتن-به چپ و راست پیچیدن-مستقیم نرفتن
خیک آسمان پاره شدن-کنایه از بارش تند و سیل آسا
زهره ترک شدن-زهره آب شدن
بزن بزن-زد و خورد شدید-کتک کاری
ریپ زدن-نامیزان کارکردن موتور
چلغوز-فضله ی مرغ و کبوتر-آدم کوتاه قد و بی عرضه
زیر جلکی-پنهانی
رد شدن-مردود شدن-پذیرفته نشدن
رد پا-جای پا-اثر
زیر قول خود ردن-به گفته ی خود عمل نکردن-عهد خود را شکستن
به جهنم-به درک-خوب شد که چنین شد-خوب است که چنین بد است
خانم باز-مرد معاشر با زنان هرزه
رنگ انداختن-رنگ دلخواه را پیدا کردن
دماغ کسی را سوزاندن-کسی را ناکام کردن-در حسرت گذاشتن
در عالم هپروت سیر کردن-دارای خیالات واهی بودن-کاملن بی خبر بودن
دو دلی-تردید-بی تصمیمی
از دست برآمدن-ممکن و شدنی بودن-از عهده بر آمدن
آفتاب لب بام-پیری نزدیک به مرگ
تلنگ در رفتن-باد صدادار در کردن-کنایه از ضعیف و ناتوان شدن
از این حرفها-مطالبی از آنگونه که پیش از این گفته شد
پشم و پیله ی کسی ریختن-ناتوان شدن کسی-از میان رفتن ابهت کسی
پیچ-آن جا که را به سوی دیگری رود
بادپا-تند رو-تیز تک
بستری-خوابیده در بستر-بیمار
پیشنهاد-طرح
دست و دل باز-بخشنده-جوانمرد
از اوناش نبودن ( فقط بهصورت منفی)(از جملهی کسانی نبودن که مخاطب گویندهی جمله را از آنان پنداشته است)
ابرو زدن-رضا دادن-اشاره کردن
آدم بگو بخند(شیرینزبان و بذلهگو)
آسمان به زمین آمدن-رویدادی مهم و عجیب پیش آمدن
چه صیغه ای است ؟-چه معنی داد ؟
جیز شدن-سوختن در زبان کودکان
دو علی گلابی آمدن-بچه ترساندن-تهدید توخالی کردن-توپ و تشر آمدن
اختر در پیراهن کردن-بی قرار کردن
دست و پای خود را گم کردن-دست پاچه شدن
بز رو-راه باریک و پرپیچ و خم در کوه و جنگل
داغ چیزی را به دل کسی گذاشتن-کسی را از چیزی محروم ساختن و در حسرت آن گذاشتن
دست بر قضا-از قضا-به طور غیر منتظره-ناگهان
در هچل انداختن-به درد سر انداختن-به مخمصه انداختن
دماغ کسی را سوزاندن-کسی را ناکام کردن-در حسرت گذاشتن
چشته خور شدن-بهره و نصیب بردن از کسی
چه صیغه ای است ؟-چه معنی داد ؟
جگر پاره-فرزند-جگر گوشه
بخرج دادن-نشان دادن-مصرف کردن-جلوه دادن
دانه دانه-یک یک
روی آب نشستن-سوار قایق یا کشتی شدن
چای خانه-محلی که وسایل چای را در آن جا می گذارند-قهوه خانه
از زیر کار در رفتن-تن زدن و نپذیرفتن کاری-کار را جدی نگرفتن
رسیدن به عرصه-بزرگ شدن-به سن پختگی رسیدن
بنا گذاشتن-قرار گذاشتن
تو آسمان ها سیر کردن-در خیال و تصور بودن-در عالم هپروت بودن
داد و هوار-داد و فریاد
دان دان بیرون زدن-ظاهر شدن دانه ها بر پوست
چهل منار-تخت جمشید
بی فک و فامیل-بی کس و کار
باطله-چیزی که ارزش خود را از دست داده است
دور ریختن-دور انداختن-بیرون ریختن
از این رو به آن رو شدن(یکسره دگرگون شدن، بهکلی تغییر کردن)
رد زدن-رد پای کسی را گرفتن-نشان به جایی بردن
ابرو زدن-رضا دادن-اشاره کردن
در دهان افتادن چیزی-مشهور شدن چیزی-فاش شدن-رسوا شدن
زدن به سیم آخر-آخرین چاره را به کار بردن حتا اگر به ضرر باشد-خود را به لاقیدی زدن و به عاقبت کار نیاندیشیدن
دست به کیسه شدن-آماده ی پرداخت پول شدن
باطله-چیزی که ارزش خود را از دست داده است
بازداشتی-زندانی موقت
بی جا-نامناسب-بی مورد
خال-نقطه ی سیاه-لکه
به تر تر افتادن-اسهال گرفتن-دچار شکم روش شدن
بزن و برقص-پایکوبی-ساز و آواز-رقص و آواز
پیاده-کنایه از آدم کم مایه و بی تجربه
به له له افتادن-از شدت تشنگی مانند سگ زبان خود را از دهان خارج ساختن
پنبه توی گوش کردن-غفلت داشتن-هوشیار نبودن
توجیهی-برنامه های توضیحی
روغن گرفتن از آب-از هر اتفاق خوب یا بدی به سود خود بهره گرفتن
زاییدن زیر کاری-کاری را به دلیل دشواری به پایان نرساندن
خودکشی کردن-با رنج فراوان کاری را به پایان بردن
خرده کاری-کار جزیی
حساب پس دادن-جواب دادن به مسئول-دادن صورت ریز مخارج
پشم کسی ریختن-از قدرت و مقام افتادن
حلال زادگی-حلال زاده بودن-درست کردار بودن
تخم لق شکستن-فرصت دادن-رو دادن-کسی را به طمع انداختن
تحویل سال-سال گردش-لحظه ی وارد شدن به سال نو
جهیزیه-نگا. جهیز
انگشتکوچکهی کسی نشدن-بسیار فرودست تر از کسی بودن-اصلن با کسی قابل مقایسه نبودن
رضایت نامه-نوشته ی حاکی از رضایت
این دست و آن دست کردن(وقت تلف کردن، وقت کشتن، به عقب انداختن)
پا سوخت-پا بد-بد شانس
الف شدن اسب-هر دو پا بلند کردن اسب
اسم درگوشی(نام دوم فرد مسلمان که نام یکی از امامان است)
ارزانی(بخشیدن، دادن)
اخ و پیف کردن-اظهار ناراحتی کردن از بوی بد-منظرهی بد یا غذای بد
خاله رورو-زنی که به علت چاقی یا آبستنی به زحمت راه می رود
بی کتاب-بی پیر-کار دشوار-بی دین-کافر
تخم چهارشنبه-حرم زاده-ناسزایی برای بچه های شریر
دو لَتی-در دو لنگه ای
زهرمار کردن غذا-مانع از خوردن با لذت شدن
رو به رو کردن-در برابر هم وادار به اظهار عقیده کردن
دعوا مرافعه-جنگ و جدال بر سر چیزی
دور تا دور-گرداگرد-اطراف
پای چوب ایستادن-منتظر آغاز فروش در میدان یا بازار ماندن
جاگرم کردن-در جایی ماندن
ریسمان را طناب کردن-یک کلاغ چهل کلاغ کردن-اغراق کردن
بی وقت-نابهنگام-بی موقع
خاک بر سر-توسری خورده-داغ دیده-بدبخت
پای خود را کنار کشیدن-دخالت نکردن
رفتن از کیسه-ضرر کردن-از سرمایه خرج کردن
از مخ معاف بودن-دیوانه بودن
در زدن-کوبیدن در خانه
چرخ و فلک-وسیله ای دایره شکل برای بازی با جایگاه هایی آویخته که هر یک یا چند تن بریکی از آن ها می نشیند و آن دایره بر گرد خویش می چرخد
تو سری-تحمیل نظر به کسی با تحقیر و برای تنبیه
دو لا شدن-خم شدن-تعظیم کردن
آسمان با زمین دوختن(داشتن کمال مهارت در تیراندازی)
استخوانبزرگ-شخص دارای اصل و نسب
آبکش کردن(سوراخ سوراخ کردن)
پُخ-واژه ی ترکی به معنی مدفوع
پشم و پیله-ریش
دو به هم زنی-دو به هم اندازی
بوق کسی را زدن-از مقام افتادن-از دور خارج شدن
بغل گرفتن-در آغوش گرفتن
پوست و استخوان شدن-بسیار لاغر شدن
زدن برای کسی-پشت سر کسی بدگویی کردن-مورد بدبینی قرار دادن
انسان بودن-شریف و درست بودن
اصحاب منقل(اهل گفتوگو و سخن)
به حرف کشیدن- به حرف آوردن کسی
آدم بگو بخند(شیرینزبان و بذلهگو)
درد-نفرینی مانند کوفت-زهرمار-مرض
دور گرفتن-به چرخش افتادن-پشت سرهم سخن گرفتن
چرت کسی پاره شدن-ناگهان از خواب پریدن
خود را به کوچه ی علی چپ زدن-خود را بی اطلاع نشان دادن
پیراهن بیش تر پاره کردن-بیش تر تجربه داشتن
بشقاب پرنده-سفینه ی بشقاب مانند که از کهکشان آمده است . چیز پرنده ی ناشناس
بال به بال کسی دادن-جانب کسی را گرفتن
از بر بودن(مطلبی را در حافظه داشتن)
تف توی یخه ی خود انداختن-خود را بد نام کردن
جان جانی-صمیمی-یکدل
پدر کسی پیش چشمش آمدن-رنج و آزار بسیار دیدن
آب چشم گرفتن(ترسانیدن، به گریه انداختن)
درو کردن-پشت سر هم با گلوله زدن و انداختن
ازقحطیدرآمده-گرسنهچشم-آدم ندیدبدید
خاک و خُل-گرد و غبار-آشغال
پشم علیشاه-درویش بی قدر
چشم دو دو زدن-تکان تکان خوردن چشم
بازار مکاره-بازار موقت
بلند شدن زیر سر کسی-با کسی سر و سری داشتن-تحریک شدن
آب دادن بند-خود را لو دادن-فرصت را از دست دادن
تو حرف کسی دویدن-حرف میان حرف آوردن-حرف کسی را قطع کردن
تیغ زدن-باج گرفتن-پول گرفتن و پس ندادن-جیب کسی را خالی کردن
چار نعل-به سرعت-به تاخت
در باغ سبز نشان دادن-وعده های فریبنده دادن-امید واهی برای کسی ایجاد کردن
در زدن-کوبیدن در خانه
چفت و بست نداشتن دهن-راز نگهدار نبودن
از کسی رودست خوردن(از کسی فریب خوردن)
ترکیدن دل-از چیزی سخت ترسیدن
پا گذاشتن-وارد شدن-رسیدن
حسرت به دل ماندن-به آرزوی خود نرسیدن
خط کشیدن دور چیزی-چیزی را کنار نهادن-دست کشیدن از چیزی
در آمدن از جلوی کسی-با کسی مقابله به مثل کردن-در برابر کسی مقاومت کردن
پل زدن-در کار کسی مانع ایجاد کردن-رابطه ی دو کس را به هم زدن-روز میان دو تعطیل را تعطیل کردن
دختر بچه-دختر کم سن و سال
جیره ی کسی را روی یخ نوشتن و جلو آفتاب گذاشتن-با کسی دشمنی کردن
رگ ترکی-تعصب نژادی
بابت-مورد-زمینه-موضوع
برداشتن کلاه کسی-کسی را گول زدن-فریب دادن
جیز-اسم صوت در زبان کودکان به معنی سوختن
پلاس بودن-ویلان و سرگردان بودن
خدا بیامرز-مرحوم-مغفور
رد دادن-به غفلت کسی یا چیزی را از زیر دست رد کردن-صرف نظر کردن
از آن نمد کلاهی به کسی رسیدن-بهره بردن از چیزی-نصیب بردن
تعارف کردن-کسی را به گرفتن چیزی خواندن
زردی کشیدن-تحمل کردن-سختی دیدن-انتظار کشیدن
بله بران-قول و قرارهای پیش از ازدواج در میان خانواده های عروس و داماد
حمام گرفتن-منظور دوش گرفتن است
زدن خود به آن راه-خود را به نادانی
خر کریم را نعل کردن-رشوه دادن-راضی کردن
دیپلم-مدرک پایانی دبیرستان-گواهی نامه-تصدیق
چانه انداختن-جان کندن-حرکت پیش از مرگ
خرخره ی کسی را جویدن-به شدت از دست کسی عصبانی شدن
درگاهی-آستانه
از کسی حساب بردن-از کسی ترس داشتن
بچه پس انداختن-فرزند به دنیا آوردن
از حساب پرت بودن-در اشتباه بودن
زانو زدن-برای تعظیم زانو بر زمین زدن
پُز دادن-خودنمایی بی جا کردن-فیس آمدن
ته بساط-باقی مانده ی وسایل زندگی و کسب و کار
حمام گرفتن-منظور دوش گرفتن است
دوا قرمز-پرمنگنات
پیاده شو با هم بریم-این قدر تند نرو
دندان کسی پیش کسی گیر کردن-عاشق کسی شدن-شیفته ی کسی شدن
ته آواز-صدای نسبتن خوب
بته مرده-بی اصل و نسب-بی کس و کار
از سر و کول هم بالا رفتن(برای دیدن چیزی ازدحام کردن (اشتیاق زیاد نشان دادن))
تنگ کلاغ پر-نزدیکی های صبح
چاله چوله-جای پر از گودال-زمین ناهموار
زندگی-مال-وسایل کار و خانه
از زبان کسی مو در آمدن(کنایه از فرط تکرار و بینتیجه بودن سخنی است)
چار شانه-دارای شانه های پهن-کنایه از مرد خوش اندام
چُل کلید-جام درویشان
چلک بازی-بازی الک دولک
زیر سر کسی بلند بودن-فریفته شدن به وعده های به تر-کسی که روزگار ناداری خود را فراموش کرده است
خوش مسلک-خوش روش-نیکو طریقت
بی سکه-بی اعتبار
آفتابی شدن-پیدا و آشکار شدن-بیرون زدن آب قنات
تنوره زدن-چرخ زدن و گرد شدن
پاپوش دوختن-سخت حیله گر بودن
زخم و زیلی-خونین و مالین-پر زخم
بار و بنه-وسایل سفر
تَپوک-ضربه ی دست یا پا
اجل معلق-مرگ ناگهانی
زبان نفهم-کودن-بی شعور
دنگ و دیوانه-خُل و احمق-سخت داغ
تپه ماهور-زمین ناهموار
خونین و مالین-زخمی-خونی شده
آنکادر کردن(اصطلاحی در ارتش برای جمعکردن رختخواب)
بریده بریده-منقطع-پاره پاره-گسسته
خال گوشتی-نقطه ی برجسته ای از گوشت بر پوست بدن
ابرو تنگ کردن(ناز و غمزه نمودن، افاده و بیاعتنایی کردن)
به قدر پشت خاک انداز-بسیار کوچک و محقر
پنج زاری-سکه ی پنج ریالی-پنج هزاری
آهو چشم(معشوق، شاهد)
داریه زدن-نواختن داریه-دایره زدن
خواه و ناخواه-از روی میل یا اجبار
چه چه زدن-خواندن بلبل-سخت خوش آواز خواندن
پا سوخته ی کسی شدن-عاشق کسی شدن-زیان بردن به علت دوستی با کسی
بر ملا شدن-آشکار گشتن
ریش پروفسوری-ریشی که فقط روی چانه یلند شده است
درق درق-صدای خوردن دو چیز سخت به هم
زند و زا کردن-زاییدن-زاد و ولد کردن
چشم دوختن-زل زدن-با دقت چیزی را نگاه کردن
حلال-زن یا شوهر
زیر جلکی-پنهانی
چشمداشت-توقع-انتظار
چپ چپ به کسی نگاه کردن-با اوقات تلخی-بدبینی یا اعتراض به کسی نگاه کردن
آب و خاک-میهن-دیار
دَمب چیزی را چسبیدن-کاری را پی گیری کزدن و ادامه دادن
دو قورت و نیمش باقی بودن-با وجود بهره بردن فراوان هنوز ناسپاس بودن
دول-آلت مردی به زبان کودکان
چروک خورده-چین خورده-ناصاف شده
برای کسی آش پختن که یک وجب روغن داشته باشد-زمینه ی تنبیه و گوشمالی برای کسی آماده کردن
حمال-باربر-ناشی و مبتدی-بی مهارت و بی استعداد
خدا به رد-در پناه خدا
داغ کسی را تازه کردن-کسی را به یاد مصیبتش انداختن
چشم ِ غربال-سوراخ های غربال
بی نور-بی عرضه-بی مصرف-کسی که به دوستان کمکی نکند
خستگی در کردن-استراحت کردن
رشوه خوار-کسی که برای انجام کاری ناروا دستمزد دریافت می کند
ریش گرفتن-دست به ریش کشیدن-پادر میانی کردن-تقاضا و خواهش کردن
با معرفت-لوطی و جوانمرد-دارای قوه ی تشخیص خوب از بد
خورش دل ضعفه داشتن-هیچ گونه خوردنی نداشتن
چرخ زدن-گردش کردن-به عنوان تفریح یا تماشا حرکت کردن
آینهی هفتجوش(خورشید)
بر ِ آفتاب-رو به آفتاب-آفتاب رو
ریش گذاشتن-نتراشیدن ریش-ریش بلند کردن
دست دستی-سرسری-بی هوده-سطحی
حساب سازی-خرج تراشی-تقلب در حساب داری
جامهر-کیسه ای که مهر نماز را در آن می گذارند.
زحمت کش-کارگر-پیشه ور
دست تنها-بی یار-تنها
جیم شدن-بدون سر و صدا فرار کردن
حلال-زن یا شوهر
خر گردن-گردن کلفت-بی عار
بوق زدن-اعلام موافقت کردن
توالت کردن-آرایش کردن
جا آمدن حواس-به هوش آمدن
خاک پای کسی بودن-ذلیل کسی بودن-مرید کسی بودن
به هر حال-در هر حال-در هر صورت
بود و نبود-آنچه می تواند وجود داشته باشد-مال و منال-همه ی دارایی
به حرف کشیدن- به حرف آوردن کسی
بند آمدن-متوقف شدن
به حرف کشیدن- به حرف آوردن کسی
به دم و دود رسیدن-سر و سامان یافتن
آش کشک خاله(کار ناگزیر، تکلیفی که بر عهدهی کسی باشد)
در دهان افتادن چیزی-مشهور شدن چیزی-فاش شدن-رسوا شدن
پُخت کردن-پختن
چلوزیدن-خشک شدن-پلاسیدن
رفیق گرمابه و گلستان-دوست یکدل و صمیمی و وفادار-یار غار
رای دادن-نظر دادن به انتخاب چیزی یا کسی
خاک به سر کردن-به فکر چاره افتادن-چاره جویی کردن
آسمان غرمبه-صدای رعد-تندر
خیابان گرد-بی کاره-ولگرد
دستمال ابریشمی-چاپلوسی-تملق
حمله گرفتن-غش کردن
حساب و کتاب از دست کسی خارج شدن-اداره و نظم امور از دست کسی در رفتن
المشنگه(هیاهو، آشوب، جنجال، داد و قال)
چراغان-جشن و سرور پر چراغ
ار زبان کسی(از قول کسی)
رعایت کردن-نگاه داشتن حق کسی
از زورِ(از شدت، از بسیاری)
ختنه سوران-جشنی که به هنگام ختنه کردن نوزاد پسر بر پا می کنند
زانو زدن-برای تعظیم زانو بر زمین زدن
در دست-آماده-حاضر
خجالت دادن-کسی را شرمسار کردن
زنگ-زمان آموزش درس یا فاصله ی میان دو درس در مدرسه
خواب آور-مخدر-بی هوش کننده
بی سایه سر شدن-بی صاحب ماندن-بیوه شدن
آبِ سیاه-نیمه کوری
بَزک-آرایش-چسان فسان
دست به سر کردن کسی-کسی را به بهانه ای برای انجام کاری بیرون فرستادن-کسی را رد کردن
خبره-ماهر-استاد
دُم به دست دادن-بهانه به دست دادن-خود را گیر انداختن
خوشایند-مطبوع-پسندیده
پیله ی کسی به کسی گرفتن-کسی را اذیت کردن
بند کردن به کسی-به پر و پای کسی پیچیدن-پیله کردن به کسی
دود چیزی تو چشم کسی رفتن-سودش به کسی و زیانش به دیگری زسیدن
زیر آرنجی-بالشی که هنگام دراز کشیدن زیر دست و آرنج می گذارند
دَم گرفتن-همنوایی کردن در خواندن و سرود-کنایه از توافق و پشتیبانی
درچین و ورچین-جمع و جور کردن-مرتب کرد
خر آوردن و باقالی بار کردن-برای جتجال و دعوایی آماده شدن
پر رودگی-پر گویی-پر حرفی
با کسی بحث و مجادله کردن
خش خش-صدای برخورد چیزهای خشک به یکدیگر-صدای راه رفتن روی برگ های خشک شده
تخم پس انداختن-بچه ساختن-بچه به دنیا آوردن
جنب و جوش-فعالیت-کوشش و تقلا
خرده فرمایش-فرمانی که از فرمانده ی نالایق و کوچک تر صادر شود-دستور بی جا
افسارگسیخته(سرکش)
دعوت نامه-نامه یا کارتی با درخواست شرکت در یک مجلس یا مراسم-اعلام آمادگی برای پذیرش مهمان در یک کشور دیگر
پرت شدن حواس-از موضوع دور افتادن
جیب کسی را زدن-محتوای جیب کسی را ربودن
از سیر تا پیاز(همه چیز، با همهی جزئیات)
چشم چرانی-هرزه نگاهی-به رن و دختر مردم نگاه کردن
خنجر زدن از پشت-به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای درآوردن
دندات روی جگر گذاشتن-طاقت آوردن-تحمل کردن-تاب آوردن
تاج گل به سر کسی زدن-کار نیکی در حق کسی کردن
روی هم ریختن-توطئه کردن برای پیش بردن کاری-توافق در امری-رابطه ی عاشقانه و جنسی با هم پیدا کردن
بی ریخت-زشت-بد ترکیب
جان کسی به نانش بسته بودن-بسیار خسیس بودن که حاضر باشد جان بدهد نان ندهد
پا افتادن-اتفاق افتادن-پیش آمدن
دَمکنی-پارچه ای کلفت که برای جلوگیری از بیرون رفت بخار و دم کشیدن برنج یا چای بر روی دیگ یا قوری می گذارند
افتادن بچه-سقط شدن جنین
جهل کردن-در انکار چیزی پافشاری کردن
دال-خمیده-کج
خیابان گردی-بی کاری-ولگردی
جر و بحث-مجادله ی شدید گفتاری
رودربایستی داشتن-ملاحظه کردن-پروا داشتن
آب بستن در چیزی-آبکی و رقیق کردن
تن خود را چرب کردن-برای دردسری آماده شدن-پیه چیزی را به تن مالیدن
چهار شاخ-آلتی چهار شاخه و دسته دار که با آن خرمن را باد می دهند تا کاه از دانه جدا شود
چاق کردن دنده-به دنده گذاشتن اتوموبیل
تخم چیزی را برانداختن-ریشه کن ساختن
باد هوا خوردن-درماندگی و فقر کامل داشتن
دم کار گرفتن-به کار واداشتن
بغل پر کن-دختر یا زن چاق
دمدمی مزاج-دمدمی
داغان-از هم پاشیده-پریشان
دبنگ-احمق-کودن
از رو رفتن(خجالت کشیدن، از میدان بهدر رفتن)
در آش رشته گوشت دیدن-چیزی غیرمنتظره و دور از انتظار دیدن
چوب پنبه-چوبی سبک برای بستن سر بطری
رستم در حمام-درشت اندام و پهلوان نما
تو پوزی خوردن-تو دهنی خوردن-دمغ شدن-نا امید شدن
حرفشان شدن-مشاجره ی لفظی پیدا کردن-اختلاف پیداکردن بر سر چیزی
اختر- گذری-دیدار کوتاه-سرپایی
افتادن تشت کسی از بام(رسوا شدن، باز شدن مشت کسی)
حساب کهنه-نگا. حساب سوخته
آلبالو گیلاس چیدن(نگاه کردن و ندیدن)
پنجه کش-نوعی نان برشته و نازک
دک و دهن-دک و پوز
اسب را گم کردن دنبال نعلش گشتن(اصل را از دست دادن و دنبال فرع گشتن)
از آب و گل در آمدن-مراحل اولیهی شکلپذیری را پشت سر گذاشتن-بزرگ شدن کودک
داداشی-برادر در زبان کودکان
زاغ گرفتن-مسخره کردن-شیشکی بستن
ریش از دست کسی خلاص کردن-خود را رها کردن-در رفتن
آمده-شوخی و لطیفه
دندان عاریه-دندان مصنوعی
چند منه ؟-به شوخی به کسی که دیر می آید و زود می رود می گویند: آمدی بگی چند منه ؟
دَمکنی-پارچه ای کلفت که برای جلوگیری از بیرون رفت بخار و دم کشیدن برنج یا چای بر روی دیگ یا قوری می گذارند
بی وقت-نابهنگام-بی موقع
روی داریه ریختن-رسوا و بی آبرو کردن-برملا کردن-آشکار کردن
رژیم غذایی-دستور خوراک بیمار
زبان تلخی-درشت گویی-گفتار خشن
روی زمین سفت نشاشیدن-به مقاومتی بر نخوردن
رکابی-دارای رکاب-پیاده ای که به دنبال سواری بدود
از پیش بردن(با موفقیت انجام دادن)
بی بند و بار-بی قید-بی اعتنا به آداب و رسوم
از منبر پایین آمدن(از پرچانگی دست برداشتن، سخن را به پایان آوردن)
بو گرفتن-بد بو شدن-بوی چیز دیگری را گرفتن
آتش زیر پا داشتن(بیقرار بودن)
پِخ پِخ کردن-سر بریدن در زبان کودکان
حق شناسی-سپاس گزاری
دکان و دستگاه به هم زدن-سر و سامان یافتن-قدرت و ثروت پیدا کردن
خیر مقدم-خوش آمد
راپرت-گزارش-خبر
پاچه ی کسی را گرفتن-بی جهت و بی مقدمه برکسی آشفتن
پیراهن بیش تر پاره کردن-بیش تر تجربه داشتن
بازداشتگاه-زندان موقت
به کسی رفتن-به کسی شباهت داشتن
تاتوله هوا کردن-به حیرت دچار کردن-به سکوت واداشتن
انگشت به دهان نهادن-متحیر ماندن
دوا-واجبی-مشروبات الکلی
از بیکفنی زنده بودن-بینهایت فقیر و نیازمند بودن
خوش جنس-خوش باطن-سلیم النفس
حق گرفتن-نگا. حق بردن
رسیدن به عرصه-بزرگ شدن-به سن پختگی رسیدن
زیش ریش-تار تار-از هم جدا شده
ژست دادن-تنظیم وضع و حالت و قیافه برای عکس گرفتن
آب از گلو پایین نرفتن-غصه و ناراحتی شدید داشتن
از کاسه درآمده(بیرونزده، ورقلمبیده)
تخت-آسوده-رضایت بخش-صاف و هموار
چاک کردن-نگا. چاک دادن
خط هوایی-راه هوایی-مسیر هواپیما
دل ترکیدن-ترکیدن شکم بر اثر پر خواری
تک روی-عمل بدون توجه به جمع
دسته هاون-استوانه ای فلزی یا چوبی برای کوبیدن چیزها در هاون
پایه دار-هر چیزی که پایه داشته باشد
چرخ دستی-چرخ خیاطی که با دست به حرکت می افتد
در تاریکی روشنایی را پاییدن-به طور نهانی مراقب کسی یا چیزی بودن
جوش زدن دل-نگران و مضطرب بودن-در دلهره به سر بردن
آل-موجودات افسانهای مانند جن و غول
بازتاب-واکنش-برگشت نور-صدا یا حرارت
پیشانی-بخت و اقبال-طالع
ته دیگ-برنج برشته شده و چسبیده به ته دیگ و یا چیزی که زیر برنج در ته دیگ بگذارند
خام سوخته-از درون ناپخته-از بیرون برشته
انگشت رساندن-دستدرازی کردن-دست زدن
بریده بریده-منقطع-پاره پاره-گسسته
خود را به شغال مردگی زدن-خود را مظلوم وانمود کردن
روشن کردن چراغ اول-نخستین پولی که معرکه گیران از تماشاچیان می گیرند
راه انداختن-به حرکت انداختن-به کار کردن واداشتن
حرف بی ربط-سخن نامربوط
عینک ذره بینی بسیار قوی
دماغ کسی را سوزاندن-کسی را ناکام کردن-در حسرت گذاشتن
پا در هوا بودن-نامعلوم بودن تکلیف
دست به دهن-کسی که به اندازه ی مخارجش درآمد روزانه دارد-آدم کم درآمد و تهی دست
جلا دادن-مفید بودن-شفا دادن-صیقل دادن
از خیر چیزی گذشتن-از چیزی صرفنظر کردن
تناسب داشتن (چیزی) به کسی
چیلک دان-چینه دان
اسباب زحمت-کسی یا چیزی که موجب دردسر و آزار شود
به مفت نیارزیدن-هیچ ارزشی نداشتن
بیخ-کاملا نزدیک-تنگ چیزی
آبی از کسی گرم نشدن-بهرهای از کسی نبردن
به پای کسی زحمت کشیدن-برای کسی زحمت کشیدن
راسته کردن-حساب گِرد کردن اعداد
خر زور-نیرومند-پرزور
بای بسم الله-اول کاری-آغاز چیزی
دو ترکه سوار شدن-دو پشته سوار شدن
دروازه-دروازه مانندی در دو سوی میدان فوتبال-گُل
آستین از دهان برداشتن(خندیدن)
چاق بودن غلیان-آماده بودن غلیان
زیش ریش شدن دل-سخت ناراحت شدن-به گریه افتادن و از حال رفتن
بالا خانه-اتاقی که بر روی آخرین طبقه ساخته می شود
چماق-چوبدست-گرز
بغداد خراب-شکم گرسنه
به همین نزدیکی-به همین زودی-بزودی
پیش فروش کردن-پیش از آماده کردن کالا آن را فروختن
حمله گرفتن-غش کردن
جیب کنی-اخاذی-به خرج انداختن دیگران
دم ِ دست-آماده-حاضر-در دسترس
دُنگی-دانگی
پا روی خِر کسی گذاشتن-تنگ گرفتن بر کسی
آب شدن قند توی دل(لذت بسیار بردن)
انگشت در سوراخ مار کردن(دانسته خود را هلاک کردن)
خدا قوت-خدا قوت بدهد-خسته نباشی
اتصالی کردن(در یک مدار یا سیمهای برق جریان ناخواسته روی دادن)
بامبول در آوردن-حقه و کلک زدن
به گُه کشیدن-بی اعتبار کردن-با توهین خوار و خفیف نمودن
حبه کردن-دانه دانه کردن
آشیخ روباه(آبزیرکاه، مکار)
آب چشم گرفتن-ترسانیدن-به گریه انداختن
پس نشستن-عقب نشینی کردن
اُرد-درخواست-سفارش-دستور
راه پله-آن بخش از ساختمان که در آن پله ها طبقات را به یکدیگر می پیوندد
خفت افتادن-تنگ شدن-در تنگنا افتادن
آستین تر داشتن-بسیار گریه کردن
دو پا داشتن، دو پا هم قرض کردن-به چابکی گریختن
بر وفق-مطابق-موافق
بیخ ریش کسی بستن-به زور دادن-تحمیل کردن
خُردینه-بچه ی خردسال
خُل-نیمه دیوانه-سفیه
زبر-خشن-غیر لطیف
رد خور نداشتن-قطعی بودن-حتمی بودن-قابل رد نبودن
چین چین-پر از چین
ابنهای-کسی که با شوخیهای زشت و حرکات جلف وسیلهی آزار خود را فراهم میآورد
حال و احوال کردن-سلام و احوال پرسی کردن
پیش گرفتن کاری-کاری را آغاز کردن
رضا قورتکی-بی حساب و کتاب-بی اساس
دق دلی-دق دل
پیراهن عثمان کردن-بهانه قرار دادن
جا گذاشتن-چیزی را در جایی فراموش کردن-چیزی را سر جای خود قرار دادن
اسب را گم کردن دنبال نعلش گشتن-اصل را از دست دادن و دنبال فرع گشتن
بد قدم-نامبارک-بد شگون
به گردن گرفتن-متعهد شدن-مسئولیتی را پذیرفتن
دل فرو ریختن-سخت وحشت کردن-بسیار ترسیدن
چای خانه-محلی که وسایل چای را در آن جا می گذارند-قهوه خانه
از جا در رفتن(کنترل خود را ناگهان از دست دادن، ناگهان خشمگین شدن)
برخورد-بهم خوردن-تصادف
چشم زخم زدن-چشم زدن-آسیب رساندن
دستک دمبک درآوردن-پاپوش دوختن-اشکال تراشی کردن
دَم کرده-پر رطوبت-باد کرده
خط هوایی-راه هوایی-مسیر هواپیما
زیر کاسه نیم کاسه بودن-در کاری رازی پنهان بودن-مکر و حیله ای در کار بودن
تعریف کردن-به نیکی یاد کردن-ذکر خیر کردن
زهره ی کسی آب شدن-سخت ترسیدن
باجی-خواهر-زن ناشناس
آش پختن برای کسی-کسی را برای آزار کسی برانگیختن-برای کسی توطئهای ترتیب دادن
آش و لاش-بهکلی متلاشیشده-لهولورده
تَق-صدای برخورد دو چیز به یکدیگر
برهوت-غیر مسکونی-خشک و بی انتها
دست از پا دراز تر-مایوس شده-ناموفق
تنگ غروب-نزدیک غروب-آفتاب زردی
چِک کشیدن-حواله کردن با بانک به وسیله ی چک
دور افتادن-نزد این و آن رفتن-با هر کسی دیدار کردن
روبند کردن-کسی را به رودربایستی به کاری واداشتن
چاق کردن غلیان-آماده کردن غلیان برای کشیدن
تفنگ انداختن-تیراندازی با تفنگ
خط دادن-سرمشق دادن-فکر کسی را هدایت کردن
حاجی ارزانی-گران فروش
در دهان را چفت کردن-خاموش شدن-رازداری کردن
پا در هوا بودن-نامعلوم بودن تکلیف
دلچسب-دلپذیر-مقبول
پا جوش-شاخ های فرعی متصل به ریشه ی درخت
دست داشتن-توانایی داشتن-وارد بودن
چلچلی-دیوانگی-بیعاری
پیس-کسی که پوستش با لکه هایی دو رنگ می شود
خورد و خوراک-خوردنی-آذوقه
تاب بازی-بازی کردن با تاب
بوی نا-بوی ماندگی
خرچنگ قورباغه-کج و معوج-درهم و برهم
خر گردن-گردن کلفت-بی عار
دعوا کردن-نزاع کردن-زد و خورد کردن
جیب بر-دزدی که در جیب دیگران دست می برد
دست و رو شسته-بی شرم-وقیح
پس دوزی-دوختن پشت لباس با دست
راپرت کردن-گزارش دادن-خبر دادن
دنگ و فنگ-طول و تفصیل-مقدمه چینی فراوان-تشریفات زیاد
تریج-آن جاکه آستر درونی جامه با رویه ی آن به هم می پیوندد
حالی کردن-فهماندن
زنجیر زدن-زنجیر به پشت خود زدن
پشت گوش فراخ-تنبل-اهل مسامحه و کوتاهی
دندان گِرد-طمع کار-آزمند-گران فروش