مجله اینترنتی علمی و آموزشی کامیاب

مجله سرگرمی,مطالب جالب روز دنیا,سایت سرگرمی,مطالب جدید روز

مجموعه کاملی از کلمات و اصطلاحات خودمانی، عامیانه قسمت 226

خبردار-اصطلاح نظامی برای آماده کردن سربازان برای انجام فرمان

پوزه ی کسی را به خاک مالیدن-کسی را شکست دادن

بازجو-مامور تحقیق و بررسی پرونده

از دست برآمدن(ممکن و شدنی بودن، از عهده بر آمدن)

چشتان بالا-بالا و پایین کردن بچه و قربان صدقه ی او رفتن

جان پناه-محل امن-آن چه جان را حفظ کند. پناهگاه

رشته ی کلام به دست گرفتن-آغاز به سخن کردن-سخن را دنبال کردن

دست کشیدن از کار-کار را تعطیل کردن
بی سیرت-بی آبرو

از خاک برداشتن-کسی را نواختن و به جایی رساندن

رد دادن-به غفلت کسی یا چیزی را از زیر دست رد کردن-صرف نظر کردن

اجباری-خدمت سربازی

به خانه ی بخت رفتن-شوهر کردن

بی امان-پیگیر-دائم-پیوسته

دستمال ابریشمی-چاپلوسی-تملق

از جنب و جوش افتادن-آرام گرفتن-شور و هیجان خود را از دست دادن

آب مریم(شیره‌ی انگور، عصمت و طهارت)

خوش مسلک-خوش روش-نیکو طریقت
 

خورش خوری-ظرفی که در آن خورش می ریزند

ریش کسی را در دست داشتن-از کسی نقطه ی ضعف در دست داشتن-از کسی گروی در دست داشتن

حساب خرده-اختلاف کوچک-خرده حساب-بدهکاری مختصر
بی سایه سر شدن-بی صاحب ماندن-بیوه شدن

خاک برداری-بردن خاک های اضافی برای آماده کردن زمین ساختمان

حوصله ی کسی سر رفتن-خسته و کسل شدن-بی تاب شدن

بالا غیرتا-از راه جوانمردی و گذشت
خربازار-شلوغ بازار-بی حساب و کتاب

خاک به دهنم-زبانم لال

اَنَک شدن-تحقیر شدن-خجالت کشیدن

پارتی بازی-حزب بازی-انجام کار از طریق سفارش و توصیه

 

اوف شدن((به زبان کودکان) زخم شدن، درد داشتن)

جانماز آب کشیدن-تظاهر به پرهیزکاری کردن-خود را بی گناه وانمودن

از بز حرام‌زاده‌تر-سخت‌گریز و حیله‌گر

ریسه شدن-پشت سر هم قرار گرفتن-به دنبال هم به جایی رفتن

خارش-خاریدن-نام بیماری خاریدن نشیمنگاه

پس پس رفتن-رو به عقب گام برداشتن

آلت دست کسی شدن(مورد سوء استفاده قرار گرفتن)

جوش خوردن زخم-به هم آمدن سر زخم و پوست نو آوردن

رج زدن-ردیف ایستادن-صف بستن-نوشتن مشق به ترتیب عمودی

دستم به دامنت-به یاری ات سخت نیاز دارم

ژست-طرز حرکت و رفتار شخص

پاترس-ترساندن کودکان برای بازداشتن از کاری
خَنج-ناخن کشیدن بر چیزی
ترکه-آدم باریک و بلند

پاتال-سالخورده-پیر

بستری-خوابیده در بستر-بیمار

 
 

بزن بهادر-اهل دعوا و مرافعه-قلچماق-پر زور

رب و رسول را یاد کردن-به حد مرگ رسیدن

دَم باز-چاپلوس-متملق

از این شاخ به آن شاخ پریدن(دائمن از موضوع منحرف شدن و به مطالب فرعی پرداختن)

ذلیل شدن-خوار و زبون شدن-بیچاره شدن

خوش دست و پنجه-نگا. خوش دست

بته مرده-بی اصل و نسب-بی کس و کار

روشن کردن چراغ اول-نخستین پولی که معرکه گیران از تماشاچیان می گیرند

چشم زخم میرزا مهدی خانی-شکست بزرگ
بد دماغ-کسی که زود رنج است و زود قهر می کند

ترکه-آدم باریک و بلند

آش نذری-آشی که به نیت برآورده شدن دعایی بپزند

دست و بال-دور و بر-اطراف

شناکردن (بیشتر به قصد تفریح و بازی)

خانه خانه-سوراخ سوراخ-شطرنجی

به چوب بستن کسی-کسی را با چوب تنبیه کردن-فلک کردن

 

تبانی کردن-پنهانی پیمان بستن-ساخت و پاخت

تخم چهارشنبه-حرم زاده-ناسزایی برای بچه های شریر

زبان پس قفا-نوعی گل است

حرف-سخن-گفتار-کلام

چوب شدن-ساکت و بی حرکت شدن-از ترس یا تعجب بر جای ماندن

آفتاب گرفتن-زیر آفتاب خوابیدن

دستی-پول نقدی که به عنوان وام کوتاه مدت از کسی می گیرند

زور آوردن-زیر فشار گذاشتن-در تنگنا قرار دادن

دستمال به دست-چاپلوس-متملق
دست علی به همراه-علی یارت باد

پادرمیانی کردن-میانجی گری کردن

چنگ مالی کردن-چیزی را زیاد دست مالی کردن

د ِ-حرفی برای بیان مداومت

پُخ-واژه ی ترکی به معنی مدفوع

دم کوتوله-کوتاه قامت-چیز کوچک

به سر دویدن- با سر رفتن

داغ چیزی را به دل کسی گذاشتن-کسی را از چیزی محروم ساختن و در حسرت آن گذاشتن

چتوَل-یک چهارم
 

بازار پسند-مورد پسند خریدار و فروشنده-قابل فروش

خون کسی را مکیدن-مال کسی را به تزویر غارت کردن-به کسی تعدی و ستم کردن

دماغ را بالا کشیدن-اظهار نارضایتی کردن

تت و پت-لکنت زبان

دنبال کسی فرستادن-کسی را احضار کردن
جان به لب رسانیدن-صبر و طاقت کسی را تمام کردن
دُم در آوردن-گستاخ شدن-پر رو شدن-جرات یافتن

تاشو-آن چه روی هم تا و جمع شود

تار و مار-متفرق-پراکنده

زبان کسی گرفتن-لکنت زبان داشتن

رقاصی کردن-کارهای ناشایست و سبک کردن

بی امان-پیگیر-دائم-پیوسته

بتمرگیدن-نشستن به فرمان تحقیرآمیز

جِر خوردن-پاره شدن

آغ و داغ(سخت مشتاق و شیفته)

آنکادر کردن(اصطلاحی در ارتش برای جمع‌کردن رختخواب)
آشنایی به روشنایی انداختن-پس از مدت‌ها تصادفی آشنایی را دیدن
دقه-دقیقه

رنگ نداشتن حنای کسی-اعتباری نداشتن حرف یا عمل کسی

در کشتی نشستن و با ناخدا جنگیدن-ناسپاسی کردن

خراب شدن-از کار افتادن-منحرف

خواهر کسی را گاییدن-دخل کسی را آوردن-کلک کسی را کندن

تب خال زدن-در آمدن تب خال دور دهان

جزغاله-سوخته-زغال شده

پشت بندی کردن-به انتظار غذا چیز مختصری خوردن

راه انداختن کار کسی-وسیله ی تسهیل انجام شدن کار کسی را فراهم کردن-رو به راه کردن کار کسی

چادر شب-پارچه ای که رختخواب را در آن می پیچند

چزاندن-ضعیفی را آزار دادن

از غورگی مویز شدن-مقدمات کاری را فرانگرفته ادعای استادی کردن

بستن-یخ ردن-منجمد شدن-منعقد شدن-سفت شدن-ریختن بیش از اندازه-هدف قرار دادن

خانه بستن-در بازی نرد دو مهره را در یک خانه قرار دادن تا حریف نتواند در آن جا بنشیند

خر پول-دارای پول زیاد-تروتمند

آب باریکه-درآمد اندک اما مرتب

آینه‌ی دق(آینه‌ای که شخص خود را در آن عجیب و غریب می‌بیند – شخص عبوس و بدقدم)

آب بردار(دوپهلو، کنایه‌آمیز)

چار دست و پا رفتن-راه افتادن کودکان که تازه به راه افتاده اند

الف به خاک کشیدن-خجالت کشیدن

بدک-نه چندان بد

باریک اندام-لاغر و ظریف

پیش انداختن-جلو انداختن-مقدم داشتن
دق کردن-از غصه مردن

رکابی-دارای رکاب-پیاده ای که به دنبال سواری بدود

خجالت زده کردن-شرمنده کردن-خجالت دادن

دم کوتوله-کوتاه قامت-چیز کوچک

دامنگیر کسی شدن چیزی-گرفتار شدن کسی به چیزی

بد معامله-آن که در معامله ناراستی کند

افسار کسی را شل کردن-به کسی آزادی کمی دادن

حمله ای-مبتلا به بیماری غش

توی روغن بودن نان کسی-رونق داشتن کار و بار کسی

از بی‌کاری مگس پراندن-بی‌کار و بدون سرگرمی ماندن

از بیخ عرب بودن-یکسره منکر شدن-به‌کلی زیر چیزی زدن

دال-خمیده-کج

الکی(بی‌هوده، بی‌خود، دروغکی)

از بر بودن(مطلبی را در حافظه داشتن)

حساب-هزینه-مخارج-میزان طلب

رگ به رگ شدن-ضرب خوردن و پیچیدن مفصل

چفت و بست نداشتن دهن-راز نگهدار نبودن

جالباسی-کمد لباس-جا رختی

اروای ننه‌ات-ارواح بابات

آه نداشتن که با ناله سودا کردن(آه در بساط نداشتن)

دررفت-خرج و هزینه-مقابل درآمد

خوش و بش-خوش آمد گویی و احوال پرسی-چاق سلامتی کردن

چرخیدن در روی یک پاشنه-تغییر نکردن وضعیت-گذشتن وضع به منوال سابق

زدن به قدش-دست دادن به شیوه جاهلی که با صدا همراه است و هنگام رسیدن به توافق در انجام کاری گویند

اُرد(درخواست، سفارش، دستور)

آبدار-سخت-شدید-سنگین

خیط کاشتن-خطا کردن

دور افتادن-نزد این و آن رفتن-با هر کسی دیدار کردن

آسمان به زمین آمدن(رویدادی مهم و عجیب پیش آمدن)

تر و خشک کردن-رسیدگی کردن-پرستاری کردن

حق کسی را کف دست کسی گذاشتن-کسی را به سزای کار خود رساندن

دهن بسته-حیوان

روز هفتاد هزار سال-روز قیامت

جَلدی-بی درنگ-به چالاکی

بریدن-از نفس افتادن-درمانده شدن-از حرکت باز ماندن

پاپی بودن-دنبال کردن-اصرار ورزیدن

زائو-زنی که زاییده و در بستر است

جاده صلف کن-کسی که موانع را از سر راه بر می دارد-آلت دست

اجباری-خدمت سربازی

رودربایستی داشتن-ملاحظه کردن-پروا داشتن

بر پا شدن-ایجاد شدن

رفتن با سر-نهایت شوق و اشتیاق برای انجام کاری

دشت کسی را کور کردن-اولین فروش کاسب را نسیه خریدن

دل کسی روی دل آدم بودن-درد دیگران را درک کردن-با دیگران غمخواری کردن

از زبان کسی مو در آمدن(کنایه از فرط تکرار و بی‌نتیجه بودن سخنی است)

ابوطیاره-اتوموبیل کهنه و فرسوده

چسونه-پست و نالایق-دشنامی برای تحقیر

زمین گذاشتن چیزی-چیزی را ترک کردن

جارچی-کسی که حرف در دهانش بند نمی شود-دهن لق

دو سر قاف-دشنامی زشت که گاه برای شوخی نیز گفته می شود

تار و تنبور-همه گونه آلات نوازندگی

 
آواز کوچه‌باغی(آوازی که جاهل‌ها می‌ خوانند و یکی از گوشه‌های دستگاه شور است)
جور به جور-نگا. جوراجور

تسمه پروانه-تسمه ای که پروانه ی موتور را به گردش در می آورد

تازه نفس-دارای نیروی مصرف نشده

 

رو شویی-ظرف یا دستگاهی که برای شستن دست و صورت نصب می کنند

خرخور-چیزی که قابلیت خورده شدن را از دست داده است
بز رو-راه باریک و پرپیچ و خم در کوه و جنگل

تیغه-هر چیزی که مانند تیغ باشد-دیوار نازک

ابنه‌ای-کسی که با شوخی‌های زشت و حرکات جلف وسیله‌ی آزار خود را فراهم می‌آورد

دلال محبت-پا انداز-خانم بیار

دست بر قضا-از قضا-به طور غیر منتظره-ناگهان

باد هوا-وعده ی دروغ-چیز پوچ و بی اعتبار

تاریخچه-تاریخ مختصر

رقصیدن به ساز کسی-تابع سلیقه و خواست کسی بودن-از خود اراده ای نداشتن و از دیگری تبعیت کردن
 

جببه گرفتن در مقابل کسی-با کسی مخالفت کردن-در برابر کسی مقاومت کردن

چراغ روشن کردن-ارزان کردن جنس

دست از سر کسی برداشتن-کسی را رها کردن-به حال خود گذاشتن

خش خشه-نوعی اسباب بازی کودکان که به هنگام تکان خوردن صدای خش و خش از آن می آید

دایه ی مهربان تر از مادر-پرستاری که بیش از مادر مواظب کودک است-کسی که تظاهر به دل سوزی می کند

توی پیاز خوابانیدن-برای فرصت لازم نگاه داشتن

راست آمدن-درست درآمدن حدس و پیش بینی

حاشیه بندی-گل کاری کردن در باغچه-مرز بندی

انگشت در سوراخ مار کردن(دانسته خود را هلاک کردن)

خیط کاشتن-خطا کردن

انسان(آدم خوب و پایبند به اصول اخلاقی)

داغ کردن پشت دست-توبه کردن-برای نکردن کاری با خود شرط کردن

بیگاری-کار اجباری و بی مزد

پس دیدن هوا-اوضاع را نامساعد دیدن-احساس خطر کردن

پشت اندر پشت-نسل اندر نسل

آبی از کسی گرم نشدن-بهره‌ای از کسی نبردن
زحمت کشیدن-کار کردن

چوب کاری کردن-از کسی پذیرایی زیاد کردن-به کسی محبت بسیار کردن-کتک زدن بیش از حد

خط یازده سوار شدن-پیاده رفتن

 

به باد فحش یا کتک گرفتن-یک ریز فحش دادن یا کتک زدن

خواب نامه-کتابی که در آن تعبیر خواب ها نوشته شده است

تله کاشتن پیش پای کسی-به کسی کلک زدن-کسی را گیر انداختن

چرب کردن-روغن یا کرم مالیدن

تو سی خودت، من سی خودم-از تو به خیر و از ما به سلامت

پاچه گیر-کسی که بی مقدمه کسی را بیازارد

 
از خجالت کسی در آمدن-محبت کسی را جبران کردن
این دنده آن دنده شدن(این پهلو آن پهلو شدن)
چشتان بالا-بالا و پایین کردن بچه و قربان صدقه ی او رفتن

جَرّ-کشمکش دعوا

زدن به قدش-دست دادن به شیوه جاهلی که با صدا همراه است و هنگام رسیدن به توافق در انجام کاری گویند

بال به بال کسی دادن-جانب کسی را گرفتن

انگشت به دهان-حیرت‌زده-سرگشته

خدیجه خبرکش-خبر چین و دو به هم زن

استخوان‌دار-محکم-بااراده

راه آمدن-سازش کردن-همراهی کردن

خط و نشان کشیدن-تهدید کردن

دنباله رو-پی رو-مقلد

دل پُر داشتن-کینه و دلخوری دیرینه داشتن

آب رفتن زیر پوست کسی-پس از لاغری کمی فربه شدن

پس افتادن-عقب افتادن اجاره و مانند آن-بهم خوردن حال کسی در نتیجه ی ترس

خفه خون گرفتن-دم بر نیاوردن-ساکت شدن

خط و نشان کشیدن-تهدید کردن

استخوان در گلو داشتن(رنج و سختی کشیدن)

آخش درآمدن-از درد نالیدن

بند-ریسمان-طناب-رشته

راپرت کردن-گزارش دادن-خبر دادن

چند مرده حلاج بودن-چه اندازه جسارت و توانایی داشتن

 

جفت کردن صدا با ساز-هماهنگ کردن صدای ساز توسط کوک

پشم و پیله ی کسی ریختن-ناتوان شدن کسی-از میان رفتن ابهت کسی

برای کسی تره خرد نکردن-از کسی حساب نبردن-به کسی اهمیت ندادن-برای کسی اعتبار قائل نشدن

جور آمدن-اجزای لازم کاری با یکدیگر سازگار آمدن

آمد نیامد-فرخنده بودن و نبودن

 

خوب-کافی-بسیار

دستک دمبک درآوردن-پاپوش دوختن-اشکال تراشی کردن

چانه لغی-راز داری نکردن

پول سیاه-سکه ای از نیکل و مس

خرج و برج-خرج و متعلقات آن

زاغول-دارای چشمان آبی رنگ

زالو انداختن-کرم زالو به تن بیمار انداختن تا خون فاسد را بمکد

از مخ معاف بودن-دیوانه بودن

چشم و دل پاک-کسی که به دیده ی بد به ناموس دیگران نگاه نکند

این به آن در-چیزی که عوض دارد گله ندارد-در مقام انجام عمل متقابل می‌گویند

از لجِ(از سر لجاجت، از روی خشم)

پل آن سوی رود بودن-کاری بی هوده بودن

دست کسی را توی حنا گذاشتن-کاری را به کسی تحمیل کردن

 

جبهه ی جنگ-میدان جنگ

بلا به سر کسی آوردن-کسی را به زحمت و دردسر انداختن-به کسی آسیب رساندن

اردنگ-تیپا-لگدی با نوک پا

روی دایره ریختن-روی داریه ریختن

خر زور-نیرومند-پرزور

پا نوشت-زیر نویس-آن چه که در پایین صفحه می نویسند

چار میخ کشیدن-سخت اذیت و آزار کردن

روغن ریختن و عسل جمع کردن-نهایت پاکیزگی و نظافت

روغن حیوانی-روغنی که از جوشاندن و تصفیه ی کره به دست می آورند-روغن زرد

چشم کار کردن-دیدن

آب به ‌زیر کسی آمدن-سراسیمه شدن

داغان شدن-از هم پاشیدن-متفرق شدن

 

چُس افاده-افاده ی بی جا

حال کسی را گرفتن-کسی را ناراحت کردن-شادی کسی را به هم زدن

ابرو کج کردن(خشم گرفتن)

دایه ی مهربان تر از مادر-پرستاری که بیش از مادر مواظب کودک است-کسی که تظاهر به دل سوزی می کند

بالا خانه-اتاقی که بر روی آخرین طبقه ساخته می شود

بی دست و پا-بی عرضه-پخمه

دل گرفتگی-غم-غمگین بودن

دروغ به هم بافتن-سر هم کردن-از خود درآوردن

دست روی دست گذاشتن-وقت گذراندن-به کاری دست نزدن

 
آبِ کبود(آسمان)

خانه یکی-صمیمی و یکدل

پا گشا-نخستین دعوت خویشاوندان از عروس و داماد

بچگی کردن-بیخردانه

جنس-کالا-کالای قاچاق-مواد مخدر مانند هرویین-تریاک و مانند آن ها

جَلدی-بی درنگ-به چالاکی

از تک و تا نینداختن خود-از رو نرفتن-جا نزدن-خود را نباختن
حسابگر-کسی که در کارها سود و زیان خود را در نظر می گیرد

چرب و چیلی-پر چربی-پر روغن

بادپا-تند رو-تیز تک

بد دماغ-کسی که زود رنج است و زود قهر می کند

بازداشتن-منع کردن-مانع شدن

آبکی(بی‌ارزش، از روی بی‌علاقگی)

حوصله داشتن-حال مساعد داشتن-تحمل داشتن

چای دان-جای نگهداشتن چای خشک

پاره شدن چرت ب-ا امری نامنتظر روبرو شدن-جا خوردن

چِککی-فوری-به سرعت

حکیم فرموده-فرمان قاطع و لازم الاجرا

دم-هنگام

پینه بستن-سخت شدن پوست کف دست و پا

دست کسی رو شدن-مچ کسی باز شدن-حیله ی کسی آشکار شدن

درخت اگر-امید پوچ و واهی

زیر گوش کسی زدن-به کسی سیلی زدن

به ته دیگ خوردن کفگیر-بی چیز شدن-تمام شدن سرمایه

پشتی کردن-حمایت کردن-یاری کردن

خرچنگ قورباغه-کج و معوج-درهم و برهم

چاخان-دروغ-دروغگو-چرب زبان

بوی حلوای کسی آمدن-قطعی شدن مرگ کسی

جامغولک بازی-حقه بازی-فریب کاری

به جوش آوردن خون کسی-کسی را به اوج عصبانیت رساندن

چینی بند زن-کسی که تکه های شکسته ی ظزوف را به هم می چسباند

چپ افتادن با کسی-مخالف شدن با کسی-پیله کردن به کسی

 

دامنی-پارچه ای که با آن دامن می دوزند

پیش غذا-آن چه پیش از غذای اصلی می خورند

دعوت نامه-نامه یا کارتی با درخواست شرکت در یک مجلس یا مراسم-اعلام آمادگی برای پذیرش مهمان در یک کشور دیگر

حال و بار-وضع زندگی

دامن به کمر زدن-آماده شدن-آستین بالا زدن

اتیکت(برچسب، آداب و رسوم، قاعده)

تاپاله-سرگین خشگ شده ی گاو برای سوختن

از ریش کسی دست برداشتن(کسی را به حال خود گذاشتن)

آدم بگو بخند(شیرین‌زبان و بذله‌گو)

زیر سبیل گذاشتن-تحمل کردن-به روی خود نیاوردن

از دور دستی برآتش داشتن(آشنایی سطحی و ناکافی با چیزی داشتن)

پیش و پس کار را نگاه کردن-جوانب کار را سنجیدن

چادر رختخواب-چادر شب-پارچه ای که رختخواب را در آن می پیچند

جیغ زدن-فریاد کشیدن-داد زدن

از کیسه شدن-هدر شدن-ضرر کردن

برخورد کردن به رگ غیرت کسی-ناگوار آمدن حرفی یا کاری-گران آمدن-احساس اهانت کردن

 

چلو خورش-غذایی مرکب از چلو و یک نوع خورش

بَر و بیابان-دشت و صحرا

پای پس-عوض-تلافی

آتشخوار-ظالم-حرام‌خوار
دو به دو-دو تا دو تا

اردنگ(تیپا، لگدی با نوک پا)

دلپخت-پختن مغر چیزی

چرند گو-یاوه گو

برآمده-بزرگ شده-ورم کرده

پینه کردن- پینه بستن

 

چاروادار قمی بودن-هم از توبره خوردن-هم از آخور

اشک تلخ-شراب-اشک عاشق

بته مرده-بی اصل و نسب-بی کس و کار

آغ و داغ-سخت مشتاق و شیفته

خواهر کسی را گاییدن-دخل کسی را آوردن-کلک کسی را کندن

 

نیروی انجام کاری را داشتن

پخش-پراکنده

دارایی-ثروت-وزارت خانه ای که امور مالی کشور در آن رسیدگی و برنامه ریزی می شود

آشی شدن(سوراخ‌سوراخ‌شدن بدن از ترکش‌های فراوان)

در آوردن پول-برای به دست آوردن پول و درآمد کوشیدن

دهان پر کن-بدون ارزش و اهمیت واقعی

ادرار بزرگ(مدفوع)

از کیسه شدن(هدر شدن، ضرر کردن)

در ثانی-ثانیا-دوم

تفنگ ته پر ت-فنگی که با فشنگ شلیک می کند

زن و بچه-اهل و عیال-زن و فرزند

خیره-بی شرم-پر رو

دخیل بودن-خواهش و التماس کردن از کسی برای انجام ندادن کاری

پول مول-پول
 

از خجالت آب شدن(بسیار شرمنده شدن)

خاله بی بی-نوعی آش

خوردن سر کسی-سبب مرگ کسی شدن-کسی را دق مرگ کردن-در نتیجه ی پرحرفی کسی را کلافه کردن

آش کشک خاله(کار ناگزیر، تکلیفی که بر عهده‌ی کسی باشد)

جد کمر زده-در نفرین به سید می گویند-یعنی جدش او را به سزایش برساند

بر و بچه ها-زن و بچه-جماعت دوستان
از زبان افتادن-لال شدن
خود را به موش مردگی زدن-خود را ناتوان

خاک برداری-بردن خاک های اضافی برای آماده کردن زمین ساختمان

توپ در کردن-توپ انداختن

جوشی-تند مزاج-زود خشم-عصبانی

زرد آلو عنک-نوعی زردآلوی نامرغوب و ترش

تخت-آسوده-رضایت بخش-صاف و هموار

چای کاری-کشت و زرع چای

 

آستین بالا زدن-آماده شدن-به کاری برخاستن-پا پیش گذاشتن

تُک زبانی حرف زدن-لکنت داشتن-گرفتگی زبان داشتن
چه غلط ها !-چه فضولی ها !

بوی شیر از دهان کسی آمدن-نادان و بی تجربه بودن-رشد جسمی و عقلی نداشتن-کودک و خام بودن

تردستی-مهارت-شعبده بازی

جیز کردن-سوراندن به زبان کودکان

به هزار زحمت-با رنج بسیار-با سختی فراوان

 

زدن زیر آواز-بی مقدمه به خواندن پرداختن

زبان کوچکه-زبان کوچک

زیگزاک-خط شکسته-کنگره دار

آب شدن و به زمین فرو رفتن-دود شدن و به آسمان رفتن

اُرُسی-کفش

دهنه ی کسی را کشیدن-جلو حرف زدن کسی را گرفتن

ریپ آمدن-فخر فروختن-به دروغ بر خود بالیدن

دق دل-دلخوری-کینه-دشمنی

زیر درختی-میوه هایی که زیر درخت فرو می ریزند

دو به دست کسی دادن-به کسی فرصت انجام کاری دادن-به کسی بهانه دادن

زیر دست-تابع-فرمان بردار

چینه-دیوار گلی

دست کشیدن از کار-کار را تعطیل کردن

خانه دار-رنی که اداره امور خانه را بر عهده دارد-کدبانو-زنی که شاغل نیست

ته جرعه-باقی مانده از نوشیدنی

برق از کسی پریدن-سخت ترسیدن-جا خوردن

زیر بته عمل آمدن-بی پدر و مادر بودن-بی فرهنگ بودن

ابنه‌ای(کسی که با شوخی‌های زشت و حرکات جلف وسیله‌ی آزار خود را فراهم می‌آورد)

دست به دست گشتن-هر از گاهی نزد کسی بودن-از دستی به دست دیگری رفتن

اله و بله کردن(لاف زدن، چنین و چنان گفتن)

درد گرفتن دل از اسهال

چراغان-جشن و سرور پر چراغ

جان کسی به نانش بسته بودن-بسیار خسیس بودن که حاضر باشد جان بدهد نان ندهد

زیر آرنجی-بالشی که هنگام دراز کشیدن زیر دست و آرنج می گذارند

روان کردن-از بر کردن

تخت و تبار-خوب و رو به راه

ترس بر داشتن کسی را-از وارد شدن به کاری بیم داشتن

حمله گرفتن-غش کردن

خوشمزه-آدم اهل شوخی-بذله گو

حُقه-زرنگ و ناقلا

به غوره مویز شدن-آموزش ندیده و بی تجربه ادعا داشتن

بی اشتها-بی میل به غذا

پر و پا داشتن-پایه و اساس داشتن

ریغو-مردنی-ضعیف مزاج-کم مقاومت

 

آمد نیامد(فرخنده بودن و نبودن)

بی می خمار بودن-نخورده مست بودن-برای انجام کاری آمادگی بسیار داشتن

زیش ریش شدن دل-سخت ناراحت شدن-به گریه افتادن و از حال رفتن

بنگی-معتاد به حشیش

 

آن روی کسی بالا آمدن-خشمگین شدن

حلال وار-به صورت حلال

ز ِله-ستوه-عجز

تیر کشیدن-درد کردن عضوی از بدن

 

حساب راسته حسینی-رو راست-بی شیله پیله

تخمه بو دادن برای کسی-چاپلوسی کردن برای کسی

دست و پا توی هم رفتن-بی پول شدن-گرفتاری مالی پیدا کردن

زیش ریش-تار تار-از هم جدا شده

حضرت فیل-شخصی موهوم با تیروی بسیار زیاد

زبان درازی-گستاخی در سخن گفتن-عمل آدم زبان دراز

از گلیم خود پا را درازتر کردن(از حد (توانایی) خود تجاوز کردن)

دبور-بی سر و پا-لات-ولگرد-آسمان جل

خرج تراشی-هزینه درست کردن

جرات کردن-گستاخی کردن-دلیری کردن

پا در رکاب-حاضر و آماده

حاشیه دار-کناره دار

از جنب و جوش افتادن(آرام گرفتن، شور و هیجان خود را از دست دادن)

زالو-آدم سمج

انداختن باد به غبغب(تکبر کردن، قیافه گرفتن)

از خدا بی‌خبر(ظالم، نابه‌کار)

آل(موجودات افسانه‌ای مانند جن و غول)

تو پوزی زدن-تو دهنی زدن-با سخن تندکسی را نا امید کردن

چپ بودن خواب زن-خلاف شدن آن چه زن در خواب بیند

پا گرفتن-رشد کردن-استوار شدن-سر و سامان یافتن-رونق گرفتن

از قرار(ظاهرن، آن‌طور که پیدا است)

 

تقاص گرفتن-انتقام گرفتن

تو خالی-دروغین-غیر واقعی-بی عرضه-دارای ظاهر غلط اندار

خشت مالیدن-چاخان کردن-لاف زدن

پشت بشقاب کشیدن-تهدید کردن به قطع کمک

حشری-شهوت ران-پر شهوت

دست بده داشتن-بخشنده بودن

آدم دیرجوش-کسی که به سختی با دیگران انس می‌گیرد

 

دور چیزی را قلم گرفتن-چیزی را ترک کردن-کنار نهادن

دست و پا پنبه ای-دست و پا چلفتی-بی عرضه-بی دست و پا

اسیر خاک-مرده-تن‌پرور

از دست دادن(گم کردن)

بی هوا-ناگهان-غفلتا-نا غافل-یک مرتبه

برادر زن-برادرِ زن هر مرد

آدم بگو بخند-شیرین‌زبان و بذله‌گو

خوار و ضعیف-نحیف-ناتوان

بیا برو-رفت و آمد بسیار-معاشرت فراوان

خرابکار-اخلالگر-تروریست

افتادن تشت کسی از بام(رسوا شدن، باز شدن مشت کسی)

حمله گرفتن-غش کردن

 

رو گرفتن-چهره ی خود را پوشاندن

بچگی کردن-بیخردانه

این کلاه آن کلاه کردن(قرضی را با قرض دیگری پرداختن، از ریش برداشتن روی سبیل گذاشتن، کلاه تقی را سر نقی گذاشتن)

 

اسباب زحمت(کسی یا چیزی که موجب دردسر و آزار شود)

دزد بازار-پر هرج و مرج-جایی که در آن دزدی زیاد می شود-جای بی قانون

جیر جیر-سر و صدا-فریاد بی هوده-آواز گنجشک و برخی حشرات

با هم خواندن-تطبیق کردن-هماهنگ بودن

راه داشتن-چاره ای داشتن-داشتن ارتباط پنهانی-وجود داشتن راه مخفی با جایی

حکیم فرموده-فرمان قاطع و لازم الاجرا
دست به چیزی شدن-بی درنگ آن چیز را برداشتن-آماده ی استفاده از آن چیز شدن
چرب و نرم-غذای پر روغن و خوشمزه-سخن دلنشین-آدم متملق
زیر چاق بودن-برای کاری آماده بودن-کاری را بلد بودن

ترک بیلمز-آدم نادان

چاچول-حقه باز-شارلاتان

اِحلیل خوردن(فریب خوردن)

رد دادن-به غفلت کسی یا چیزی را از زیر دست رد کردن-صرف نظر کردن

آب دندان خوردن-حسرت خوردن

آب مروارید(تار شدن عدسی چشم)

اَنَک کردن-تحقیر کردن-خجالت دادن

جزغاله شدن-سخت سوختن-زغال شدن

از زیر کار در رفتن-تن زدن و نپذیرفتن کاری-کار را جدی نگرفتن

دک کردن-از سر وا کردن

چپو کردن-چاپیدن-غارت کردن

جزغاله شدن-سخت سوختن-زغال شدن

چسی در کردن-نگا. چسی آمدن

 

تلکه بند شدن- تلکه کردن

در کشتی نشستن و با ناخدا جنگیدن-ناسپاسی کردن

دستشویی-توالت-مستراح

خط کش-وسیله ای برای زسم خط

دَم گرفتن-همنوایی کردن در خواندن و سرود-کنایه از توافق و پشتیبانی

خون به راه انداختن-آشوب و فتنه ی سخت به پا کردن

جوراب شلواری-جوراب همراه با شلواری از همان جنس و چسبیده به آن

این هلو این هم گلو(مثل آب خوردن، انجام این کار بسیار آسان است)

آماده‌باش-حالت آماده بودن برای رویارویی با خطر

آبدار-سخت-شدید-سنگین

ته بساط-باقی مانده ی وسایل زندگی و کسب و کار

به دل گرفتن-رنجیده خاطر شدن

تحت الشعاع قرار دادن-زیر نفوذ و تاثیر قرار دادن

این دست و آن دست کردن(وقت تلف کردن، وقت کشتن، به عقب انداختن)

در قال را گذاشتن-به سکوت برگزار کردن-مسکوت گذاشتن

بابا ماما-همه کاره ی محل-بزرگ لوطیان

بر انداز کردن-کسی یا چیزی را عمیقا

اخلاق سگی(تندخویی بیش از اندازه، ناسازگاری با همه)

تو بحر چیزی رفتن-در چیزی دقیق شدن-سخت متوجه ی چیزی شدن

خشتک کسی را جر دادن-نگا. خشتک پاره کردن

بر و بساط-زندگی و لوازم آن-مقدمات کار

آفتابِ پس دیوار(شامگاه)

بی باعث و بانی-بی کس و کار-بی سرپرست

آدم استخوان‌دار(کسی که اراده و پشتکار دارد)

خر خود را راندن-تنها به فکر خود بودن-به کار خود ادامه دادن
چار ستون بدن-استخوان بندی-اسکلت بدن

بی زحمت-لطفا-خواهش می کنم

پا به رکاب-آماده ی رفتن

تل و بل-جا به جا کردن-بالا و پایین کردن

افتاده-فروتن-متواضع

دُم کسی را توی بشقاب گذاشتن-به طنز کسی را محترم شمردن

آلاپلنگی-مثل پوست پلنگ-گل باقالی

آب از آتش برآوردن-کار محال کردن
بخت کسی گفتن-خدا برایش ساختن-شانس آوردن

بادپا-تند رو-تیز تک

الواتی کردن-عیاشی و هرزگی کردن

چینه کشیدن-ساختن دیوار گلی
دو رانو نشستن-نشستن چون شتر که نشانه ی ادب است

حال و بار-وضع زندگی

خوش قواره-خوش اندازه-متناسب

 
چیزی بار کسی نبودن-علم و آگاهی نداشتن-شعور نداشتن

خودخور-کسی که غم خود را در دل می ریزد و با کسی در میان نمی گذارد

رفوزه-رد شده در امتحان-مردود

از کار در آمدن-آزموده شدن-نتیجه دادن

از جا در رفتن(کنترل خود را ناگهان از دست دادن، ناگهان خشمگین شدن)
زیر پِل کسی را زدن-کسی را راندن و دور کردن

پیچیدن نسخه-آماده کردن داروی نسخه ی دکتر در داروخانه

آدم بی‌معنی-آدم بی‌خود

زبان کسی را موش خوردن-سکوت کردن-با وجود ضرورت سخن نگفتن

دخیل-پناه برده-توسل جسته به

خوردگی-ساییدگی-فرسودگی
از کیسه شدن-هدر شدن-ضرر کردن

جِر خوردگی-بریدگی-پارگی

بشکن زدن ی-برآوردن صدای انگشتان به هنگام شاد

روی خود کشیدن-رو کشیدن

آخرین تیر ترکش(آخرین تدبیر)

دوگلاسی-سبیل نازک قیطانی

حول و حوش-دور و بر-گوشه و کنار

خرده خرجی-خرج های اندک

خارج از محدوده-بیرون از شهر که شامل خدمات شهرداری نمی شود

چهارتا شدن چشم کسی-سخت تعجب کردن کسی-خیره ماندن از تعجب

جرز-شکاف میان دو بخش دیوار-ستون-بلند بی مصرف

خود را سبک کردن-خود را حقیر کردن-دست به کاری پایین تز از شان خود زدن

تخسی-شیطنت-شرارت-ناقلایی

خون دیدن زن-عادت ماهانه شدن زن

راه خود را کشیدن و رفتن-بی هیچ مقاومت و اعتراضی جایی را ترک کردن

درازکش کردن-رو در روی زمین دراز کشیدن

از جیب خوردن-در آمد نداشتن-از بس‌انداز خرج کردن

آمد(فرخندگی، خوش‌قدمی)

خر تب کرده-به تمسخر به کسی می گویند که در هوای گرم لباس بسیار کلفت بپوشد

از خود بودن-خودی بودن-محرم بودن

آفتاب برِ دیوار آمدن(به پایان آمدن عمر)

 

زبان را گاز گرفتن-از گفتن سخنی پشیمان شدن

حساب انگشت بالا-حساب ساختگی

بیرون روش-اسهال-شکم روش

جود-یهودی-حهود

پدر سوخته-بد سرشت-بسیار زرنگ و رند

چار راه-محل تقاطع دو راه

راه پیدا کردن-جستن راه حل برای مشکل-به نحوی در جایی وارد شدن

 

دو لا-دو لایه-دو تا-خمیده

 

دل و روده ی چیزی را در آوردن-اجزای درون چیزی را به هم زدن و بیرون ریختن

چوب پا-دو چوب بلند که پا در میان آن ها کنند و با آن ها راه روند

پیاز کسی کونه کردن-ماندگار شدن در جایی-میخ خود را کوبیدن

دَمب چیزی را چسبیدن-کاری را پی گیری کزدن و ادامه دادن

بوق زدن-اعلام موافقت کردن

افتاده(فروتن، متواضع)

پر بودن خیک کسی-سیر بودن

دست باف-بافته با دست

خوابگوشی-سیلی-کشیده

پا به ماه-آبستنی که در ماه آخر خود است

به گُه کشیدن-بی اعتبار کردن-با توهین خوار و خفیف نمودن

راحت کردن-کشتن

دو لا پهنا حساب کردن-دو برابر بهای خقیقی حساب کردن

توگوشی حرف زدن-نجوا کردن-تنگ گوش کسی حرف زدن

جیغ زدن-فریاد کشیدن-داد زدن

خشکی-انعطاف ناپذیری-سخت گیری-حالت پوستی که آب و چربی خود را از دست داده است

روی تاب گذاشتن-سپردن شرط بازی به نفر سوم برای جر نزدن حریفان

آرد خود را بیختن و الک را آویختن(کسی که وظایف زندگی‌اش را انجام داده و دیگر توقعی از او نیست)

زیر پای کسی را جارو کردن-سبب اخراج کسی از کاری یا جایی شدن

روی هم ریختن-توطئه کردن برای پیش بردن کاری-توافق در امری-رابطه ی عاشقانه و جنسی با هم پیدا کردن

برچسب-نوشته ای دارای مشخصات که آن را روی چیزی می چسبانند-اتیکت

آرواره‌ی کسی لق بودن-سرنگهدار نبودن-پرچانه بودن

ذات کسی خراب بودن-بد اصل و نسب بودن-اصالت نداشتن-بد جنس بودن

تیز بازار-بازار گرم و پر مشتری

زدن خود به آن راه-خود را به نادانی

 

پاره شدن چرت ب-ا امری نامنتظر روبرو شدن-جا خوردن

دست پاچگی-شتاب زدگی-اضطراب

ابرو نازک کردن(ابرو تنگ کردن)

خون کسی را کثیف کردن-کسی را بسیار عصبانی کردن

حق و حساب-باج سبیل-رشوه

روکش-پوشش یا ورقه ای که روی چیزی می کشند

ژیلت-نیم تنه ی بدون آستین و جلو باز

پاورچین-آرام و بی صدا راه رفتن

خودرو-آن چه بی اسب رود

اتصالی کردن(در یک مدار یا سیم‌های برق جریان ناخواسته روی دادن)

چس دماغ-پر افاده-پر ادعا

بزن بزن-زد و خورد شدید-کتک کاری

به خرج کسی نرفتن-بر کسی تاثیر نکردن-بر کسی موثر واقع نشدن

آفتاب به آفتاب(هر روز)

درجه دار-درجه های نظامی پایین تر از سروان

آت و آشغال(وسایل کهنه و بی‌مصرف)

خوش برش-جامه ای که اندازه و برازنده ی قامت دوخته شده است
دو دوزه بازی-دو رویی-کلک زنی

داغ-مصیبت-اندوه-سخت گرم-سوران

دری وری گفتن-سخنان نامربوط گفتن-چرند و پرند گفتن-آسمان و ریسمان به هم بافتن

ته دل کسی مالش رفتن-احساس ضعف یا ترس کردن-حالتی شبیه به گرسنگی داشتن

چوب را از پهنا پرتاب کردن-ناشیانه عمل کردن

پیر شَوی-عمرت دراز باد

برو برو-اوج خوش بیاری و کامکاری

چراغ پا ایستادن-به انتظار ایستادن

آب را گل آلود کردن(برای سود خود کارها را به هم زدن)

به عرب و عجمی بند نبودن-هیچ پشت و پناهی نداشتن

حالی شدن-فهمیدن-درک کردن

حال آمدن دل-بازیافتن نشاط-برطرف شدن خستگی

دست بلند کردن-بالا بردن دست به نشانه ی آمادگی پاسخ گویی-اعلام رای و نظر

پا خورشی-وسایل لازم برای پخت خورش

بدلی-تقلبی-جنس بد

ژست گرفتن-به بدن و چهره ی خود حالت ویژه ای دادن

چرت بردن کسی را-غالب شدن حالت خواب بر کسی

پافنگ-نهادن ته تفنگ در کنار در حالت خبردار ایستادن

رَکَبی گفتن-به کسی متلک و حرف درشت گفتن

خرده خر-کسی که آذوقه ی خانه را روز به روز می خرد نه یکجا

دود چیزی تو چشم کسی رفتن-سودش به کسی و زیانش به دیگری زسیدن

حشری-شهوت ران-پر شهوت

حَرَج-مسئولیت-تکلیف

 

امان دادن-کسی را پناه دادن-از گناه کسی گذشتن

 

پیزری-پوشالی-بی ارزش و بی مصرف

خرج رو دست کسی گذاشتن-کسی را در خرج انداختن

آگوز-لقب ریشخندآمیز برای مرد ریزنقش و متکبر

از روی شکم‌سیری(از سر بی‌مسئولیتی، بدون تعمق)
چاله چوله-جای پر از گودال-زمین ناهموار

به جهنم-به درک-خوب شد که چنین شد-خوب است که چنین بد است

رنگ گذاشتن و رنگ برداشتن-رنگ به رنگ شدن

دست از پا خطا نکردن-هیچ کار اشتباهی نکردن-تکان نخوردن

آبکی-بی‌ارزش-از روی بی‌علاقگی

آجیل مشکل‌گشا-آجیلی که برای گشایش کار می‌خرند و بین مردم متدین پخش می‌کنند

زدن برای کسی-پشت سر کسی بدگویی کردن-مورد بدبینی قرار دادن

 
 

زبان باز کردن-توانایی گفتار پیدا کردن

آش آلو شدن(خجالت‌زده شدن، سکه‌ی یک‌پول شدن، کنفت شدن)

برزخ شدن-ناراحت شدن

چانه انداختن-جان کندن-حرکت پیش از مرگ

از کف دست مو برآمدن-روی دادن پیشامدی غیرممکن

اردک‌پرانی-از عهده‌ی جنگ با کسی برنیامدن

تقه زدن-کوبیدن چیزی با ضربات پیاپی چکش و مانند آن

ارواح بابات(به هنگام سرزنش برای ناکام شدن در کاری گفته می‌شود)
چشم و چار-چشم-دید-بینایی
 

حبف و میل-ریخت و پاش

ژورنال-مجله ی ویژه ی چیزی

بی فکر-لاابالی-بی قید

خوردن چیزی به چیزی-جور بودن چیزی با چیزی
آلونک‌نشین(ساکنان حواشی شهرها که در اتاقک‌های آلونک‌وار زندگی می‌کنند)
زه زدن-بیرون شدن کمی رطوبت از مخرج-از زیر کار شانه خالی کردن-منصرف شدن

پنج تن-محمد-علی-فاطمه-حسن و حسین

توی هم لولیدن-با هم و کنار هم ایستادن و حرکت کردن

چَرس-حشیش-گرد-بنگ

پیاله فروش-میخانه چی

به دل خود صابون مالیدن-به خود وعده ی خوش دادن

چمباتمه زدن-نشستن روی دو پا و بغل کردن دو رانو

چیله-هیرم-خاشاک

پا خورشی-وسایل لازم برای پخت خورش

 

تو خط چیزی بودن-در کاری وارد بودن-در کاری تحقیق کردن

خدا خدا کردن-بسیار آرزومند چیزی یا کسی بودن و آن را از خدا خواستن-پناه به خدا بردن

چشم به دهان کسی دوختن-مطیع محض کسی بودن

ریش تپه-پر ریش-دارای ریش انبوه

ریش گرو گذاشتن-ار احترام و اعتبار خود برای وساطت در کاری بهره گرفتن-ضمانت کردن

به محضِ-به مجرد ِ-همان وقت که

دار زدن-اعدام گناهکار با آویختن از چوبه ی دار

خدا به دور-پناه بر خدا

چنگک-قلاب آهنی نوک تیز

رقاصی کردن-کارهای ناشایست و سبک کردن

هرماری-ز خوردنی یا نوشیدنی تلخ-کار سخت و دشوار

زبان درازی کردن-با گستاخی و بی ادبی خارج از حد خود سخن گفتن

ابزارفروشی(فروشگاه وسایل خاص و ابزار یدکی)

 
جیغ زدن-فریاد کشیدن-داد زدن

آقبانو(نوعی پارچه‌ی نخی نازک)

دو دستی-با هر دو دست

تراشیده-نازک-قلمی-لاغر

پَکَر-افسرده-نومید-گیج-بی دل و دماغ-بی حوصله

چند مرده حلاج بودن-چه اندازه جسارت و توانایی داشتن

بخاری از کسی بلند نشدن-به حال دیگری سودی نداشتن-توانایی و برش نداشتن

جارچی-کسی که حرف در دهانش بند نمی شود-دهن لق

جلبی-حقه بازی-فاحشگی

رک نگاه کردن-رک رک نگاه کردن

بی بند و بار-بی قید-بی اعتنا به آداب و رسوم

تور انداختن کسی-گیر آوردن کسی علیرغم میل او

پر و پا دادن-اتفاق خوبی افتادن

تلق و تولوق-صدای ناهنجار

پیر شَوی-عمرت دراز باد

 
دهان به دهان گذاشتن-دهان به دهان شدن
زیپ دهن را کشیدن-حرف نزدن-دهان را بستن
آب مریم(شیره‌ی انگور، عصمت و طهارت)
زاییدن گاو کسی-به دردسر بزرگی گرفتار آمدن

زور گفتن-حرف و خواست خود را به کسی تحمیل کردن

خشت انداختن-لاف زدن-گزافه گفتن

پر شر و شور-پر غوغا-پر هیاهو
خارج از محدوده-بیرون از شهر که شامل خدمات شهرداری نمی شود

دو پولی-کالای بی ارزش

اجل‌برگشته(کسی که مرگ به‌سراغش آمده)
تخته پِهِن-پهن خشک شده که برای خوابیدن زیر حیوانات می گذارند

آجیل دادن-رشوه دادن-حق و حساب دادن

جاکش-پا انداز-دلال محبت

حالی کردن-فهماندن

زوال در آوردن-نعمتی را در نتیجه ی ناسپاسی و بی اعتنایی از دست دادن

چغاله بادام-بادام نارس

دو ترکه سوار شدن-دو پشته سوار شدن

پر و بال-امکان-فرصت

چه غلط ها !-چه فضولی ها !

چپو کردن-چاپیدن-غارت کردن

روغن ریختن و عسل جمع کردن-نهایت پاکیزگی و نظافت

آش نذری(آشی که به نیت برآورده شدن دعایی بپزند)

دست کم گرفتن-کم بها دادن-اهمیت ندادن-حقیر شمردن

از جنب و جوش افتادن(آرام گرفتن، شور و هیجان خود را از دست دادن)

خبردار-اصطلاح نظامی برای آماده کردن سربازان برای انجام فرمان

برای فاطی تنبان نشدن-بدرد نخوردن-قانع کننده نبودن-فایده نداشتن

الف شدن اسب(هر دو پا بلند کردن اسب)

آستین از دهان برداشتن(خندیدن)

زبان مادر شوهر-نوعی گیاه خار داراز تیره ی کاکتوس

رو شدن دست کسی-مچ کسی باز شدن-حیله ی کسی آشکار شدن

پا برهنه وسط حرف کسی دویدن-کسی را قطع کردن- آفتابه برداشتن

دل واپس-نگران-چشم به راه-مضطرب

اهل نشست-تارک دنیا-گوشه‌نشین

تِر تِر-آواز بیرون آمدن فضولاتِ بیمار اسهالی
پف کردن-ورم کردن-باد کردن-مغرور شدن

انگشت زدن(انگشت در چیزی فرو بردن، امضاء کردن با اثر انگشت)

از زور پسی به گربه آقا عمو گفتن(با دشمنی که دفع آن نمی‌توان، مدارا کردن)

آیۀ یاس خواندن-هرچیزی را پیش از بررسی محکوم به شکست کردن

از شیر مرغ تا جان آمیزاد(از سیر تا پیاز)

خرمن-انبوه و پرپشت

در معامله را گذاشتن-در قال را گذاشتن

پشم بودن-بی ارزش بودن-بی معنی بودن