مجموعه کاملی از کلمات و اصطلاحات خودمانی، عامیانه قسمت 226
پوزه ی کسی را به خاک مالیدن-کسی را شکست دادن
بازجو-مامور تحقیق و بررسی پرونده
چشتان بالا-بالا و پایین کردن بچه و قربان صدقه ی او رفتن
جان پناه-محل امن-آن چه جان را حفظ کند. پناهگاه
رشته ی کلام به دست گرفتن-آغاز به سخن کردن-سخن را دنبال کردن
دست کشیدن از کار-کار را تعطیل کردن
بی سیرت-بی آبرو
از خاک برداشتن-کسی را نواختن و به جایی رساندن
رد دادن-به غفلت کسی یا چیزی را از زیر دست رد کردن-صرف نظر کردن
اجباری-خدمت سربازی
به خانه ی بخت رفتن-شوهر کردن
بی امان-پیگیر-دائم-پیوسته
دستمال ابریشمی-چاپلوسی-تملق
از جنب و جوش افتادن-آرام گرفتن-شور و هیجان خود را از دست دادن
آب مریم(شیرهی انگور، عصمت و طهارت)
خوش مسلک-خوش روش-نیکو طریقت
خورش خوری-ظرفی که در آن خورش می ریزند
ریش کسی را در دست داشتن-از کسی نقطه ی ضعف در دست داشتن-از کسی گروی در دست داشتن
حساب خرده-اختلاف کوچک-خرده حساب-بدهکاری مختصر
بی سایه سر شدن-بی صاحب ماندن-بیوه شدن
حوصله ی کسی سر رفتن-خسته و کسل شدن-بی تاب شدن
بالا غیرتا-از راه جوانمردی و گذشت
خربازار-شلوغ بازار-بی حساب و کتاب
پارتی بازی-حزب بازی-انجام کار از طریق سفارش و توصیه
جانماز آب کشیدن-تظاهر به پرهیزکاری کردن-خود را بی گناه وانمودن
از بز حرامزادهتر-سختگریز و حیلهگر
ریسه شدن-پشت سر هم قرار گرفتن-به دنبال هم به جایی رفتن
خارش-خاریدن-نام بیماری خاریدن نشیمنگاه
پس پس رفتن-رو به عقب گام برداشتن
آلت دست کسی شدن(مورد سوء استفاده قرار گرفتن)
رج زدن-ردیف ایستادن-صف بستن-نوشتن مشق به ترتیب عمودی
دستم به دامنت-به یاری ات سخت نیاز دارم
ژست-طرز حرکت و رفتار شخص
پاترس-ترساندن کودکان برای بازداشتن از کاری
خَنج-ناخن کشیدن بر چیزی
ترکه-آدم باریک و بلند
پاتال-سالخورده-پیر
بستری-خوابیده در بستر-بیمار
بزن بهادر-اهل دعوا و مرافعه-قلچماق-پر زور
رب و رسول را یاد کردن-به حد مرگ رسیدن
دَم باز-چاپلوس-متملق
از این شاخ به آن شاخ پریدن(دائمن از موضوع منحرف شدن و به مطالب فرعی پرداختن)
ذلیل شدن-خوار و زبون شدن-بیچاره شدن
خوش دست و پنجه-نگا. خوش دست
بته مرده-بی اصل و نسب-بی کس و کار
روشن کردن چراغ اول-نخستین پولی که معرکه گیران از تماشاچیان می گیرند
چشم زخم میرزا مهدی خانی-شکست بزرگ
بد دماغ-کسی که زود رنج است و زود قهر می کند
آش نذری-آشی که به نیت برآورده شدن دعایی بپزند
دست و بال-دور و بر-اطراف
شناکردن (بیشتر به قصد تفریح و بازی)
خانه خانه-سوراخ سوراخ-شطرنجی
به چوب بستن کسی-کسی را با چوب تنبیه کردن-فلک کردن
تبانی کردن-پنهانی پیمان بستن-ساخت و پاخت
تخم چهارشنبه-حرم زاده-ناسزایی برای بچه های شریر
حرف-سخن-گفتار-کلام
چوب شدن-ساکت و بی حرکت شدن-از ترس یا تعجب بر جای ماندن
آفتاب گرفتن-زیر آفتاب خوابیدن
دستی-پول نقدی که به عنوان وام کوتاه مدت از کسی می گیرند
زور آوردن-زیر فشار گذاشتن-در تنگنا قرار دادن
دستمال به دست-چاپلوس-متملق
دست علی به همراه-علی یارت باد
چنگ مالی کردن-چیزی را زیاد دست مالی کردن
پُخ-واژه ی ترکی به معنی مدفوع
دم کوتوله-کوتاه قامت-چیز کوچک
به سر دویدن- با سر رفتن
داغ چیزی را به دل کسی گذاشتن-کسی را از چیزی محروم ساختن و در حسرت آن گذاشتن
چتوَل-یک چهارم
بازار پسند-مورد پسند خریدار و فروشنده-قابل فروش
خون کسی را مکیدن-مال کسی را به تزویر غارت کردن-به کسی تعدی و ستم کردن
دماغ را بالا کشیدن-اظهار نارضایتی کردن
تت و پت-لکنت زبان
دنبال کسی فرستادن-کسی را احضار کردن
جان به لب رسانیدن-صبر و طاقت کسی را تمام کردن
دُم در آوردن-گستاخ شدن-پر رو شدن-جرات یافتن
تار و مار-متفرق-پراکنده
زبان کسی گرفتن-لکنت زبان داشتن
رقاصی کردن-کارهای ناشایست و سبک کردن
بی امان-پیگیر-دائم-پیوسته
بتمرگیدن-نشستن به فرمان تحقیرآمیز
آغ و داغ(سخت مشتاق و شیفته)
آنکادر کردن(اصطلاحی در ارتش برای جمعکردن رختخواب)
آشنایی به روشنایی انداختن-پس از مدتها تصادفی آشنایی را دیدن
دقه-دقیقه
رنگ نداشتن حنای کسی-اعتباری نداشتن حرف یا عمل کسی
در کشتی نشستن و با ناخدا جنگیدن-ناسپاسی کردن
خراب شدن-از کار افتادن-منحرف
خواهر کسی را گاییدن-دخل کسی را آوردن-کلک کسی را کندن
تب خال زدن-در آمدن تب خال دور دهان
پشت بندی کردن-به انتظار غذا چیز مختصری خوردن
راه انداختن کار کسی-وسیله ی تسهیل انجام شدن کار کسی را فراهم کردن-رو به راه کردن کار کسی
چزاندن-ضعیفی را آزار دادن
از غورگی مویز شدن-مقدمات کاری را فرانگرفته ادعای استادی کردن
بستن-یخ ردن-منجمد شدن-منعقد شدن-سفت شدن-ریختن بیش از اندازه-هدف قرار دادن
خانه بستن-در بازی نرد دو مهره را در یک خانه قرار دادن تا حریف نتواند در آن جا بنشیند
خر پول-دارای پول زیاد-تروتمند
آب باریکه-درآمد اندک اما مرتب
آینهی دق(آینهای که شخص خود را در آن عجیب و غریب میبیند – شخص عبوس و بدقدم)
آب بردار(دوپهلو، کنایهآمیز)
چار دست و پا رفتن-راه افتادن کودکان که تازه به راه افتاده اند
بدک-نه چندان بد
باریک اندام-لاغر و ظریف
پیش انداختن-جلو انداختن-مقدم داشتن
دق کردن-از غصه مردن
رکابی-دارای رکاب-پیاده ای که به دنبال سواری بدود
خجالت زده کردن-شرمنده کردن-خجالت دادن
دم کوتوله-کوتاه قامت-چیز کوچک
دامنگیر کسی شدن چیزی-گرفتار شدن کسی به چیزی
بد معامله-آن که در معامله ناراستی کند
افسار کسی را شل کردن-به کسی آزادی کمی دادن
حمله ای-مبتلا به بیماری غش
از بیکاری مگس پراندن-بیکار و بدون سرگرمی ماندن
از بیخ عرب بودن-یکسره منکر شدن-بهکلی زیر چیزی زدن
الکی(بیهوده، بیخود، دروغکی)
از بر بودن(مطلبی را در حافظه داشتن)
حساب-هزینه-مخارج-میزان طلب
رگ به رگ شدن-ضرب خوردن و پیچیدن مفصل
چفت و بست نداشتن دهن-راز نگهدار نبودن
جالباسی-کمد لباس-جا رختی
اروای ننهات-ارواح بابات
آه نداشتن که با ناله سودا کردن(آه در بساط نداشتن)
دررفت-خرج و هزینه-مقابل درآمد
خوش و بش-خوش آمد گویی و احوال پرسی-چاق سلامتی کردن
چرخیدن در روی یک پاشنه-تغییر نکردن وضعیت-گذشتن وضع به منوال سابق
زدن به قدش-دست دادن به شیوه جاهلی که با صدا همراه است و هنگام رسیدن به توافق در انجام کاری گویند
اُرد(درخواست، سفارش، دستور)
آبدار-سخت-شدید-سنگین
خیط کاشتن-خطا کردن
دور افتادن-نزد این و آن رفتن-با هر کسی دیدار کردن
آسمان به زمین آمدن(رویدادی مهم و عجیب پیش آمدن)
تر و خشک کردن-رسیدگی کردن-پرستاری کردن
حق کسی را کف دست کسی گذاشتن-کسی را به سزای کار خود رساندن
دهن بسته-حیوان
روز هفتاد هزار سال-روز قیامت
جَلدی-بی درنگ-به چالاکی
پاپی بودن-دنبال کردن-اصرار ورزیدن
رودربایستی داشتن-ملاحظه کردن-پروا داشتن
بر پا شدن-ایجاد شدن
رفتن با سر-نهایت شوق و اشتیاق برای انجام کاری
دشت کسی را کور کردن-اولین فروش کاسب را نسیه خریدن
از زبان کسی مو در آمدن(کنایه از فرط تکرار و بینتیجه بودن سخنی است)
زمین گذاشتن چیزی-چیزی را ترک کردن
جارچی-کسی که حرف در دهانش بند نمی شود-دهن لق
دو سر قاف-دشنامی زشت که گاه برای شوخی نیز گفته می شود
تار و تنبور-همه گونه آلات نوازندگی
آواز کوچهباغی(آوازی که جاهلها می خوانند و یکی از گوشههای دستگاه شور است)
جور به جور-نگا. جوراجور
تسمه پروانه-تسمه ای که پروانه ی موتور را به گردش در می آورد
تازه نفس-دارای نیروی مصرف نشده
رو شویی-ظرف یا دستگاهی که برای شستن دست و صورت نصب می کنند
خرخور-چیزی که قابلیت خورده شدن را از دست داده است
بز رو-راه باریک و پرپیچ و خم در کوه و جنگل
تیغه-هر چیزی که مانند تیغ باشد-دیوار نازک
ابنهای-کسی که با شوخیهای زشت و حرکات جلف وسیلهی آزار خود را فراهم میآورد
دلال محبت-پا انداز-خانم بیار
دست بر قضا-از قضا-به طور غیر منتظره-ناگهان
باد هوا-وعده ی دروغ-چیز پوچ و بی اعتبار
تاریخچه-تاریخ مختصر
رقصیدن به ساز کسی-تابع سلیقه و خواست کسی بودن-از خود اراده ای نداشتن و از دیگری تبعیت کردن
جببه گرفتن در مقابل کسی-با کسی مخالفت کردن-در برابر کسی مقاومت کردن
چراغ روشن کردن-ارزان کردن جنس
دست از سر کسی برداشتن-کسی را رها کردن-به حال خود گذاشتن
خش خشه-نوعی اسباب بازی کودکان که به هنگام تکان خوردن صدای خش و خش از آن می آید
توی پیاز خوابانیدن-برای فرصت لازم نگاه داشتن
راست آمدن-درست درآمدن حدس و پیش بینی
حاشیه بندی-گل کاری کردن در باغچه-مرز بندی
انسان(آدم خوب و پایبند به اصول اخلاقی)
داغ کردن پشت دست-توبه کردن-برای نکردن کاری با خود شرط کردن
بیگاری-کار اجباری و بی مزد
پس دیدن هوا-اوضاع را نامساعد دیدن-احساس خطر کردن
آبی از کسی گرم نشدن-بهرهای از کسی نبردن
زحمت کشیدن-کار کردن
خط یازده سوار شدن-پیاده رفتن
به باد فحش یا کتک گرفتن-یک ریز فحش دادن یا کتک زدن
خواب نامه-کتابی که در آن تعبیر خواب ها نوشته شده است
تله کاشتن پیش پای کسی-به کسی کلک زدن-کسی را گیر انداختن
چرب کردن-روغن یا کرم مالیدن
تو سی خودت، من سی خودم-از تو به خیر و از ما به سلامت
پاچه گیر-کسی که بی مقدمه کسی را بیازارد
از خجالت کسی در آمدن-محبت کسی را جبران کردن
این دنده آن دنده شدن(این پهلو آن پهلو شدن)
چشتان بالا-بالا و پایین کردن بچه و قربان صدقه ی او رفتن
جَرّ-کشمکش دعوا
زدن به قدش-دست دادن به شیوه جاهلی که با صدا همراه است و هنگام رسیدن به توافق در انجام کاری گویند
بال به بال کسی دادن-جانب کسی را گرفتن
خدیجه خبرکش-خبر چین و دو به هم زن
استخواندار-محکم-بااراده
راه آمدن-سازش کردن-همراهی کردن
خط و نشان کشیدن-تهدید کردن
دل پُر داشتن-کینه و دلخوری دیرینه داشتن
آب رفتن زیر پوست کسی-پس از لاغری کمی فربه شدن
پس افتادن-عقب افتادن اجاره و مانند آن-بهم خوردن حال کسی در نتیجه ی ترس
خفه خون گرفتن-دم بر نیاوردن-ساکت شدن
خط و نشان کشیدن-تهدید کردن
استخوان در گلو داشتن(رنج و سختی کشیدن)
آخش درآمدن-از درد نالیدن
بند-ریسمان-طناب-رشته
راپرت کردن-گزارش دادن-خبر دادن
چند مرده حلاج بودن-چه اندازه جسارت و توانایی داشتن
جفت کردن صدا با ساز-هماهنگ کردن صدای ساز توسط کوک
پشم و پیله ی کسی ریختن-ناتوان شدن کسی-از میان رفتن ابهت کسی
برای کسی تره خرد نکردن-از کسی حساب نبردن-به کسی اهمیت ندادن-برای کسی اعتبار قائل نشدن
جور آمدن-اجزای لازم کاری با یکدیگر سازگار آمدن
آمد نیامد-فرخنده بودن و نبودن
چانه لغی-راز داری نکردن
پول سیاه-سکه ای از نیکل و مس
زاغول-دارای چشمان آبی رنگ
زالو انداختن-کرم زالو به تن بیمار انداختن تا خون فاسد را بمکد
چشم و دل پاک-کسی که به دیده ی بد به ناموس دیگران نگاه نکند
این به آن در-چیزی که عوض دارد گله ندارد-در مقام انجام عمل متقابل میگویند
پل آن سوی رود بودن-کاری بی هوده بودن
دست کسی را توی حنا گذاشتن-کاری را به کسی تحمیل کردن
جبهه ی جنگ-میدان جنگ
بلا به سر کسی آوردن-کسی را به زحمت و دردسر انداختن-به کسی آسیب رساندن
اردنگ-تیپا-لگدی با نوک پا
روی دایره ریختن-روی داریه ریختن
خر زور-نیرومند-پرزور
روغن ریختن و عسل جمع کردن-نهایت پاکیزگی و نظافت
روغن حیوانی-روغنی که از جوشاندن و تصفیه ی کره به دست می آورند-روغن زرد
چشم کار کردن-دیدن
آب به زیر کسی آمدن-سراسیمه شدن
داغان شدن-از هم پاشیدن-متفرق شدن
چُس افاده-افاده ی بی جا
حال کسی را گرفتن-کسی را ناراحت کردن-شادی کسی را به هم زدن
ابرو کج کردن(خشم گرفتن)
دایه ی مهربان تر از مادر-پرستاری که بیش از مادر مواظب کودک است-کسی که تظاهر به دل سوزی می کند
بالا خانه-اتاقی که بر روی آخرین طبقه ساخته می شود
دل گرفتگی-غم-غمگین بودن
دروغ به هم بافتن-سر هم کردن-از خود درآوردن
دست روی دست گذاشتن-وقت گذراندن-به کاری دست نزدن
آبِ کبود(آسمان)
خانه یکی-صمیمی و یکدل
پا گشا-نخستین دعوت خویشاوندان از عروس و داماد
جنس-کالا-کالای قاچاق-مواد مخدر مانند هرویین-تریاک و مانند آن ها
جَلدی-بی درنگ-به چالاکی
از تک و تا نینداختن خود-از رو نرفتن-جا نزدن-خود را نباختن
حسابگر-کسی که در کارها سود و زیان خود را در نظر می گیرد
چرب و چیلی-پر چربی-پر روغن
بادپا-تند رو-تیز تک
بد دماغ-کسی که زود رنج است و زود قهر می کند
بازداشتن-منع کردن-مانع شدن
آبکی(بیارزش، از روی بیعلاقگی)
حوصله داشتن-حال مساعد داشتن-تحمل داشتن
پاره شدن چرت ب-ا امری نامنتظر روبرو شدن-جا خوردن
چِککی-فوری-به سرعت
حکیم فرموده-فرمان قاطع و لازم الاجرا
دم-هنگام
پینه بستن-سخت شدن پوست کف دست و پا
دست کسی رو شدن-مچ کسی باز شدن-حیله ی کسی آشکار شدن
درخت اگر-امید پوچ و واهی
زیر گوش کسی زدن-به کسی سیلی زدن
پشتی کردن-حمایت کردن-یاری کردن
خرچنگ قورباغه-کج و معوج-درهم و برهم
چاخان-دروغ-دروغگو-چرب زبان
بوی حلوای کسی آمدن-قطعی شدن مرگ کسی
جامغولک بازی-حقه بازی-فریب کاری
به جوش آوردن خون کسی-کسی را به اوج عصبانیت رساندن
چینی بند زن-کسی که تکه های شکسته ی ظزوف را به هم می چسباند
چپ افتادن با کسی-مخالف شدن با کسی-پیله کردن به کسی
دامنی-پارچه ای که با آن دامن می دوزند
پیش غذا-آن چه پیش از غذای اصلی می خورند
دعوت نامه-نامه یا کارتی با درخواست شرکت در یک مجلس یا مراسم-اعلام آمادگی برای پذیرش مهمان در یک کشور دیگر
حال و بار-وضع زندگی
دامن به کمر زدن-آماده شدن-آستین بالا زدن
اتیکت(برچسب، آداب و رسوم، قاعده)
تاپاله-سرگین خشگ شده ی گاو برای سوختن
از ریش کسی دست برداشتن(کسی را به حال خود گذاشتن)
آدم بگو بخند(شیرینزبان و بذلهگو)
از دور دستی برآتش داشتن(آشنایی سطحی و ناکافی با چیزی داشتن)
پیش و پس کار را نگاه کردن-جوانب کار را سنجیدن
چادر رختخواب-چادر شب-پارچه ای که رختخواب را در آن می پیچند
از کیسه شدن-هدر شدن-ضرر کردن
برخورد کردن به رگ غیرت کسی-ناگوار آمدن حرفی یا کاری-گران آمدن-احساس اهانت کردن
چلو خورش-غذایی مرکب از چلو و یک نوع خورش
بَر و بیابان-دشت و صحرا
آتشخوار-ظالم-حرامخوار
دو به دو-دو تا دو تا
اردنگ(تیپا، لگدی با نوک پا)
دلپخت-پختن مغر چیزی
چرند گو-یاوه گو
برآمده-بزرگ شده-ورم کرده
پینه کردن- پینه بستن
چاروادار قمی بودن-هم از توبره خوردن-هم از آخور
اشک تلخ-شراب-اشک عاشق
بته مرده-بی اصل و نسب-بی کس و کار
خواهر کسی را گاییدن-دخل کسی را آوردن-کلک کسی را کندن
نیروی انجام کاری را داشتن
پخش-پراکنده
دارایی-ثروت-وزارت خانه ای که امور مالی کشور در آن رسیدگی و برنامه ریزی می شود
در آوردن پول-برای به دست آوردن پول و درآمد کوشیدن
دهان پر کن-بدون ارزش و اهمیت واقعی
ادرار بزرگ(مدفوع)
از کیسه شدن(هدر شدن، ضرر کردن)
زن و بچه-اهل و عیال-زن و فرزند
خیره-بی شرم-پر رو
دخیل بودن-خواهش و التماس کردن از کسی برای انجام ندادن کاری
پول مول-پول
از خجالت آب شدن(بسیار شرمنده شدن)
خوردن سر کسی-سبب مرگ کسی شدن-کسی را دق مرگ کردن-در نتیجه ی پرحرفی کسی را کلافه کردن
آش کشک خاله(کار ناگزیر، تکلیفی که بر عهدهی کسی باشد)
جد کمر زده-در نفرین به سید می گویند-یعنی جدش او را به سزایش برساند
بر و بچه ها-زن و بچه-جماعت دوستان
از زبان افتادن-لال شدن
خود را به موش مردگی زدن-خود را ناتوان
توپ در کردن-توپ انداختن
جوشی-تند مزاج-زود خشم-عصبانی
زرد آلو عنک-نوعی زردآلوی نامرغوب و ترش
تخت-آسوده-رضایت بخش-صاف و هموار
چای کاری-کشت و زرع چای
از این دنده به آن دنده غلتیدن-از درد یا فکر و خیال نخوابیدن
آستین بالا زدن-آماده شدن-به کاری برخاستن-پا پیش گذاشتن
تُک زبانی حرف زدن-لکنت داشتن-گرفتگی زبان داشتن
چه غلط ها !-چه فضولی ها !
بوی شیر از دهان کسی آمدن-نادان و بی تجربه بودن-رشد جسمی و عقلی نداشتن-کودک و خام بودن
تردستی-مهارت-شعبده بازی
جیز کردن-سوراندن به زبان کودکان
به هزار زحمت-با رنج بسیار-با سختی فراوان
زدن زیر آواز-بی مقدمه به خواندن پرداختن
زبان کوچکه-زبان کوچک
آب شدن و به زمین فرو رفتن-دود شدن و به آسمان رفتن
اُرُسی-کفش
ریپ آمدن-فخر فروختن-به دروغ بر خود بالیدن
دق دل-دلخوری-کینه-دشمنی
زیر درختی-میوه هایی که زیر درخت فرو می ریزند
دو به دست کسی دادن-به کسی فرصت انجام کاری دادن-به کسی بهانه دادن
زیر دست-تابع-فرمان بردار
دست کشیدن از کار-کار را تعطیل کردن
خانه دار-رنی که اداره امور خانه را بر عهده دارد-کدبانو-زنی که شاغل نیست
ته جرعه-باقی مانده از نوشیدنی
برق از کسی پریدن-سخت ترسیدن-جا خوردن
زیر بته عمل آمدن-بی پدر و مادر بودن-بی فرهنگ بودن
ابنهای(کسی که با شوخیهای زشت و حرکات جلف وسیلهی آزار خود را فراهم میآورد)
دست به دست گشتن-هر از گاهی نزد کسی بودن-از دستی به دست دیگری رفتن
درد گرفتن دل از اسهال
چراغان-جشن و سرور پر چراغ
جان کسی به نانش بسته بودن-بسیار خسیس بودن که حاضر باشد جان بدهد نان ندهد
زیر آرنجی-بالشی که هنگام دراز کشیدن زیر دست و آرنج می گذارند
روان کردن-از بر کردن
ترس بر داشتن کسی را-از وارد شدن به کاری بیم داشتن
حمله گرفتن-غش کردن
خوشمزه-آدم اهل شوخی-بذله گو
به غوره مویز شدن-آموزش ندیده و بی تجربه ادعا داشتن
بی اشتها-بی میل به غذا
پر و پا داشتن-پایه و اساس داشتن
ریغو-مردنی-ضعیف مزاج-کم مقاومت
آمد نیامد(فرخنده بودن و نبودن)
بی می خمار بودن-نخورده مست بودن-برای انجام کاری آمادگی بسیار داشتن
زیش ریش شدن دل-سخت ناراحت شدن-به گریه افتادن و از حال رفتن
آن روی کسی بالا آمدن-خشمگین شدن
حلال وار-به صورت حلال
ز ِله-ستوه-عجز
تیر کشیدن-درد کردن عضوی از بدن
حساب راسته حسینی-رو راست-بی شیله پیله
تخمه بو دادن برای کسی-چاپلوسی کردن برای کسی
دست و پا توی هم رفتن-بی پول شدن-گرفتاری مالی پیدا کردن
زیش ریش-تار تار-از هم جدا شده
حضرت فیل-شخصی موهوم با تیروی بسیار زیاد
از گلیم خود پا را درازتر کردن(از حد (توانایی) خود تجاوز کردن)
دبور-بی سر و پا-لات-ولگرد-آسمان جل
خرج تراشی-هزینه درست کردن
پا در رکاب-حاضر و آماده
حاشیه دار-کناره دار
از جنب و جوش افتادن(آرام گرفتن، شور و هیجان خود را از دست دادن)
زالو-آدم سمج
از خدا بیخبر(ظالم، نابهکار)
آل(موجودات افسانهای مانند جن و غول)
تو پوزی زدن-تو دهنی زدن-با سخن تندکسی را نا امید کردن
چپ بودن خواب زن-خلاف شدن آن چه زن در خواب بیند
پا گرفتن-رشد کردن-استوار شدن-سر و سامان یافتن-رونق گرفتن
از قرار(ظاهرن، آنطور که پیدا است)
تقاص گرفتن-انتقام گرفتن
تو خالی-دروغین-غیر واقعی-بی عرضه-دارای ظاهر غلط اندار
خشت مالیدن-چاخان کردن-لاف زدن
حشری-شهوت ران-پر شهوت
دست بده داشتن-بخشنده بودن
آدم دیرجوش-کسی که به سختی با دیگران انس میگیرد
دور چیزی را قلم گرفتن-چیزی را ترک کردن-کنار نهادن
دست و پا پنبه ای-دست و پا چلفتی-بی عرضه-بی دست و پا
اسیر خاک-مرده-تنپرور
بی هوا-ناگهان-غفلتا-نا غافل-یک مرتبه
برادر زن-برادرِ زن هر مرد
خوار و ضعیف-نحیف-ناتوان
بیا برو-رفت و آمد بسیار-معاشرت فراوان
خرابکار-اخلالگر-تروریست
افتادن تشت کسی از بام(رسوا شدن، باز شدن مشت کسی)
حمله گرفتن-غش کردن
رو گرفتن-چهره ی خود را پوشاندن
بچگی کردن-بیخردانه
این کلاه آن کلاه کردن(قرضی را با قرض دیگری پرداختن، از ریش برداشتن روی سبیل گذاشتن، کلاه تقی را سر نقی گذاشتن)
اسباب زحمت(کسی یا چیزی که موجب دردسر و آزار شود)
دزد بازار-پر هرج و مرج-جایی که در آن دزدی زیاد می شود-جای بی قانون
با هم خواندن-تطبیق کردن-هماهنگ بودن
راه داشتن-چاره ای داشتن-داشتن ارتباط پنهانی-وجود داشتن راه مخفی با جایی
حکیم فرموده-فرمان قاطع و لازم الاجرا
دست به چیزی شدن-بی درنگ آن چیز را برداشتن-آماده ی استفاده از آن چیز شدن
چرب و نرم-غذای پر روغن و خوشمزه-سخن دلنشین-آدم متملق
زیر چاق بودن-برای کاری آماده بودن-کاری را بلد بودن
ترک بیلمز-آدم نادان
اِحلیل خوردن(فریب خوردن)
آب دندان خوردن-حسرت خوردن
آب مروارید(تار شدن عدسی چشم)
جزغاله شدن-سخت سوختن-زغال شدن
از زیر کار در رفتن-تن زدن و نپذیرفتن کاری-کار را جدی نگرفتن
چپو کردن-چاپیدن-غارت کردن
جزغاله شدن-سخت سوختن-زغال شدن
چسی در کردن-نگا. چسی آمدن
تلکه بند شدن- تلکه کردن
در کشتی نشستن و با ناخدا جنگیدن-ناسپاسی کردن
دستشویی-توالت-مستراح
خط کش-وسیله ای برای زسم خط
دَم گرفتن-همنوایی کردن در خواندن و سرود-کنایه از توافق و پشتیبانی
خون به راه انداختن-آشوب و فتنه ی سخت به پا کردن
این هلو این هم گلو(مثل آب خوردن، انجام این کار بسیار آسان است)
آمادهباش-حالت آماده بودن برای رویارویی با خطر
آبدار-سخت-شدید-سنگین
ته بساط-باقی مانده ی وسایل زندگی و کسب و کار
به دل گرفتن-رنجیده خاطر شدن
این دست و آن دست کردن(وقت تلف کردن، وقت کشتن، به عقب انداختن)
در قال را گذاشتن-به سکوت برگزار کردن-مسکوت گذاشتن
بابا ماما-همه کاره ی محل-بزرگ لوطیان
بر انداز کردن-کسی یا چیزی را عمیقا
اخلاق سگی(تندخویی بیش از اندازه، ناسازگاری با همه)
تو بحر چیزی رفتن-در چیزی دقیق شدن-سخت متوجه ی چیزی شدن
خشتک کسی را جر دادن-نگا. خشتک پاره کردن
بر و بساط-زندگی و لوازم آن-مقدمات کار
آفتابِ پس دیوار(شامگاه)
آدم استخواندار(کسی که اراده و پشتکار دارد)
خر خود را راندن-تنها به فکر خود بودن-به کار خود ادامه دادن
چار ستون بدن-استخوان بندی-اسکلت بدن
پا به رکاب-آماده ی رفتن
تل و بل-جا به جا کردن-بالا و پایین کردن
افتاده-فروتن-متواضع
دُم کسی را توی بشقاب گذاشتن-به طنز کسی را محترم شمردن
آب از آتش برآوردن-کار محال کردن
بخت کسی گفتن-خدا برایش ساختن-شانس آوردن
بادپا-تند رو-تیز تک
الواتی کردن-عیاشی و هرزگی کردن
چینه کشیدن-ساختن دیوار گلی
دو رانو نشستن-نشستن چون شتر که نشانه ی ادب است
خوش قواره-خوش اندازه-متناسب
چیزی بار کسی نبودن-علم و آگاهی نداشتن-شعور نداشتن
خودخور-کسی که غم خود را در دل می ریزد و با کسی در میان نمی گذارد
رفوزه-رد شده در امتحان-مردود
از کار در آمدن-آزموده شدن-نتیجه دادن
از جا در رفتن(کنترل خود را ناگهان از دست دادن، ناگهان خشمگین شدن)
زیر پِل کسی را زدن-کسی را راندن و دور کردن
پیچیدن نسخه-آماده کردن داروی نسخه ی دکتر در داروخانه
آدم بیمعنی-آدم بیخود
زبان کسی را موش خوردن-سکوت کردن-با وجود ضرورت سخن نگفتن
خوردگی-ساییدگی-فرسودگی
از کیسه شدن-هدر شدن-ضرر کردن
بشکن زدن ی-برآوردن صدای انگشتان به هنگام شاد
روی خود کشیدن-رو کشیدن
آخرین تیر ترکش(آخرین تدبیر)
دوگلاسی-سبیل نازک قیطانی
خرده خرجی-خرج های اندک
خود را سبک کردن-خود را حقیر کردن-دست به کاری پایین تز از شان خود زدن
تخسی-شیطنت-شرارت-ناقلایی
خون دیدن زن-عادت ماهانه شدن زن
راه خود را کشیدن و رفتن-بی هیچ مقاومت و اعتراضی جایی را ترک کردن
درازکش کردن-رو در روی زمین دراز کشیدن
از جیب خوردن-در آمد نداشتن-از بسانداز خرج کردن
آمد(فرخندگی، خوشقدمی)
خر تب کرده-به تمسخر به کسی می گویند که در هوای گرم لباس بسیار کلفت بپوشد
از خود بودن-خودی بودن-محرم بودن
آفتاب برِ دیوار آمدن(به پایان آمدن عمر)
حساب انگشت بالا-حساب ساختگی
بیرون روش-اسهال-شکم روش
جود-یهودی-حهود
پدر سوخته-بد سرشت-بسیار زرنگ و رند
راه پیدا کردن-جستن راه حل برای مشکل-به نحوی در جایی وارد شدن
دو لا-دو لایه-دو تا-خمیده
دل و روده ی چیزی را در آوردن-اجزای درون چیزی را به هم زدن و بیرون ریختن
چوب پا-دو چوب بلند که پا در میان آن ها کنند و با آن ها راه روند
پیاز کسی کونه کردن-ماندگار شدن در جایی-میخ خود را کوبیدن
دَمب چیزی را چسبیدن-کاری را پی گیری کزدن و ادامه دادن
بوق زدن-اعلام موافقت کردن
افتاده(فروتن، متواضع)
پر بودن خیک کسی-سیر بودن
دست باف-بافته با دست
خوابگوشی-سیلی-کشیده
پا به ماه-آبستنی که در ماه آخر خود است
به گُه کشیدن-بی اعتبار کردن-با توهین خوار و خفیف نمودن
راحت کردن-کشتن
دو لا پهنا حساب کردن-دو برابر بهای خقیقی حساب کردن
توگوشی حرف زدن-نجوا کردن-تنگ گوش کسی حرف زدن
روی تاب گذاشتن-سپردن شرط بازی به نفر سوم برای جر نزدن حریفان
آرد خود را بیختن و الک را آویختن(کسی که وظایف زندگیاش را انجام داده و دیگر توقعی از او نیست)
زیر پای کسی را جارو کردن-سبب اخراج کسی از کاری یا جایی شدن
برچسب-نوشته ای دارای مشخصات که آن را روی چیزی می چسبانند-اتیکت
آروارهی کسی لق بودن-سرنگهدار نبودن-پرچانه بودن
تیز بازار-بازار گرم و پر مشتری
زدن خود به آن راه-خود را به نادانی
پاره شدن چرت ب-ا امری نامنتظر روبرو شدن-جا خوردن
دست پاچگی-شتاب زدگی-اضطراب
خون کسی را کثیف کردن-کسی را بسیار عصبانی کردن
روکش-پوشش یا ورقه ای که روی چیزی می کشند
ژیلت-نیم تنه ی بدون آستین و جلو باز
خودرو-آن چه بی اسب رود
اتصالی کردن(در یک مدار یا سیمهای برق جریان ناخواسته روی دادن)
بزن بزن-زد و خورد شدید-کتک کاری
به خرج کسی نرفتن-بر کسی تاثیر نکردن-بر کسی موثر واقع نشدن
درجه دار-درجه های نظامی پایین تر از سروان
آت و آشغال(وسایل کهنه و بیمصرف)
خوش برش-جامه ای که اندازه و برازنده ی قامت دوخته شده است
دو دوزه بازی-دو رویی-کلک زنی
داغ-مصیبت-اندوه-سخت گرم-سوران
دری وری گفتن-سخنان نامربوط گفتن-چرند و پرند گفتن-آسمان و ریسمان به هم بافتن
ته دل کسی مالش رفتن-احساس ضعف یا ترس کردن-حالتی شبیه به گرسنگی داشتن
چوب را از پهنا پرتاب کردن-ناشیانه عمل کردن
پیر شَوی-عمرت دراز باد
برو برو-اوج خوش بیاری و کامکاری
چراغ پا ایستادن-به انتظار ایستادن
آب را گل آلود کردن(برای سود خود کارها را به هم زدن)
به عرب و عجمی بند نبودن-هیچ پشت و پناهی نداشتن
حالی شدن-فهمیدن-درک کردن
حال آمدن دل-بازیافتن نشاط-برطرف شدن خستگی
دست بلند کردن-بالا بردن دست به نشانه ی آمادگی پاسخ گویی-اعلام رای و نظر
پا خورشی-وسایل لازم برای پخت خورش
بدلی-تقلبی-جنس بد
ژست گرفتن-به بدن و چهره ی خود حالت ویژه ای دادن
پافنگ-نهادن ته تفنگ در کنار در حالت خبردار ایستادن
رَکَبی گفتن-به کسی متلک و حرف درشت گفتن
خرده خر-کسی که آذوقه ی خانه را روز به روز می خرد نه یکجا
دود چیزی تو چشم کسی رفتن-سودش به کسی و زیانش به دیگری زسیدن
حشری-شهوت ران-پر شهوت
حَرَج-مسئولیت-تکلیف
امان دادن-کسی را پناه دادن-از گناه کسی گذشتن
پیزری-پوشالی-بی ارزش و بی مصرف
خرج رو دست کسی گذاشتن-کسی را در خرج انداختن
آگوز-لقب ریشخندآمیز برای مرد ریزنقش و متکبر
از روی شکمسیری(از سر بیمسئولیتی، بدون تعمق)
چاله چوله-جای پر از گودال-زمین ناهموار
به جهنم-به درک-خوب شد که چنین شد-خوب است که چنین بد است
رنگ گذاشتن و رنگ برداشتن-رنگ به رنگ شدن
دست از پا خطا نکردن-هیچ کار اشتباهی نکردن-تکان نخوردن
آبکی-بیارزش-از روی بیعلاقگی
آجیل مشکلگشا-آجیلی که برای گشایش کار میخرند و بین مردم متدین پخش میکنند
زدن برای کسی-پشت سر کسی بدگویی کردن-مورد بدبینی قرار دادن
زبان باز کردن-توانایی گفتار پیدا کردن
آش آلو شدن(خجالتزده شدن، سکهی یکپول شدن، کنفت شدن)
برزخ شدن-ناراحت شدن
چانه انداختن-جان کندن-حرکت پیش از مرگ
از کف دست مو برآمدن-روی دادن پیشامدی غیرممکن
اردکپرانی-از عهدهی جنگ با کسی برنیامدن
ارواح بابات(به هنگام سرزنش برای ناکام شدن در کاری گفته میشود)
چشم و چار-چشم-دید-بینایی
حبف و میل-ریخت و پاش
بی فکر-لاابالی-بی قید
خوردن چیزی به چیزی-جور بودن چیزی با چیزی
آلونکنشین(ساکنان حواشی شهرها که در اتاقکهای آلونکوار زندگی میکنند)
زه زدن-بیرون شدن کمی رطوبت از مخرج-از زیر کار شانه خالی کردن-منصرف شدن
پنج تن-محمد-علی-فاطمه-حسن و حسین
توی هم لولیدن-با هم و کنار هم ایستادن و حرکت کردن
چَرس-حشیش-گرد-بنگ
پیاله فروش-میخانه چی
به دل خود صابون مالیدن-به خود وعده ی خوش دادن
چیله-هیرم-خاشاک
پا خورشی-وسایل لازم برای پخت خورش
تو خط چیزی بودن-در کاری وارد بودن-در کاری تحقیق کردن
خدا خدا کردن-بسیار آرزومند چیزی یا کسی بودن و آن را از خدا خواستن-پناه به خدا بردن
چشم به دهان کسی دوختن-مطیع محض کسی بودن
ریش گرو گذاشتن-ار احترام و اعتبار خود برای وساطت در کاری بهره گرفتن-ضمانت کردن
به محضِ-به مجرد ِ-همان وقت که
چنگک-قلاب آهنی نوک تیز
رقاصی کردن-کارهای ناشایست و سبک کردن
زبان درازی کردن-با گستاخی و بی ادبی خارج از حد خود سخن گفتن
ابزارفروشی(فروشگاه وسایل خاص و ابزار یدکی)
جیغ زدن-فریاد کشیدن-داد زدن
دو دستی-با هر دو دست
تراشیده-نازک-قلمی-لاغر
پَکَر-افسرده-نومید-گیج-بی دل و دماغ-بی حوصله
بخاری از کسی بلند نشدن-به حال دیگری سودی نداشتن-توانایی و برش نداشتن
جارچی-کسی که حرف در دهانش بند نمی شود-دهن لق
جلبی-حقه بازی-فاحشگی
رک نگاه کردن-رک رک نگاه کردن
بی بند و بار-بی قید-بی اعتنا به آداب و رسوم
پیر شَوی-عمرت دراز باد
دهان به دهان گذاشتن-دهان به دهان شدن
زیپ دهن را کشیدن-حرف نزدن-دهان را بستن
آب مریم(شیرهی انگور، عصمت و طهارت)
زاییدن گاو کسی-به دردسر بزرگی گرفتار آمدن
زور گفتن-حرف و خواست خود را به کسی تحمیل کردن
خشت انداختن-لاف زدن-گزافه گفتن
پر شر و شور-پر غوغا-پر هیاهو
خارج از محدوده-بیرون از شهر که شامل خدمات شهرداری نمی شود
دو پولی-کالای بی ارزش
اجلبرگشته(کسی که مرگ بهسراغش آمده)
تخته پِهِن-پهن خشک شده که برای خوابیدن زیر حیوانات می گذارند
جاکش-پا انداز-دلال محبت
حالی کردن-فهماندن
چغاله بادام-بادام نارس
دو ترکه سوار شدن-دو پشته سوار شدن
پر و بال-امکان-فرصت
چه غلط ها !-چه فضولی ها !
چپو کردن-چاپیدن-غارت کردن
آش نذری(آشی که به نیت برآورده شدن دعایی بپزند)
از جنب و جوش افتادن(آرام گرفتن، شور و هیجان خود را از دست دادن)
خبردار-اصطلاح نظامی برای آماده کردن سربازان برای انجام فرمان
برای فاطی تنبان نشدن-بدرد نخوردن-قانع کننده نبودن-فایده نداشتن
الف شدن اسب(هر دو پا بلند کردن اسب)
زبان مادر شوهر-نوعی گیاه خار داراز تیره ی کاکتوس
پا برهنه وسط حرف کسی دویدن-کسی را قطع کردن- آفتابه برداشتن
دل واپس-نگران-چشم به راه-مضطرب
اهل نشست-تارک دنیا-گوشهنشین
تِر تِر-آواز بیرون آمدن فضولاتِ بیمار اسهالی
پف کردن-ورم کردن-باد کردن-مغرور شدن
انگشت زدن(انگشت در چیزی فرو بردن، امضاء کردن با اثر انگشت)
آیۀ یاس خواندن-هرچیزی را پیش از بررسی محکوم به شکست کردن
از شیر مرغ تا جان آمیزاد(از سیر تا پیاز)
خرمن-انبوه و پرپشت