مجله اینترنتی علمی و آموزشی کامیاب

مجله سرگرمی,مطالب جالب روز دنیا,سایت سرگرمی,مطالب جدید روز

لیست فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری قسمت 62

تجدید شدن-قبول نشدن در پایان سال تحصیلی و تکرار برخی از درس ها در شهریور ماه

توی هم رفتن سگرمه-گره بر ابرو زدن بر اثر خشم

خالی کردن دل کسی-کسی را ترساندن

چپ چپ به کسی نگاه کردن-با اوقات تلخی-بدبینی یا اعتراض به کسی نگاه کردن

دوره افتادن-گرداگرد شهر گشتن-به دیدار هر کسی رفتن

چُرت-خواب کوتاه

خان خانی-پر هرج و مرج-ملوک الطوایفی

تو زرد از آب درآمدن-بی ارزشی یا فساد چیزی آشکار شدن

جوال رفتن با کسی-با کسی درافتادن

دم به ساعت-هر ساعت-هر لحظه

د ِهه !-کلمه ای برای پرسش به معنی چرا چنین می کنی؟ چرا چنین می گویی؟ یا برای بیان اعتراض به کاری

زاغول-دارای چشمان آبی رنگ

خالی بستن-چاخان کردن-بلوف زدن

زدن به قدش-دست دادن به شیوه جاهلی که با صدا همراه است و هنگام رسیدن به توافق در انجام کاری گویند
 

آهوی مانده گرفتن(بی‌انصافی کردن، عاجزکشی کردن)

آقبانو-نوعی پارچه‌ی نخی نازک

اهل کاری بودن(وارد بودن در کاری)
زدگی-لک یا خرابی در میوه یا پارچه

بو بردن-حدس زدن-از روی شواهد فهمیدن

پاشنه نخواب-کنایه از مویی که از نیمه ی پشت بریده و سر آن رو به بالا باشد

 

زدن رای کسی-کسی را از تصمیمی منصرف کردن

بلا به دور-بلاها دور باد

خصوصی-مقابل عمومی

دُردانه-لوس-ننر-عزیز بی خودی

پیش بها-بیعانه

بار گذاشتن-نهادن ظرف غذا بر اجاق برای پخته شدن

تا خرخره زیر قرض بودن-وام بسیار داشتن

آن سفر(آن بار، آن دفعه)

پای خود را کنار کشیدن-دخالت نکردن

حکایت-بسیار مهم-چیز عجیب

آفتابِ پس دیوار-شامگاه

جلودار کسی بودن-از پس کسی بر آمدن-مانع کسی شدن

چُلمن-پخمه-کسی که زود گول می خورد

بزرگداشت-احترام-تکریم

رو انداز-لحاف

اخم و تخم-ترش‌رویی-کج‌خلقی

تیز کردن گوش-دقت کردن برای درست شنیدن سخنی مهم

پیت پیت کردن-پچ پچ کردن-نجوا کردن
بُراق شدن-با خشم و غضب با کسی برخورد کردن
دده مطبخی-آدم کثیف و بد بو

پُر-لبریز-کامل-سیر-زیاد

چروکیده-چین دار شده-ناصاف

چس و فس-اسباب خرده ریزه ی ناقابل-خرت و پرت

در هم بودن-پریشان بودن-پکر بودن-نگران بودن

آقادایی را جنباندن-حرکتی به خود دادن

چرب و نرم-غذای پر روغن و خوشمزه-سخن دلنشین-آدم متملق

خنِس و فنِس-گرفتاری و ناراحتی

دل خوشکنک-مایه دلخوشی اندک-آن چه بی پایه ولی مایه ی خرسندی است-گول زنک

استخوان‌دار(محکم، بااراده)

خوش لباس-نگا. خوش پوش

دست آمدن-به دست آمدن-پیدا شدن-حاصل شدن

پَتَه-کاغذ مقوایی-مهره ی فلزی به جای پول-ژتون

تخم پس انداختن-بچه ساختن-بچه به دنیا آوردن

باجی-خواهر-زن ناشناس

بد شیر-متقلب-بد جنس

خود را باختن-دست و پای خود را گم کردن-مضطرب شدن

به روز سگ افتادن-بدبخت و بیچاره شدن-به فلاکت افتادن

چشم ورقلمبیده-چشم بیرون زده

چشم دوختن-زل زدن-با دقت چیزی را نگاه کردن

بادپا-تند رو-تیز تک

از کاسه درآمده(بیرون‌زده، ورقلمبیده)

پورت-سر و صدا-داد و فریاد

برخوردن به کسی ،-به نطر کسی ناپسند آمدن-به کسی گران آمدن-احساس اهانت کردن-با کسی دیدار کردن

جیر جیرک-آدم پر سر و صدا-اهل داد و فریاد

بال در آوردن-به سرعت رفتن-بسیار خوشحال شدن

پیاز خرد نکردن به ریش کسی-از کسی ترسی نداشتن-به کسی اعتنایی نداشتن

پیزی-مقعد-نیروی مقاومت و پشتکار

پا دادن-آماده شدن فرصت و وسایل کار-اتفاق افتادن

دل خوشکنک-مایه دلخوشی اندک-آن چه بی پایه ولی مایه ی خرسندی است-گول زنک

چوب کاری کردن-از کسی پذیرایی زیاد کردن-به کسی محبت بسیار کردن-کتک زدن بیش از حد
تحویل گرفتن-به کسی احترام گذاشتن-از کسی پذیرایی کردن
آک‌بند(نو واستفاده‌نشده، هنوز از جعبه بیرون‌آورده‌نشده، دست اول)

تو بحر چیزی رفتن-در چیزی دقیق شدن-سخت متوجه ی چیزی شدن

دستِ دلبر-گران قدر-عزیز

تار و تنبور-همه گونه آلات نوازندگی

باد گلو زدن-آروغ زدن

زدن به سیم آخر-آخرین چاره را به کار بردن حتا اگر به ضرر باشد-خود را به لاقیدی زدن و به عاقبت کار نیاندیشیدن

دَم کسی را دیدن-رشوه دادن-آجیل دادن

دعوا مرافعه-جنگ و جدال بر سر چیزی

بازجویی کردن-تحقیق و بررسی کردن
پلک روی هم نگذاشتن-حتا لحظه ای نخوابیدن
جاگیر شدن-در جای خود ثابت شدن-قرار گرفتن
داد سحن دادن-سخن رانی کردن-پر حرفی کردن-حق مطلب را ادا کردن

خدا بیامرز-مرحوم-مغفور

از چیزی زدن(از مقدار چیزی کسر کردن)

آب پاکی روی دست کسی ریختن(کسی را کاملن ناامید کردن)

دست شما را می بوسد-انجامش به عهده ی شماست

آتش‌بیار معرکه-فتنه‌انگیز میان دو دشمن

خاک تو سری کردن-نزدیکی کردن زن با شوهر

چشم، کرایه خواستن-کار کودکی که هر چه ببیند بخواهد

بَده کردن-کسی را بد وانمود کردن-کنفت کردن-از چشم انداختن

ادب کردن(با تنبیه آموختن، آدم کردن)

دست اندر کار-دارای سهمی در انجام کاری-مشغول به کار

رفتن گوش-ناراحت شدن گوش از سر و صدا

ته خوار-بچه باز

بی پرده-رک و صریح-آشکار

دست به دست گرفتن-از یکدیگر پشتیبانی کردن

پیله ی کسی به کسی گرفتن-کسی را اذیت کردن

زرده ی کسی نبستن-موفق نشدن در کار-بی ثمر ماندن کوشش کسی

پا منبری-شاگرد روضه خوان

چارخیابان-میدانی که چهار خیابان به آن باز می شوند

خون به پا کردن-دعوا و آشوب راه انداختن-سر و صدا و جنجال کردن

 
حال و بار-وضع زندگی
چاخان گفتن-دروغ و گرافه گفتن

آیینه‌ی اسکندری(آفتاب)

جاگرم کردن-در جایی ماندن

آسمان به زمین آمدن-رویدادی مهم و عجیب پیش آمدن

دو به دست کسی افتادن-به دست آوردن فرصت برای اعمال نظر-قدرت نمایی یا انتقام جویی

چوب بست-داربست چوبی-چوب بندی

بادبادک-مرغ کاغذی-اسباب بازی کودکان که به هوا می کنند

از قرار(ظاهرن، آن‌طور که پیدا است)

جغ جغ-صدای به هم خوردن چند چیز-صدای همهمه

برای کسی آش پختن که یک وجب روغن داشته باشد-زمینه ی تنبیه و گوشمالی برای کسی آماده کردن

آبِ سیاه-نیمه کوری

در تاریکی رقصیدن-در غیبت کسی رجز خواندن و ادعای بی خود کردن

آفتاب گرفتن-زیر آفتاب خوابیدن

باجناغ-دو مرد که دو خواهر را به زنی گرفته باشند-همریش

در دهان افتادن چیزی-مشهور شدن چیزی-فاش شدن-رسوا شدن

رمبیده-خراب شده-فرو ریخته

بادکنک-کیسه ی نازک لاستیکی که آن را باد کنند و برای بازی به کودکان می دهند

حبه-پاره ی شکسته از قند یا نبات

 

دانه دانه-یک یک

دست کج-نامطمئن-دزد

زر اومدی قرمه سبزی-سخنی توهین آمیز برای کسی که به قهر می رود یا تهدید به رفتن می کند

راست راست-آشکار و علنی-بی پروا

ته چک-بن چک-بنجاق-بخشی از دسته چک که پس از جداکردن چک باقی می ماند

جا گذاشتن-چیزی را در جایی فراموش کردن-چیزی را سر جای خود قرار دادن

 

چین دادن-تابدار و شکن دار کردن

دست انداختن-ریشخند کردن-مسخره کردن

جفتک چارکش زدن-کنایه از جفتک زدن

اجباری بردن(کسی را به خدمت سربازی بردن)

پشم و پیله ی کسی ریختن-ناتوان شدن کسی-از میان رفتن ابهت کسی

دستی-پول نقدی که به عنوان وام کوتاه مدت از کسی می گیرند

زیگزاک رفتن-به چپ و راست پیچیدن-مستقیم نرفتن

دریده-وقیح-بی شرم-پر رو

پیش پرده-نمایشی کوتاه پیش از آغاز نمایش اصلی

چشم نم نمی-کسی که چشمش آب پس نمی دهد

روده گشاد کردن-سکسکه کردن

آدم بی‌سر و پا-متضاد آدم درست‌وحسابی

چاله خر کُشی-یکی از گودهای تهران که پناهگاه مردم فقیر و بی نوا بود

روز بد نبینی-امیدوارم به سرت نیاید

حلق آویز-به دار کشیده

پس انداز-پول کنار گذاشته شده-صرفه جویی

تغ تغ-صدای برخورد دو چیز به هم

آش پختن برای کسی(کسی را برای آزار کسی برانگیختن، برای کسی توطئه‌ای ترتیب دادن)

دزد سر گردنه-کاسب نادرست و گران فروش
 

تلَکه-پول یا چیزی که با فریب و چاپلوسی از کسی بگیرند

دوره کردن-درسی را دوباره و سه باره خواندن-حلقه زدن به دور چیزی یا کسی

پنجه بوکس-سلاحی سردئ به صورت حلقه های به هم پیوسته و دارای برآمدگی های برجسته

زیر آب کسی را زدن-با اسباب چینی و توطئه سبب خلع مقام کسی شدن

زانویی-زانو

زیر سر کسی بلند بودن-فریفته شدن به وعده های به تر-کسی که روزگار ناداری خود را فراموش کرده است

خدا گرفته-بدبخت شده-به عذاب خدا گرفتار شده

حساب کار را داشتن-متوجه موضوع بودن-جوانب کار را در نظر داشتن
دست به آب-داشتن ادرار-دستشویی-توالت

تعزیه گردان-کسی که در امور همگانی دخالت می کند و سود خود را می برد.

حوصله داشتن-حال مساعد داشتن-تحمل داشتن

زنیکه-زنکه
آلت دست کسی شدن-مورد سوء استفاده قرار گرفتن
آواز خر در چمن-آواز ناخوش و گوش‌خراش
 

درزن-دوجین-دوازده تا از چیزی

ابرو زدن(رضا دادن، اشاره کردن)

دار کشیدن-دار زدن

حواس پرت-پریشان حواس-فراموش کار

خاله قدومه-نگا. خاله سوسکه

اوا خواهر-مرد زن‌نما-مردی که علائق زنانه دارد

درز کردن-فاش شدن-آشکار شدن

پنجه ی ابوالفضل-ورقه ی برنجی یا نقره ای که به شکل کف دست و انگشتان بریده شده است

خواری و زاری-پریشان حالی

تصدق کسی رفتن- تصدق شدن کسی را

دده سیاه-نوکر-نوکر سیاه

از بز حرام‌زاده‌تر-سخت‌گریز و حیله‌گر
پشه کسی را لگد زدن-با دردی اندک بنای گله و زاری گذاشتن
خوش گوشت-آن که زخم تن او زود بهبود می یابد-خوش ادا-خوش اخلاق

تشر تو شور کردن-هرت و پورت کردن

زبان گز-چیز تند و تیز

افقی برگشتن(شهید شدن و روی دست‌ها تشییع شدن)

پا بر جا-ثابت قدم-استوار

از رو رفتن-خجالت کشیدن-از میدان به‌در رفتن

خوش وعده-آن که به وعده اش وفا می کند

آفتاب را به‌گز پیمودن-کوشش بی‌هوده کردن

تصدق کسی رفتن- تصدق شدن کسی را

دده سیاه-نوکر-نوکر سیاه

خر در چمن-آوای ناهنجار-هرج و مرج

چله نشستن-بیرون نیامدن از خانه-خانه نشین شدن

دک و دهن-دک و پوز

بی کتاب-بی پیر-کار دشوار-بی دین-کافر

خجالت دادن-کسی را شرمسار کردن

چای دیشلمه-چای تلخ که با قند یا خرما و مانند این ها بنوشند

بریدن-از نفس افتادن-درمانده شدن-از حرکت باز ماندن

تحت الشعاع بودن-زیر نفوذ و تاثیر دیگری بودن

به لعنت خدا نیارزیدن-دارای هیچ ارزشی نبودن-به هیچ نیارزیدن-مفت نیارزیدن

رکاب کش-به تاخت-با سرعت

 
ازراه‌نرسیده(در همان لحظه‌ی رسیدن، به مجرد ورود)

در و تخته-دو دوست خوب-زن و شوهر جور

پوست پلنگ پوشیدن-سخت به دشمنی برخاستن

دست و بال کسی تنگ بودن-تنگدست بودن-فقیر بودن

 

جیب بر-دزدی که در جیب دیگران دست می برد

رانندگی-فن راندن وسایط نقلیه-اصول و قواعد راندن

دم به خمره زدن-باده گساری کردن-شراب خوردن

افسار پاره کردن(سرپیچی کردن، یاغی شدن)

آن سرش ناپیدا بودن(برای نشان دادن حد کمال و مبالغه به‌کار می‌رود)

دُرافشانی کردن-مشتی یاوه به هم بافتن

 
جهل کردن-در انکار چیزی پافشاری کردن
آواز کوچه‌باغی(آوازی که جاهل‌ها می‌ خوانند و یکی از گوشه‌های دستگاه شور است)

روده دراز-پر حرف-وراج

پُخی شدن-کاره ای شدن-مهم شدن

جوجه فکلی-تازه کار و نا آزموده

حلوا خور-مرده خور-کسی که همیشه برای خوردن به مجالس ترحیم می رود

افتادن تشت کسی از بام(رسوا شدن، باز شدن مشت کسی)

انگشت روی چیزی گذاشتن-موضوعی را مورد توجه قرار دادن

ته گیلاس-نوشیدنی کمی که ته گیلاس مانده است

دو لا-دو لایه-دو تا-خمیده

دوره-مهمانی-زمانه

از پشت کوه آمدن(بی‌خبر از آداب و رسوم بودن، دهاتی بودن)

پا جای پای کسی گذاشتن-از کسی تقلید و پی روی کردن

دل کسی آب شدن-به اوج تمنا رسیدن-بسیار مشتاق شدن-بی تاب شدن

ترس بر داشتن کسی را-از وارد شدن به کاری بیم داشتن

در دهان ها افتادن-شایع شدن-شهرت یافتن

آدم مقوایی-بی‌اراده-کسی که هیچ‌کاری نمی‌کند
بچه ی-اهل ِ

بغل گرفتن-در آغوش گرفتن

دَم باز-چاپلوس-متملق

آبدوغ خیاری-بی ارزش-بی اعتبار

خانه شاگرد-پسربچه ی خدمت گزار در خانه

بره کُشان-فرصت خوش گذرانی-هنگام استفاده های مالی

چشم انداز-منظره

 

آزار داشتن-انجام کاری به قصد اذیت دیگری-کرم داشتن

دو سر قاف-دشنامی زشت که گاه برای شوخی نیز گفته می شود

از لجِ(از سر لجاجت، از روی خشم)

جَفت-چوب بست انگور

بند شدن در جایی-قرار یافتن-ساکن شدن-آرام گرفتن

به خورد چیزی دادن-نفوذ دادن-وارد کردن

چاق کردن غلیان-آماده کردن غلیان برای کشیدن

آب پاکی روی دست کسی ریختن-کسی را کاملن ناامید کردن

زوراب زدن-برای استفراغ زور زدن ولی چیزی بالا نیاوردن

آینه‌ی دق(آینه‌ای که شخص خود را در آن عجیب و غریب می‌بیند – شخص عبوس و بدقدم)
آبکش کردن-سوراخ سوراخ کردن

دست را بند کردن-به کاری مشغول کردن

دوره انداختن-مهمانی ادواری میان عده ای برقرار کردن-کسی را به این سو و آن سو فرستادن

بی کتاب-بی پیر-کار دشوار-بی دین-کافر

بند انداختن-برچیدن موی چهره ی زنان با نخ تابیده

خاله زنک-زن امل و دنیا ندیده-بی سواد و عامی-کسی که همواره درباره ی دیگران حرف می زند

برده خورده-ملاحظه-پروا

خشتک کسی را سر او کشیدن-نگا. خشتک کسی را پاره کردن

 

دررفت-خرج و هزینه-مقابل درآمد

خرده ریز-اثاثه ی اندک و کم مصرف-آشغال

دور از جناب ب-لانسبت

زنده دل-آدم با شور و حرارت-پرنشاط

پیر کسی در آمدن-سخت اذیت شدن- پدر کسی در آمدن

روی کسی را به زمین انداختن-درخواست کسی را رد کردن

بُر زدن-مخلوط کردن ورق های بازی

چل و چو انداختن-منتشر کردن شایعه

پاتال-سالخورده-پیر

دست و پا پنبه ای-دست و پا چلفتی-بی عرضه-بی دست و پا

بی ریش-ناجوانمرد-نامرد

آدم بگو بخند(شیرین‌زبان و بذله‌گو)

پنبه توی گوش کردن-غفلت داشتن-هوشیار نبودن

چنگ انداختن-چنگ زدن

در هم لولیدن-توی هم رفتن

جا آمدن حال-بهبود یافتن-سرحال آمدن

اطفال باغ-گل‌های تازه

پایه دار-هر چیزی که پایه داشته باشد

دور کسی گشتن-قربان صدقه ی کسی رفتن

حاضر کردن-از بر کردن-روان کردن

جیغ کشیدن-نگا. جیغ زدن

چوغ-چوب

دور افتادن-نزد این و آن رفتن-با هر کسی دیدار کردن

از ریخت افتادن-تناسب خود را از دست دادن-بی‌جلا و جلوه شدن

خودافتاده-عاجز-کسی که موجب بیچارگی خود باشد

الحق و الانصاف-انصافن-حقن

پُرکوب-حرکت سریع و پر صدا

حساب انگشت بالا-حساب ساختگی
اخت شدن با کسی(مانوس شدن با کسی)

آنجا رفتن که عرب نی انداخت(به جایی دور و بی‌بازگشت رفتن)

بازجویی کردن-تحقیق و بررسی کردن

پف کردن-ورم کردن-باد کردن-مغرور شدن

خوش اندام-خوش هیکل-خوش اندازه و برازنده

جگرکی-جگر فروش

حسابی-معقول-مورد اعتنا-کاملن

زن و بچه-اهل و عیال-زن و فرزند

اهل حال(دوستدار تفریح و خوش‌گذرانی)

ته خانه-لوازم بی مصرف-بقایای اثاث خانه

پا گرفتن-رشد کردن-استوار شدن-سر و سامان یافتن-رونق گرفتن

رخت کسی کوک بودن-رفاه داشتن

خون سیاوش-انگیزه ای که سبب نابودی دو خانواده-دو شهر یا دو کشور شود

دست و پا گیر-مزاحم-مانع از کاری

باران خوردن-در زیر باران قرار گرفتن و خیس شدن

پوست کلفت-سخت جان-مقاوم

باد هوا-وعده ی دروغ-چیز پوچ و بی اعتبار

دوخته فروش-کسی که پارچه بخرد-از آن لباس بدوزد و برای فروش عرضه کند

دستی پز-نانوایی که در خانه نان می پزد

خیالاتی-وسواسی-آن که پندار و توهمات بی جا دارد

خردمرد کردن-ریزه ریزه کردن

ذُق ذُق زدن-سوزش داشتن زخم

حَبه را قُبه کردن-کاهی را کوه کردن

 

پیمانکار-آن که مطابق قرارداد انجام کاری را در زمان معین به عهده می گیرد

رستم صولت-رستم در حمام

خانه تکانی-پاکیزه کردن خانه و وسایل خانه به صورنی اساسی در آغاز هر سال

دمبکی-دمبک زن-بی ادب و نفهم

اشتباه لپی-اشتباه لفظی

دخترکی-دوشیزگی-بکارت

از کوره در رفتن(به خشم آمدن، آتشی شدن، از جا در رفتن)

 

چفت و بست نداشتن دهن-راز نگهدار نبودن

 
دزدیده-دزدکی

چروک انداختن-چین انداختن

از حد (توانایی) خود تجاوز کردن

اشهد را گفتن(برای مرگ آماده شدن)

حقه به کار زدن-نگا. حقه به کار بردن

درگاهی-آستانه
از خدا خواستن(در برابر پیشنهاد یا کاری قرار گرفتن که خود شخص در آرزویش بوده است)
خاکشیر مزاج-غلامباره-سازگار با هر جریانی
به راست راست-فرمان نظامی برای گردش به راست

چماق-چوبدست-گرز

به کسی نگفتن که بالای چشمت ابروست-به کسی که ساده ترین مطلب را نمی پذیرد یا تحمل نمی کند و زود رنج یا زود خشم است نمی توان چیزی گفت

چرک کردن-عفونت کردن زخم

دست بردار-دست بردارنده-ترک کننده

ارنعوت-آدم ستبر و پرزور و بی‌انصاف

آفتاب به آفتاب-هر روز
داغ باطل زدن-از کار انداختن-از رونق و رواج انداختن
 

آنجا رفتن که عرب نی انداخت-به جایی دور و بی‌بازگشت رفتن

چیز دار-ثروتمند

از این حرف‌ها(مطالبی از آن‌گونه که پیش از این گفته شد)

آخرین تیر ترکش(آخرین تدبیر)

رو قوز آمدن-سر لج افتادن

جیک جیک کردن-غرغر کردن-جویده جویده حرف زدن

ای والله(در مقام تایید و اعتراف به برتری کسی گفته می‌شود، آری به خدا)

ته تغاری-آخرین فرزند خانواده

آب از لب و لوچه‌ی کسی سرازیر شدن(تمایل شدید داشتن، به طمع افتادن)

زوال در آوردن-نعمتی را در نتیجه ی ناسپاسی و بی اعتنایی از دست دادن

خُل-نیمه دیوانه-سفیه
ژست گرفتن-به بدن و چهره ی خود حالت ویژه ای دادن

خاکسترمال کردن-شستن ظرف با مالیدن خاکستر به آن

خدا خدا کردن-بسیار آرزومند چیزی یا کسی بودن و آن را از خدا خواستن-پناه به خدا بردن

به دست و پای کسی افتادن-با التماس تقاضای ترحم کردن-نهایت خاکساری کردن

پَخ دار-چیزی که تیزی لبه های آن گرفته شده باشد

تپلی-گرد و چاق

جیب کَن-کسی که کارش اخاذی و تلکه است-کسی که دیگران را می دوشد

آتش به گور کسی باریدن-پس از مرگ دچار عذاب شدن

خوش و بش-خوش آمد گویی و احوال پرسی-چاق سلامتی کردن

چشمگیر-جالب توجه-با ارزش

دو به دو-دو تا دو تا

خوردن چیزی به چیزی-جور بودن چیزی با چیزی

پیر شَوی-عمرت دراز باد

 

آمدن-آغاز به کاری کردن

درسته-یکجا-یکپارچه-کاملن

پُرسه-مراسم دیدار با بازماندگان کسی که مرده باشد برای گرامیداشت او

پشم نداشتن کلاه کسی-اعتبار نداشتن-کاری از کسی برنیامدن

آخرین تیر ترکش-آخرین تدبیر

جِغله-آدم کوچک و ریزاندام ولی زرنگ و ناقلا

مقاله دیگر :   منتخبی از فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری قسمت 429

آفتاب برِ دیوار آمدن-به پایان آمدن عمر

از جا در رفتن-کنترل خود را ناگهان از دست دادن-ناگهان خشمگین شدن

چروک خوردن-نگا. چروک افتادن

زلف گذاشتن-موی خود را بلند کردن

چانه انداختن-جان کندن-حرکت پیش از مرگ

به لجن کشیدن-مفتضح کردن-رسوا و بی آبرو کردن

به عمل آوردن-به اجرا در آوردن-برای استفاده آماده کردن

 

حمامک مورچه داره-کنایه از تردید و دو دلی

چوب پنبه-چوبی سبک برای بستن سر بطری

حیوونکی-نگا حیوانکی

چپ افتادن با کسی-مخالف شدن با کسی-پیله کردن به کسی

خصوصی-مقابل عمومی

خواهر و مادر-عرض و ناموس-خانواده

خوردنی-غذا-قابل خوردن

چنبره زدن-حلقه زدن

خمیره-سرشت-ذات

خود را به موش مردگی زدن-خود را ناتوان
زود رنجی-نازک دلی-حساسیت
چوچول باز-دغل-بی حیا

برای کسی تره خرد نکردن-از کسی حساب نبردن-به کسی اهمیت ندادن-برای کسی اعتبار قائل نشدن

زرد گوش-بی رگ-ترسو

چشم بازار را درآوردن-چیز بسیار بد و نامرغوب خریدن

اهل عمل-کسی که کم‌تر حرف می‌زند و بیش‌تر عمل می‌کند

 

تپه تپه-چیزهایی که بی نظم کنار هم انباشته باشند

 

در قوطی هیچ عطاری یافت نشدن-به کلی نایاب بودن

رنگی-دارای رنگ-آلوده بودن به رنگ

دو قلو-دو بچه ی همزاد

تاج گل به سر کسی زدن-کار نیکی در حق کسی کردن

حلال واری-نگا. خلال وار

حساب حاج هادی زغالی-حساب ساختگی

زردمبو-آدم ضعیف و کم خون-دارای رنگ و روی زرد
به راست راست-فرمان نظامی برای گردش به راست
روی هم ریختن-توطئه کردن برای پیش بردن کاری-توافق در امری-رابطه ی عاشقانه و جنسی با هم پیدا کردن

در خط چیزی بودن-در فکر و نقشه ی کاری بودن

آبگوشتی-بی‌ارزش-پیش پا افتاده

زال و زندگی-وسایل زندگی-اسباب معیشت

پر آب و تاب-به تفصیل-با اوصاف بسیار

به دل آوردن-در خاطر نگاه داشتن-از یاد نیردن
دانش سرای مقدماتی-آموزشگاه تربیت دبیر

چراغ الله-نگا. چراغ

به دل چسبیدن-مطبوع و گوارا بودن

دزد و دغل-نادرست و مکار

بغل دست-کنار دست-پهلوی دست

خواهی نخواهی-نگا. خواه و ناخواه

دردانه ی حسن کبابی-بچه ی لوس

پیشنهاد دادن-طرح کردن چیزی

تن در دادن-به کاری حاضر شدن-انجام کاری را پذیرفتن

به کسی رفتن-به کسی شباهت داشتن

بند کشی-پر کردن درزهای آجرها و سنگ ها با سیمان و ساروج

استخوان‌دار(محکم، بااراده)

جیر و ویر-داد و بی داد-سر و صدا-نوعی خوراک که از اسفناج پخته و تخم مرغ می پزند

اصلاح(تراشیدن ریش و آرایش موی سر نزد مردان)

پاتال-سالخورده-پیر

آدم بی‌سر و پا(متضاد آدم درست‌وحسابی)

در یک جوی نرفتن آب کسی با کسی-همداستان شدنشان ممکن نبودن-با هم نساختن

روی پای خود ایستادن-به خود متکی بودن-به دیگران نیاز نداشتن

خوش آب و رنگ-سرخ و سفید چهره-زیبا و ملیح

دست به دست کردن-تردید کردن-کوتاهی کردن-وقت کشتن

چروکیده-چین دار شده-ناصاف

آفتابه‌آب‌کن(پست ترین نوکر)

خنکای صبح-سحرگاه

 

خود را به کرگوشی زدن-به نشنیدن تظاهر کردن

از عزا در آوردن(به دوره‌ی عزاداری پایان دادن)

باز و بسته ی امام هشتم بودن-نیروی و قدرت خود را مدیون نظر مساعد امام هشتم بودن

چه غلط ها !-چه فضولی ها !

پی آتش آمدن-زیاد نماندن-زود برگشتن

جهنم-کلامی که آن را به هنگام بی اهمیت دانستن چیزی می گویند

جا خوش کردن-در جایی که معمولن نباید ماندن اقامت کردن

دخترکی-دوشیزگی-بکارت

زر زر-صدای گوش خراش و یکنواخت-آواز گریه ی نامطبوع بچه
از این گوش گرفتن و از آن گوش در کردن-ظاهرن به حرفی گوش دادن ولی به آن عمل نکردن

دادار دودور-عِرض و ناموس زن-آلت تناسلی مرد-هارت و پورت

زار-نا به سامان-خراب-بد

دهن بین-آن که به گفته ی این و آن عمل می کند

 

رد زدن-رد پای کسی را گرفتن-نشان به جایی بردن

افت کردن(کاهش یافتن، کم شدن)

پرداختی-مبلغ داده شده

آمد داشتن-فرخنده و میمون بودن

آب برداشتن-هدف دیگری در پس کاری وجود داشتن

چینی بند زنی-عمل چینی بند زدن

آستین بالا زدن-آماده شدن-به کاری برخاستن-پا پیش گذاشتن

ذُق ذُق زدن-سوزش داشتن زخم

 

دست بالا-حداکثر

درد-نفرینی مانند کوفت-زهرمار-مرض

خاله وارسی-فضولی-تحقیق بی مورد

ته نشست-رسوب

جریحه دار-زخمی-دل شکسته-رنجیده

 

آسمان تا زمین-تفاوت بسیار

تق و لق-بی رونق-کاسد-بی مشتری

دست به سیاه و سفید نزدن-به هیچ گونه کاری نپرداختن-ابدن کاری نکردن

جهل کردن-در انکار چیزی پافشاری کردن

به کسی نگفتن که بالای چشمت ابروست-به کسی که ساده ترین مطلب را نمی پذیرد یا تحمل نمی کند و زود رنج یا زود خشم است نمی توان چیزی گفت
 

پشت و رو کردن-برگرداندن جامه به صورتی که رو پشت و پشت رو شود

پشه زدن-نیش زدن پشه

آسمان تا زمین(تفاوت بسیار)

پشت و روی یک سکه-دو چیز به ظاهر متفاوت ولی در واقع مانند هم

خواب نامه-کتابی که در آن تعبیر خواب ها نوشته شده است

حیا را خوردن و آبرو را قی کردن-بسیار بی حیا و گستاخ بودن

جملگی-تمامن-سراسر

دیر به دیر-هر از گاهی-هر از چندی-دیر دیر
جَر-پیچ و خم راه

دهن کجی-ادا و شکلک به قصد مسخره کردن-بی اعتنایی

پشت چشم کسی باز ماندن-انگار نه انگار-برای کسی فرقی نداشتن
دوبل-دو برابر

د ِ-پس-آخر

زت زیاد-کوناه شده ی “عزت زیاد” در زبان لوطی ها

جای ارزن نبودن-بسیار شلوغ بودن-جای سورن انداختن نبودن-سگ صاحبش را نشناختن

پادویی کردن-فرمان برداری از استادان در مورد کارهای سرپایی-فراهم آوردن مقدمات

آسمان با زمین دوختن-داشتن کمال مهارت در تیراندازی

دل پیچه-دل درد-فشار آمدن به معده و روده بر اثر بیماری های گوارشی

خدانگهداری کردن-خداحافظی کردن

بیعار-کسی که شرم و ننگ نمی شناسد و از سرزنش شرمنده نمی شود

اداره بازی-پرداختن بیش از حد به تشریفات زاید اداری

تعریف کردن-به نیکی یاد کردن-ذکر خیر کردن

چاخان بازی-حقه بازی-چرب زبانی-دروغ بافی

دور سر چرخاندن و دادن-صدقه دادن

دل و حوصله-آمادگی-حاضر بودن برای انجام کاری-شور و اشتیاق

خیره-بی شرم-پر رو

دل قرصی-اطمینان

بای بسم الله-اول کاری-آغاز چیزی

آستین بر چشم گذاشتن(پنهان گریستن)

چشم ِ غربال-سوراخ های غربال

تندی-بلافاصله-به سرعت-مانند : تندی رفت

امان دادن(کسی را پناه دادن، از گناه کسی گذشتن)

چشم روی هم گذاشتن-نادیده گرفتن-گذشت کردن

پنجول زدن-با ناخن های دست روی تن کسی را خراش دادن

دک کردن-از سر وا کردن

چشم دریده-خیره-درآمده

آینه‌ی بخت(آینه‌ای که داماد همراه شمعدان برای عروس می‌فرستد)

 
تو خیک کسی فرو رفتن-کلاه سر کسی گذاشتن-به کسی قالب کردن

جِر جِر کردن-چیزی را پاره پاره و ریز کردن-مانند کاغذ و پارچه

جوجه خروس-جوان تازه به دوران رسیده

خاله وارفته-آدم شل و ول و شلخته

حضرت عباسی-راست و درست

خاله گردن دراز-شتر-آدم فضول که در هر کاری سرک می کشد

جاگیر شدن-در جای خود ثابت شدن-قرار گرفتن

بی پرده-رک و صریح-آشکار

چک و چانه زدن-چانه زدن-وراجی کردن-مذاکره ی فراوان کردن

الف به خاک کشیدن-خجالت کشیدن
جوجه فکلی-تازه کار و نا آزموده
پشم و پیله ی کسی ریختن-ناتوان شدن کسی-از میان رفتن ابهت کسی
الحق-به‌راستی-حقیقتن

این جور که بویش می‌آید(چنان که از ظواهر امر پیدا است، از فرار معلوم)

چشم چرانی-هرزه نگاهی-به رن و دختر مردم نگاه کردن

دراز کشیدن-خوابیدن-به پشت خوابیدن-مدتی کوتاه خوابیدن

چهار چوب-محدوده-قاب

اَنَک شدن(تحقیر شدن، خجالت کشیدن)

ترکه مرکه-زن لاغر و خوش اندام

امان دادن(کسی را پناه دادن، از گناه کسی گذشتن)

 
بن بست-کوچه ای که راه در رو نداشته باشد-مشکلی که راه حل نداشته باشد

جوش آمدن-به خشم آمدن-کج خلقی سخت کردن

آقایی فرمودن(لطف کردن، محبت کردن)

زپرتو-ضعیف-بی دوام

از دست دادن(گم کردن)

چه غلط ها !-چه فضولی ها !

خارج از مرکز-مزایایی که به کارمندان خارج از پایتخت داده می شود

خدمت کردن-دوره ی سربازی را طی کردن

داغ کسی را به دل کسی نهادن-غزیز کسی را کشتن

دور گرفتن-به چرخش افتادن-پشت سرهم سخن گرفتن

دست به نقد-بی درنگ-زود-فورن

با دست و پا-آدم زرنگ

از آب درآمدن(نتیجه دادن، تربیت شدن، روشن شدن حقیقت)

چمباتمه زدن-نشستن روی دو پا و بغل کردن دو رانو

به هم خوردن حال-استفراغ کردن-بالا آوردن

روی تاب گذاشتن-سپردن شرط بازی به نفر سوم برای جر نزدن حریفان

این پهلو آن پهلو شدن(این دنده آن دنده شدن، غلتیدن از پهلویی به پهلوی دیگر)

بوی شیر از دهان کسی آمدن-نادان و بی تجربه بودن-رشد جسمی و عقلی نداشتن-کودک و خام بودن

آب نخوردن چشم-امید نداشتن

آسمان تا زمین-تفاوت بسیار
پس هم بر آمدن-حریف یکدیگر بودن-از عهده ی هم برآمدن

پیاده روی-راه پیودن با پای پیاده

رنگ آمیزی-آمیختن رنگ های گوناگون به هم

دل دل کردن-تردید داشتن-دو دل بودن

دیر چسب-دیر آشنا

پر عائله-کسی که اهل و عیال بسیار دارد

آسیاب‌گردان-کسی که به‌خوبی از عهده‌ی کارها بر می‌آید

خاطر جمع بودن-مطمئن بودن-یقین داشتن

روده گشاد کردن-سکسکه کردن

تو پوزی خوردن-تو دهنی خوردن-دمغ شدن-نا امید شدن

آدم سر به راه-شخص خوب و نجیب-کسی که مزاحم دیگران نیست

حاج بادام-گونه ای شیرینی از آرد و بادام و شکر

 
چشم گرم کردن-چرت زدن-اندکی خوابیدن

از قلم افتادن(فراموش شدن، مورد بی‌مهری قرار گرفتن)

تار و تنبور-همه گونه آلات نوازندگی

بامبول سوار کردن- بامبول در آوردن

به خنس و پنس افتادن-به وضع بد مالی دچار شدن

رنجیده کردن-آزرده ساختن-رنجانیدن

 

باد به آستین کسی کردن-کسی را به کاری تحریک کردن

توجیهی-برنامه های توضیحی
دولت سرا-تعبیری احترام آمیز از خانه ی کسی

دو دو زدن-تکان تکان خوردن

 

بسم الله-جمله ای که هنگام آغاز به کاری و یا به هنگام تعجب و حیرت می گویند-بفرمائید ! این گوی و این میدان

چرب دست-ماهر-زبر دست

توان انجام کاری را داشتن

آل آروادی(زن سخت بی‌حیا و بد‌رفتار)

خشت مال-دروغ گو-لاف زن

حلال طلبی-نگا. حلال یابی طلبیدن

دست کج-نامطمئن-دزد

آمدن(آغاز به کاری کردن)

چفت-چسیده-تنگ-زنجیر در

تل و بل-جا به جا کردن-بالا و پایین کردن

خاله زنک-زن امل و دنیا ندیده-بی سواد و عامی-کسی که همواره درباره ی دیگران حرف می زند

دل کسی را زدن-سیر شدن از چیزی-بی میل و رغبت شدن نسبت به چیزی یا کسی

تقه زدن-کوبیدن چیزی با ضربات پیاپی چکش و مانند آن

دست و پای خود را جمع کردن-ترسیدن و مواظب گفتار و کردار خود شدن

از نفس افتادن-بسیار خسته و مانده شدن

زیر دست-تابع-فرمان بردار
آلت دست کسی شدن-مورد سوء استفاده قرار گرفتن
دلچرکی-ناخوشایندی-اکراه

زبان در قفا-زبان پس قفا

اما-اشکال‌تراشی-ایجاد شبهه
خوش رو-زیبا-خندان

از سر و کول هم بالا رفتن(برای دیدن چیزی ازدحام کردن (اشتیاق زیاد نشان دادن))

تن به کار دادن-زیر بار کار و مسئولیت رفتن-برای کار آماده شدن

به دهان ها افتادن-فاش شدن-بر سر زبان ها افتادن

دو دو زدن-تکان تکان خوردن

دو پول-مبلغ بسیار ناچیز و اندک

در معامله را گذاشتن-در قال را گذاشتن

چشم و چار کسی را درآوردن-بک کسی کینه ورزیدن

چار زانو نشستن-نوعی نشستن به طوری که زانوها در راست و چپ و پای راست زیر زانوی چپ و پای چپ زیر زانوی راست قرار گیرد-نهایت ادب و نزاکت

پا لب گور داشتن-بسیار پیر بودن-در شرف مرگ بودن

جا گذاشتن-چیزی را در جایی فراموش کردن-چیزی را سر جای خود قرار دادن

این تو بمیری از آن تو بمیری‌ها نیست-از این گرفتاری به‌سادگی دفعات پیش رها نمی‌توان شد

انگشت به دهان(حیرت‌زده، سرگشته)

پر افاده-متکبر-مغرور

 

دندات روی جگر گذاشتن-طاقت آوردن-تحمل کردن-تاب آوردن

چل و چو افتادن-شایعه در دهان مردم افتادن

چاق کردن-سر حال آوردن-درمان کردن

 
پیشمرگ-فدایی-کسی که برای مرگ پیشقدم می شود

ادب شدن(فهمیدن، با تنبیه عاقل شدن، تجربه آموختن، آدم شدن)

چشم گرم کردن-چرت زدن-اندکی خوابیدن

حرامزادگی-بد ذاتی-مکر

جلودار کسی بودن-از پس کسی بر آمدن-مانع کسی شدن

ابرو انداختن(ابرو آمدن)

از کیسه خوردن(از جیب خوردن)

پخش-پراکنده

زیر چاق بودن-برای کاری آماده بودن-کاری را بلد بودن

دندانه دندانه-دارای برجستگی ها و بریدگی هایی در کناره

رد پا-جای پا-اثر

دُم توی تاقچه گذاشتن-خود را گرفتن-لوس و ننر شدن

پِر پِر-در زبان کودکان : صدای پریدن پرنده

 

آوار شدن سر کسی-بی‌خبر نزد کسی در آمدن

خیک محمد-آدم چاق و فربه

بزن قدش-دعوت به دست دادن برای نشان دادن توافق و همدلی

از آب درآوردن(عمل آوردن، انجام دادن)

جنس-کالا-کالای قاچاق-مواد مخدر مانند هرویین-تریاک و مانند آن ها

آجیل دادن(رشوه دادن، حق و حساب دادن)

اشکنک سرشکنک داشتن-با خطر همراه بودن
در آمدن از آب-نتیجه دادن-تربیت شدن-روشن شدن حقیقت

بد نما-بد منظر-بد نمود-زشت

آتش‌بیار معرکه-فتنه‌انگیز میان دو دشمن

حدس زدن-پنداشتن-گمان کردن

خال باز-کسی که ورق ها را با تردستی می اندازد و مردم را فریب می دهد
رنگ انداختن-رنگ دلخواه را پیدا کردن

تن خواه گردان-پول نقدی که در موقع لزوم خرج هرینه های فوری می شود

از کسی رودست خوردن-از کسی فریب خوردن

راحت باش-خطابی به سربازان به هنگام آموزش نظامی برای اندکی استراحت

دُم سیاه-نوع مرغوب برنج گیلان-کبوتری که دم سیاه دارد
آش دهن‌سوز(هر چیز مطلوب و پسندیده)

به گُه کشیدن-بی اعتبار کردن-با توهین خوار و خفیف نمودن

تسمه از کدوی کسی بیرون کشیدن-پاپیچ نشدن-دست برداشتن

تر دست-ماهر-شعبده باز

دیم دیم-ساز به زبان کودکان

زیر دل کسی زدن-فدر ندانستن-بی اعتنا بودن

 
چپ افتادن با کسی-مخالف شدن با کسی-پیله کردن به کسی

خاک به سری کردن-همبستر شدن زن با شوهر

بی بی-مادر بزرگ-زن سالخورده و محترم

دماغ-حال و حوصله-رغبت-علاقه-کبر و خودپسندی-مُف-خلط بینی

زُل زُل-نگاه کردن زل زدن
دُنگی-دانگی

برگ برنده-ورقی که با آن بتوان بازی را برد-وسیله ی اثر بخش

پلاسیده-پژمرده-چروکیده

رودربایستی-ملاحظه-مراعات-شرم و حیا

از پا در آوردن(سخت فرسوده و از کار افتاده کردن)

از کیسه شدن(هدر شدن، ضرر کردن)

تاپ و توپ-سر و صدای ضربه-داد و فریاد

تب و تاب-سوز و گداز

خانم بازی-معاشرت با زنان هرزه

دوره گرد-غیر ثابت-دست فروش

رفتن توی بحر چیزی یا کسی-در چیزی یا رفتار کسی دقیق شدن

بغل گرفتن-در آغوش گرفتن

خال زدن-پیدا شدن خال در جایی از بدن یا لکه در چیزی-خال کوبی کردن

دامن به کمر زدن-آماده شدن-آستین بالا زدن

 

پَلِه-پول

باد رها کردن-رها کردن باد شکم-تیز در کردن

برداشتن-قبول کردن-اختیار کردن

ترقه فرنگی-بچه ی شرور

پُخ-واژه ی ترکی به معنی مدفوع

 
رده-حرف زشت یا نامربوط

چماق-چوبدست-گرز

خوار و ذلیل-نگا. خوار و خفیف

چهار چوب-محدوده-قاب

پِخ-صدایی برای ترسانیدن کسی

آمد نیامد داشتن-روی دادن واقعه‌ای که احتمال فرخنده و نحس‌بودن هر دو در آن هست

حاجی من شریک-کسی که خود را داخل کاری می کند و مدعی شراکت می شود

زیر آب-مجرایی در ته مخازن آب برای خالی کردن آن ها

آرتیست‌بازی(انجام کارهای غیرعادی)

دست و پا شکسته-ناقص-ناتمام

دم ِ بخت-دختری که به سن ازدواج رسیده است

برادر زاده-فرزند برادر

خلا-مستراح

حساب کهنه-نگا. حساب سوخته

دار و ندار-کل دارایی-تمام هستی

خپله-چاق و کوتاه قد

دالبُر-بریده چون دال-منحنی وار بریدن

باش !-نگاه کن-ببین

انداختن(فروختن جنس بنجل و ارزان به بهای گران، درست کردن)

چس ناله-آن و ناله ی ساختگی برای جلب توجه

تغ تغ-صدای برخورد دو چیز به هم

زود رنجی-نازک دلی-حساسیت

راه راه-دارای خطوط موازی

دعوا کردن-نزاع کردن-زد و خورد کردن

جامهر گذاشتن-مهری که به نشانه ی مشغول بودن در جایی بگذارند

خانه دار-رنی که اداره امور خانه را بر عهده دارد-کدبانو-زنی که شاغل نیست

خدا نگهدار-خدا حافظ

رمل انداختن-پیش گویی کردن-فال برآوردن

این دنده آن دنده شدن-این پهلو آن پهلو شدن

پیش خور-از پیش گرفتن حقوق مقرری

خط و نشان کشیدن-تهدید کردن

پر اشتها-کسی که متمایل به خوردن زیاد است

بی سر و پا-پست-فرومایه

تحت الشعاع بودن-زیر نفوذ و تاثیر دیگری بودن

از پیش بردن-با موفقیت انجام دادن

تلمبار- تل انبار

دوختن چشم-زل زدن-با دقت چیزی را نگاه کردن

اسب را گم کردن دنبال نعلش گشتن-اصل را از دست دادن و دنبال فرع گشتن

چادر نماز-چادری که زنان هنگام خواندن نماز بر سر می کنند

بی بخار-بی خاصیت-بی عرضه-ناتوان

اشرفِ خر(حریصی که زیان کند، نه خود خورد و نه به دیگران خوراند)

دور از جناب ب-لانسبت

از جا در رفتن-کنترل خود را ناگهان از دست دادن-ناگهان خشمگین شدن

ذات کسی خراب بودن-بد اصل و نسب بودن-اصالت نداشتن-بد جنس بودن

حلال زاده-پاک و نجیب

 

اختر شمردن(شب‌بیداری)

دو پشته سوار شدن-دو نفری بر ستور یا وسیله ی نقلیه سوار شدن

دل کسی آمدن-دل آمدن

از دروازه نگذشتن، از سوراخ سوزن گذشتن(حالاتی بی‌ثبات و بسیار متضاد داشتن)

ریزه خورده-خرده ریزه-وسایل کم بهای خانه

درز و دوز-شکافتن و دوختن-راست و ریس کردن کار

دو دلی-تردید-بی تصمیمی

دفتر روزنامه-دفتری که در آن ریز همه ی داد و ستدهای روزانه را ثبت می کنند

دندان گیر-قابل خوردن و جویدن-قابل توجه-پر سود

پای پس-عوض-تلافی

 

ترتیب کسی را دادن-کسی را تنبیه کردن-به حساب کسی رسیدن

 

از کسی رودست خوردن-از کسی فریب خوردن

دبه در پای شتر انداختن-در میان مردم فتنه انگیزی کردن

از حد (توانایی) خود تجاوز کردن

پاییدن-زیر نظر گرفتن-مراقبت
بومی-محلی-اهل همان سرزمین
آکَل-آقای کربلایی

از دماغ کسی در آمدن-شادی و نشاطی را با اندوه و رنج تاوان دادن

بر پا شدن-ایجاد شدن

پیشکی-جلوتر-از پیش-به طور مساعده

دهنه سرخود-بی بند و بار

پشت پا پزان-آیین و رسم پختن آش پشت پا. آش پشت پا