لیست فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری قسمت 62
توی هم رفتن سگرمه-گره بر ابرو زدن بر اثر خشم
چپ چپ به کسی نگاه کردن-با اوقات تلخی-بدبینی یا اعتراض به کسی نگاه کردن
دوره افتادن-گرداگرد شهر گشتن-به دیدار هر کسی رفتن
چُرت-خواب کوتاه
خان خانی-پر هرج و مرج-ملوک الطوایفی
جوال رفتن با کسی-با کسی درافتادن
دم به ساعت-هر ساعت-هر لحظه
د ِهه !-کلمه ای برای پرسش به معنی چرا چنین می کنی؟ چرا چنین می گویی؟ یا برای بیان اعتراض به کاری
زاغول-دارای چشمان آبی رنگ
زدن به قدش-دست دادن به شیوه جاهلی که با صدا همراه است و هنگام رسیدن به توافق در انجام کاری گویند
آهوی مانده گرفتن(بیانصافی کردن، عاجزکشی کردن)
آقبانو-نوعی پارچهی نخی نازک
اهل کاری بودن(وارد بودن در کاری)
زدگی-لک یا خرابی در میوه یا پارچه
پاشنه نخواب-کنایه از مویی که از نیمه ی پشت بریده و سر آن رو به بالا باشد
زدن رای کسی-کسی را از تصمیمی منصرف کردن
بلا به دور-بلاها دور باد
خصوصی-مقابل عمومی
دُردانه-لوس-ننر-عزیز بی خودی
پیش بها-بیعانه
تا خرخره زیر قرض بودن-وام بسیار داشتن
آن سفر(آن بار، آن دفعه)
پای خود را کنار کشیدن-دخالت نکردن
حکایت-بسیار مهم-چیز عجیب
آفتابِ پس دیوار-شامگاه
جلودار کسی بودن-از پس کسی بر آمدن-مانع کسی شدن
چُلمن-پخمه-کسی که زود گول می خورد
بزرگداشت-احترام-تکریم
اخم و تخم-ترشرویی-کجخلقی
تیز کردن گوش-دقت کردن برای درست شنیدن سخنی مهم
پیت پیت کردن-پچ پچ کردن-نجوا کردن
بُراق شدن-با خشم و غضب با کسی برخورد کردن
دده مطبخی-آدم کثیف و بد بو
چروکیده-چین دار شده-ناصاف
چس و فس-اسباب خرده ریزه ی ناقابل-خرت و پرت
در هم بودن-پریشان بودن-پکر بودن-نگران بودن
آقادایی را جنباندن-حرکتی به خود دادن
چرب و نرم-غذای پر روغن و خوشمزه-سخن دلنشین-آدم متملق
خنِس و فنِس-گرفتاری و ناراحتی
دل خوشکنک-مایه دلخوشی اندک-آن چه بی پایه ولی مایه ی خرسندی است-گول زنک
استخواندار(محکم، بااراده)
خوش لباس-نگا. خوش پوش
دست آمدن-به دست آمدن-پیدا شدن-حاصل شدن
پَتَه-کاغذ مقوایی-مهره ی فلزی به جای پول-ژتون
تخم پس انداختن-بچه ساختن-بچه به دنیا آوردن
باجی-خواهر-زن ناشناس
خود را باختن-دست و پای خود را گم کردن-مضطرب شدن
چشم ورقلمبیده-چشم بیرون زده
چشم دوختن-زل زدن-با دقت چیزی را نگاه کردن
بادپا-تند رو-تیز تک
از کاسه درآمده(بیرونزده، ورقلمبیده)
پورت-سر و صدا-داد و فریاد
برخوردن به کسی ،-به نطر کسی ناپسند آمدن-به کسی گران آمدن-احساس اهانت کردن-با کسی دیدار کردن
جیر جیرک-آدم پر سر و صدا-اهل داد و فریاد
بال در آوردن-به سرعت رفتن-بسیار خوشحال شدن
پیاز خرد نکردن به ریش کسی-از کسی ترسی نداشتن-به کسی اعتنایی نداشتن
پیزی-مقعد-نیروی مقاومت و پشتکار
پا دادن-آماده شدن فرصت و وسایل کار-اتفاق افتادن
دل خوشکنک-مایه دلخوشی اندک-آن چه بی پایه ولی مایه ی خرسندی است-گول زنک
چوب کاری کردن-از کسی پذیرایی زیاد کردن-به کسی محبت بسیار کردن-کتک زدن بیش از حد
تحویل گرفتن-به کسی احترام گذاشتن-از کسی پذیرایی کردن
آکبند(نو واستفادهنشده، هنوز از جعبه بیرونآوردهنشده، دست اول)
تو بحر چیزی رفتن-در چیزی دقیق شدن-سخت متوجه ی چیزی شدن
دستِ دلبر-گران قدر-عزیز
تار و تنبور-همه گونه آلات نوازندگی
زدن به سیم آخر-آخرین چاره را به کار بردن حتا اگر به ضرر باشد-خود را به لاقیدی زدن و به عاقبت کار نیاندیشیدن
دَم کسی را دیدن-رشوه دادن-آجیل دادن
دعوا مرافعه-جنگ و جدال بر سر چیزی
بازجویی کردن-تحقیق و بررسی کردن
پلک روی هم نگذاشتن-حتا لحظه ای نخوابیدن
جاگیر شدن-در جای خود ثابت شدن-قرار گرفتن
داد سحن دادن-سخن رانی کردن-پر حرفی کردن-حق مطلب را ادا کردن
خدا بیامرز-مرحوم-مغفور
از چیزی زدن(از مقدار چیزی کسر کردن)
آب پاکی روی دست کسی ریختن(کسی را کاملن ناامید کردن)
آتشبیار معرکه-فتنهانگیز میان دو دشمن
خاک تو سری کردن-نزدیکی کردن زن با شوهر
چشم، کرایه خواستن-کار کودکی که هر چه ببیند بخواهد
بَده کردن-کسی را بد وانمود کردن-کنفت کردن-از چشم انداختن
رفتن گوش-ناراحت شدن گوش از سر و صدا
ته خوار-بچه باز
بی پرده-رک و صریح-آشکار
دست به دست گرفتن-از یکدیگر پشتیبانی کردن
پیله ی کسی به کسی گرفتن-کسی را اذیت کردن
زرده ی کسی نبستن-موفق نشدن در کار-بی ثمر ماندن کوشش کسی
چارخیابان-میدانی که چهار خیابان به آن باز می شوند
خون به پا کردن-دعوا و آشوب راه انداختن-سر و صدا و جنجال کردن
حال و بار-وضع زندگی
چاخان گفتن-دروغ و گرافه گفتن
آیینهی اسکندری(آفتاب)
جاگرم کردن-در جایی ماندن
آسمان به زمین آمدن-رویدادی مهم و عجیب پیش آمدن
دو به دست کسی افتادن-به دست آوردن فرصت برای اعمال نظر-قدرت نمایی یا انتقام جویی
چوب بست-داربست چوبی-چوب بندی
بادبادک-مرغ کاغذی-اسباب بازی کودکان که به هوا می کنند
از قرار(ظاهرن، آنطور که پیدا است)
جغ جغ-صدای به هم خوردن چند چیز-صدای همهمه
برای کسی آش پختن که یک وجب روغن داشته باشد-زمینه ی تنبیه و گوشمالی برای کسی آماده کردن
آفتاب گرفتن-زیر آفتاب خوابیدن
باجناغ-دو مرد که دو خواهر را به زنی گرفته باشند-همریش
در دهان افتادن چیزی-مشهور شدن چیزی-فاش شدن-رسوا شدن
حبه-پاره ی شکسته از قند یا نبات
دانه دانه-یک یک
دست کج-نامطمئن-دزد
راست راست-آشکار و علنی-بی پروا
جا گذاشتن-چیزی را در جایی فراموش کردن-چیزی را سر جای خود قرار دادن
چین دادن-تابدار و شکن دار کردن
دست انداختن-ریشخند کردن-مسخره کردن
جفتک چارکش زدن-کنایه از جفتک زدن
اجباری بردن(کسی را به خدمت سربازی بردن)
پشم و پیله ی کسی ریختن-ناتوان شدن کسی-از میان رفتن ابهت کسی
دستی-پول نقدی که به عنوان وام کوتاه مدت از کسی می گیرند
زیگزاک رفتن-به چپ و راست پیچیدن-مستقیم نرفتن
پیش پرده-نمایشی کوتاه پیش از آغاز نمایش اصلی
چشم نم نمی-کسی که چشمش آب پس نمی دهد
روده گشاد کردن-سکسکه کردن
آدم بیسر و پا-متضاد آدم درستوحسابی
چاله خر کُشی-یکی از گودهای تهران که پناهگاه مردم فقیر و بی نوا بود
روز بد نبینی-امیدوارم به سرت نیاید
حلق آویز-به دار کشیده
پس انداز-پول کنار گذاشته شده-صرفه جویی
آش پختن برای کسی(کسی را برای آزار کسی برانگیختن، برای کسی توطئهای ترتیب دادن)
دزد سر گردنه-کاسب نادرست و گران فروش
تلَکه-پول یا چیزی که با فریب و چاپلوسی از کسی بگیرند
دوره کردن-درسی را دوباره و سه باره خواندن-حلقه زدن به دور چیزی یا کسی
زیر آب کسی را زدن-با اسباب چینی و توطئه سبب خلع مقام کسی شدن
زانویی-زانو
زیر سر کسی بلند بودن-فریفته شدن به وعده های به تر-کسی که روزگار ناداری خود را فراموش کرده است
حساب کار را داشتن-متوجه موضوع بودن-جوانب کار را در نظر داشتن
دست به آب-داشتن ادرار-دستشویی-توالت
تعزیه گردان-کسی که در امور همگانی دخالت می کند و سود خود را می برد.
حوصله داشتن-حال مساعد داشتن-تحمل داشتن
زنیکه-زنکه
آلت دست کسی شدن-مورد سوء استفاده قرار گرفتن
آواز خر در چمن-آواز ناخوش و گوشخراش
درزن-دوجین-دوازده تا از چیزی
ابرو زدن(رضا دادن، اشاره کردن)
دار کشیدن-دار زدن
حواس پرت-پریشان حواس-فراموش کار
خاله قدومه-نگا. خاله سوسکه
درز کردن-فاش شدن-آشکار شدن
پنجه ی ابوالفضل-ورقه ی برنجی یا نقره ای که به شکل کف دست و انگشتان بریده شده است
خواری و زاری-پریشان حالی
تصدق کسی رفتن- تصدق شدن کسی را
دده سیاه-نوکر-نوکر سیاه
از بز حرامزادهتر-سختگریز و حیلهگر
پشه کسی را لگد زدن-با دردی اندک بنای گله و زاری گذاشتن
خوش گوشت-آن که زخم تن او زود بهبود می یابد-خوش ادا-خوش اخلاق
افقی برگشتن(شهید شدن و روی دستها تشییع شدن)
پا بر جا-ثابت قدم-استوار
از رو رفتن-خجالت کشیدن-از میدان بهدر رفتن
خوش وعده-آن که به وعده اش وفا می کند
آفتاب را بهگز پیمودن-کوشش بیهوده کردن
تصدق کسی رفتن- تصدق شدن کسی را
دده سیاه-نوکر-نوکر سیاه
خر در چمن-آوای ناهنجار-هرج و مرج
دک و دهن-دک و پوز
بی کتاب-بی پیر-کار دشوار-بی دین-کافر
خجالت دادن-کسی را شرمسار کردن
چای دیشلمه-چای تلخ که با قند یا خرما و مانند این ها بنوشند
بریدن-از نفس افتادن-درمانده شدن-از حرکت باز ماندن
تحت الشعاع بودن-زیر نفوذ و تاثیر دیگری بودن
رکاب کش-به تاخت-با سرعت
ازراهنرسیده(در همان لحظهی رسیدن، به مجرد ورود)
در و تخته-دو دوست خوب-زن و شوهر جور
پوست پلنگ پوشیدن-سخت به دشمنی برخاستن
دست و بال کسی تنگ بودن-تنگدست بودن-فقیر بودن
جیب بر-دزدی که در جیب دیگران دست می برد
رانندگی-فن راندن وسایط نقلیه-اصول و قواعد راندن
دم به خمره زدن-باده گساری کردن-شراب خوردن
افسار پاره کردن(سرپیچی کردن، یاغی شدن)
آن سرش ناپیدا بودن(برای نشان دادن حد کمال و مبالغه بهکار میرود)
دُرافشانی کردن-مشتی یاوه به هم بافتن
جهل کردن-در انکار چیزی پافشاری کردن
آواز کوچهباغی(آوازی که جاهلها می خوانند و یکی از گوشههای دستگاه شور است)
روده دراز-پر حرف-وراج
پُخی شدن-کاره ای شدن-مهم شدن
حلوا خور-مرده خور-کسی که همیشه برای خوردن به مجالس ترحیم می رود
انگشت روی چیزی گذاشتن-موضوعی را مورد توجه قرار دادن
ته گیلاس-نوشیدنی کمی که ته گیلاس مانده است
دو لا-دو لایه-دو تا-خمیده
از پشت کوه آمدن(بیخبر از آداب و رسوم بودن، دهاتی بودن)
پا جای پای کسی گذاشتن-از کسی تقلید و پی روی کردن
در دهان ها افتادن-شایع شدن-شهرت یافتن
آدم مقوایی-بیاراده-کسی که هیچکاری نمیکند
بچه ی-اهل ِ
بغل گرفتن-در آغوش گرفتن
آبدوغ خیاری-بی ارزش-بی اعتبار
خانه شاگرد-پسربچه ی خدمت گزار در خانه
بره کُشان-فرصت خوش گذرانی-هنگام استفاده های مالی
آزار داشتن-انجام کاری به قصد اذیت دیگری-کرم داشتن
دو سر قاف-دشنامی زشت که گاه برای شوخی نیز گفته می شود
جَفت-چوب بست انگور
بند شدن در جایی-قرار یافتن-ساکن شدن-آرام گرفتن
به خورد چیزی دادن-نفوذ دادن-وارد کردن
چاق کردن غلیان-آماده کردن غلیان برای کشیدن
آب پاکی روی دست کسی ریختن-کسی را کاملن ناامید کردن
زوراب زدن-برای استفراغ زور زدن ولی چیزی بالا نیاوردن
آینهی دق(آینهای که شخص خود را در آن عجیب و غریب میبیند – شخص عبوس و بدقدم)
آبکش کردن-سوراخ سوراخ کردن
دست را بند کردن-به کاری مشغول کردن
بند انداختن-برچیدن موی چهره ی زنان با نخ تابیده
خاله زنک-زن امل و دنیا ندیده-بی سواد و عامی-کسی که همواره درباره ی دیگران حرف می زند
برده خورده-ملاحظه-پروا
خشتک کسی را سر او کشیدن-نگا. خشتک کسی را پاره کردن
دررفت-خرج و هزینه-مقابل درآمد
خرده ریز-اثاثه ی اندک و کم مصرف-آشغال
دور از جناب ب-لانسبت
پیر کسی در آمدن-سخت اذیت شدن- پدر کسی در آمدن
روی کسی را به زمین انداختن-درخواست کسی را رد کردن
بُر زدن-مخلوط کردن ورق های بازی
چل و چو انداختن-منتشر کردن شایعه
پاتال-سالخورده-پیر
بی ریش-ناجوانمرد-نامرد
آدم بگو بخند(شیرینزبان و بذلهگو)
در هم لولیدن-توی هم رفتن
اطفال باغ-گلهای تازه
پایه دار-هر چیزی که پایه داشته باشد
دور کسی گشتن-قربان صدقه ی کسی رفتن
چوغ-چوب
دور افتادن-نزد این و آن رفتن-با هر کسی دیدار کردن
از ریخت افتادن-تناسب خود را از دست دادن-بیجلا و جلوه شدن
الحق و الانصاف-انصافن-حقن
حساب انگشت بالا-حساب ساختگی
اخت شدن با کسی(مانوس شدن با کسی)
آنجا رفتن که عرب نی انداخت(به جایی دور و بیبازگشت رفتن)
خوش اندام-خوش هیکل-خوش اندازه و برازنده
جگرکی-جگر فروش
زن و بچه-اهل و عیال-زن و فرزند
اهل حال(دوستدار تفریح و خوشگذرانی)
ته خانه-لوازم بی مصرف-بقایای اثاث خانه
رخت کسی کوک بودن-رفاه داشتن
خون سیاوش-انگیزه ای که سبب نابودی دو خانواده-دو شهر یا دو کشور شود
باران خوردن-در زیر باران قرار گرفتن و خیس شدن
پوست کلفت-سخت جان-مقاوم
باد هوا-وعده ی دروغ-چیز پوچ و بی اعتبار
دوخته فروش-کسی که پارچه بخرد-از آن لباس بدوزد و برای فروش عرضه کند
دستی پز-نانوایی که در خانه نان می پزد
خیالاتی-وسواسی-آن که پندار و توهمات بی جا دارد
خردمرد کردن-ریزه ریزه کردن
حَبه را قُبه کردن-کاهی را کوه کردن
پیمانکار-آن که مطابق قرارداد انجام کاری را در زمان معین به عهده می گیرد
رستم صولت-رستم در حمام
خانه تکانی-پاکیزه کردن خانه و وسایل خانه به صورنی اساسی در آغاز هر سال
دمبکی-دمبک زن-بی ادب و نفهم
از کوره در رفتن(به خشم آمدن، آتشی شدن، از جا در رفتن)
چفت و بست نداشتن دهن-راز نگهدار نبودن
دزدیده-دزدکی
اشهد را گفتن(برای مرگ آماده شدن)
حقه به کار زدن-نگا. حقه به کار بردن
درگاهی-آستانه
از خدا خواستن(در برابر پیشنهاد یا کاری قرار گرفتن که خود شخص در آرزویش بوده است)
خاکشیر مزاج-غلامباره-سازگار با هر جریانی
به راست راست-فرمان نظامی برای گردش به راست
به کسی نگفتن که بالای چشمت ابروست-به کسی که ساده ترین مطلب را نمی پذیرد یا تحمل نمی کند و زود رنج یا زود خشم است نمی توان چیزی گفت
چرک کردن-عفونت کردن زخم
دست بردار-دست بردارنده-ترک کننده
ارنعوت-آدم ستبر و پرزور و بیانصاف
آفتاب به آفتاب-هر روز
داغ باطل زدن-از کار انداختن-از رونق و رواج انداختن
آنجا رفتن که عرب نی انداخت-به جایی دور و بیبازگشت رفتن
چیز دار-ثروتمند
آخرین تیر ترکش(آخرین تدبیر)
رو قوز آمدن-سر لج افتادن
جیک جیک کردن-غرغر کردن-جویده جویده حرف زدن
ای والله(در مقام تایید و اعتراف به برتری کسی گفته میشود، آری به خدا)
ته تغاری-آخرین فرزند خانواده
آب از لب و لوچهی کسی سرازیر شدن(تمایل شدید داشتن، به طمع افتادن)
خُل-نیمه دیوانه-سفیه
ژست گرفتن-به بدن و چهره ی خود حالت ویژه ای دادن
خاکسترمال کردن-شستن ظرف با مالیدن خاکستر به آن
خدا خدا کردن-بسیار آرزومند چیزی یا کسی بودن و آن را از خدا خواستن-پناه به خدا بردن
به دست و پای کسی افتادن-با التماس تقاضای ترحم کردن-نهایت خاکساری کردن
پَخ دار-چیزی که تیزی لبه های آن گرفته شده باشد
تپلی-گرد و چاق
جیب کَن-کسی که کارش اخاذی و تلکه است-کسی که دیگران را می دوشد
آتش به گور کسی باریدن-پس از مرگ دچار عذاب شدن
خوش و بش-خوش آمد گویی و احوال پرسی-چاق سلامتی کردن
چشمگیر-جالب توجه-با ارزش
دو به دو-دو تا دو تا
خوردن چیزی به چیزی-جور بودن چیزی با چیزی
پیر شَوی-عمرت دراز باد
آمدن-آغاز به کاری کردن
درسته-یکجا-یکپارچه-کاملن
پُرسه-مراسم دیدار با بازماندگان کسی که مرده باشد برای گرامیداشت او
پشم نداشتن کلاه کسی-اعتبار نداشتن-کاری از کسی برنیامدن
آخرین تیر ترکش-آخرین تدبیر
آفتاب برِ دیوار آمدن-به پایان آمدن عمر
از جا در رفتن-کنترل خود را ناگهان از دست دادن-ناگهان خشمگین شدن
چروک خوردن-نگا. چروک افتادن
چانه انداختن-جان کندن-حرکت پیش از مرگ
به عمل آوردن-به اجرا در آوردن-برای استفاده آماده کردن
حمامک مورچه داره-کنایه از تردید و دو دلی
چوب پنبه-چوبی سبک برای بستن سر بطری
چپ افتادن با کسی-مخالف شدن با کسی-پیله کردن به کسی
خصوصی-مقابل عمومی
خواهر و مادر-عرض و ناموس-خانواده
خوردنی-غذا-قابل خوردن
خمیره-سرشت-ذات
خود را به موش مردگی زدن-خود را ناتوان
زود رنجی-نازک دلی-حساسیت
چوچول باز-دغل-بی حیا
برای کسی تره خرد نکردن-از کسی حساب نبردن-به کسی اهمیت ندادن-برای کسی اعتبار قائل نشدن
اهل عمل-کسی که کمتر حرف میزند و بیشتر عمل میکند
تپه تپه-چیزهایی که بی نظم کنار هم انباشته باشند
در قوطی هیچ عطاری یافت نشدن-به کلی نایاب بودن
رنگی-دارای رنگ-آلوده بودن به رنگ
تاج گل به سر کسی زدن-کار نیکی در حق کسی کردن
حلال واری-نگا. خلال وار
حساب حاج هادی زغالی-حساب ساختگی
زردمبو-آدم ضعیف و کم خون-دارای رنگ و روی زرد
به راست راست-فرمان نظامی برای گردش به راست
روی هم ریختن-توطئه کردن برای پیش بردن کاری-توافق در امری-رابطه ی عاشقانه و جنسی با هم پیدا کردن
در خط چیزی بودن-در فکر و نقشه ی کاری بودن
آبگوشتی-بیارزش-پیش پا افتاده
زال و زندگی-وسایل زندگی-اسباب معیشت
پر آب و تاب-به تفصیل-با اوصاف بسیار
به دل آوردن-در خاطر نگاه داشتن-از یاد نیردن
دانش سرای مقدماتی-آموزشگاه تربیت دبیر
چراغ الله-نگا. چراغ
به دل چسبیدن-مطبوع و گوارا بودن
دزد و دغل-نادرست و مکار
بغل دست-کنار دست-پهلوی دست
خواهی نخواهی-نگا. خواه و ناخواه
پیشنهاد دادن-طرح کردن چیزی
تن در دادن-به کاری حاضر شدن-انجام کاری را پذیرفتن
به کسی رفتن-به کسی شباهت داشتن
بند کشی-پر کردن درزهای آجرها و سنگ ها با سیمان و ساروج
استخواندار(محکم، بااراده)
جیر و ویر-داد و بی داد-سر و صدا-نوعی خوراک که از اسفناج پخته و تخم مرغ می پزند
اصلاح(تراشیدن ریش و آرایش موی سر نزد مردان)
پاتال-سالخورده-پیر
خوش آب و رنگ-سرخ و سفید چهره-زیبا و ملیح
دست به دست کردن-تردید کردن-کوتاهی کردن-وقت کشتن
چروکیده-چین دار شده-ناصاف
خنکای صبح-سحرگاه
خود را به کرگوشی زدن-به نشنیدن تظاهر کردن
از عزا در آوردن(به دورهی عزاداری پایان دادن)
چه غلط ها !-چه فضولی ها !
پی آتش آمدن-زیاد نماندن-زود برگشتن
جهنم-کلامی که آن را به هنگام بی اهمیت دانستن چیزی می گویند
زر زر-صدای گوش خراش و یکنواخت-آواز گریه ی نامطبوع بچه
از این گوش گرفتن و از آن گوش در کردن-ظاهرن به حرفی گوش دادن ولی به آن عمل نکردن
دادار دودور-عِرض و ناموس زن-آلت تناسلی مرد-هارت و پورت
زار-نا به سامان-خراب-بد
دهن بین-آن که به گفته ی این و آن عمل می کند
رد زدن-رد پای کسی را گرفتن-نشان به جایی بردن
پرداختی-مبلغ داده شده
آمد داشتن-فرخنده و میمون بودن
آب برداشتن-هدف دیگری در پس کاری وجود داشتن
چینی بند زنی-عمل چینی بند زدن
آستین بالا زدن-آماده شدن-به کاری برخاستن-پا پیش گذاشتن
دست بالا-حداکثر
درد-نفرینی مانند کوفت-زهرمار-مرض
خاله وارسی-فضولی-تحقیق بی مورد
جریحه دار-زخمی-دل شکسته-رنجیده
آسمان تا زمین-تفاوت بسیار
تق و لق-بی رونق-کاسد-بی مشتری
دست به سیاه و سفید نزدن-به هیچ گونه کاری نپرداختن-ابدن کاری نکردن
جهل کردن-در انکار چیزی پافشاری کردن
به کسی نگفتن که بالای چشمت ابروست-به کسی که ساده ترین مطلب را نمی پذیرد یا تحمل نمی کند و زود رنج یا زود خشم است نمی توان چیزی گفت
پشت و رو کردن-برگرداندن جامه به صورتی که رو پشت و پشت رو شود
پشه زدن-نیش زدن پشه
آسمان تا زمین(تفاوت بسیار)
پشت و روی یک سکه-دو چیز به ظاهر متفاوت ولی در واقع مانند هم
حیا را خوردن و آبرو را قی کردن-بسیار بی حیا و گستاخ بودن
دیر به دیر-هر از گاهی-هر از چندی-دیر دیر
جَر-پیچ و خم راه
دهن کجی-ادا و شکلک به قصد مسخره کردن-بی اعتنایی
پشت چشم کسی باز ماندن-انگار نه انگار-برای کسی فرقی نداشتن
دوبل-دو برابر
د ِ-پس-آخر
زت زیاد-کوناه شده ی “عزت زیاد” در زبان لوطی ها
جای ارزن نبودن-بسیار شلوغ بودن-جای سورن انداختن نبودن-سگ صاحبش را نشناختن
پادویی کردن-فرمان برداری از استادان در مورد کارهای سرپایی-فراهم آوردن مقدمات
دل پیچه-دل درد-فشار آمدن به معده و روده بر اثر بیماری های گوارشی
خدانگهداری کردن-خداحافظی کردن
بیعار-کسی که شرم و ننگ نمی شناسد و از سرزنش شرمنده نمی شود
اداره بازی-پرداختن بیش از حد به تشریفات زاید اداری
تعریف کردن-به نیکی یاد کردن-ذکر خیر کردن
چاخان بازی-حقه بازی-چرب زبانی-دروغ بافی
دور سر چرخاندن و دادن-صدقه دادن
دل و حوصله-آمادگی-حاضر بودن برای انجام کاری-شور و اشتیاق
خیره-بی شرم-پر رو
بای بسم الله-اول کاری-آغاز چیزی
آستین بر چشم گذاشتن(پنهان گریستن)
چشم ِ غربال-سوراخ های غربال
تندی-بلافاصله-به سرعت-مانند : تندی رفت
امان دادن(کسی را پناه دادن، از گناه کسی گذشتن)
چشم روی هم گذاشتن-نادیده گرفتن-گذشت کردن
پنجول زدن-با ناخن های دست روی تن کسی را خراش دادن
دک کردن-از سر وا کردن
چشم دریده-خیره-درآمده
آینهی بخت(آینهای که داماد همراه شمعدان برای عروس میفرستد)
تو خیک کسی فرو رفتن-کلاه سر کسی گذاشتن-به کسی قالب کردن
جِر جِر کردن-چیزی را پاره پاره و ریز کردن-مانند کاغذ و پارچه
خاله وارفته-آدم شل و ول و شلخته
حضرت عباسی-راست و درست
خاله گردن دراز-شتر-آدم فضول که در هر کاری سرک می کشد
جاگیر شدن-در جای خود ثابت شدن-قرار گرفتن
بی پرده-رک و صریح-آشکار
چک و چانه زدن-چانه زدن-وراجی کردن-مذاکره ی فراوان کردن
الف به خاک کشیدن-خجالت کشیدن
جوجه فکلی-تازه کار و نا آزموده
پشم و پیله ی کسی ریختن-ناتوان شدن کسی-از میان رفتن ابهت کسی
الحق-بهراستی-حقیقتن
این جور که بویش میآید(چنان که از ظواهر امر پیدا است، از فرار معلوم)
چشم چرانی-هرزه نگاهی-به رن و دختر مردم نگاه کردن
دراز کشیدن-خوابیدن-به پشت خوابیدن-مدتی کوتاه خوابیدن
چهار چوب-محدوده-قاب
اَنَک شدن(تحقیر شدن، خجالت کشیدن)
ترکه مرکه-زن لاغر و خوش اندام
امان دادن(کسی را پناه دادن، از گناه کسی گذشتن)
بن بست-کوچه ای که راه در رو نداشته باشد-مشکلی که راه حل نداشته باشد
جوش آمدن-به خشم آمدن-کج خلقی سخت کردن
آقایی فرمودن(لطف کردن، محبت کردن)
زپرتو-ضعیف-بی دوام
از دست دادن(گم کردن)
چه غلط ها !-چه فضولی ها !
خارج از مرکز-مزایایی که به کارمندان خارج از پایتخت داده می شود
خدمت کردن-دوره ی سربازی را طی کردن
داغ کسی را به دل کسی نهادن-غزیز کسی را کشتن
دست به نقد-بی درنگ-زود-فورن
از آب درآمدن(نتیجه دادن، تربیت شدن، روشن شدن حقیقت)
چمباتمه زدن-نشستن روی دو پا و بغل کردن دو رانو
به هم خوردن حال-استفراغ کردن-بالا آوردن
روی تاب گذاشتن-سپردن شرط بازی به نفر سوم برای جر نزدن حریفان
بوی شیر از دهان کسی آمدن-نادان و بی تجربه بودن-رشد جسمی و عقلی نداشتن-کودک و خام بودن
آب نخوردن چشم-امید نداشتن
آسمان تا زمین-تفاوت بسیار
پس هم بر آمدن-حریف یکدیگر بودن-از عهده ی هم برآمدن
پیاده روی-راه پیودن با پای پیاده
رنگ آمیزی-آمیختن رنگ های گوناگون به هم
دل دل کردن-تردید داشتن-دو دل بودن
دیر چسب-دیر آشنا
پر عائله-کسی که اهل و عیال بسیار دارد
آسیابگردان-کسی که بهخوبی از عهدهی کارها بر میآید
خاطر جمع بودن-مطمئن بودن-یقین داشتن
روده گشاد کردن-سکسکه کردن
تو پوزی خوردن-تو دهنی خوردن-دمغ شدن-نا امید شدن
آدم سر به راه-شخص خوب و نجیب-کسی که مزاحم دیگران نیست
حاج بادام-گونه ای شیرینی از آرد و بادام و شکر
چشم گرم کردن-چرت زدن-اندکی خوابیدن
تار و تنبور-همه گونه آلات نوازندگی
بامبول سوار کردن- بامبول در آوردن
به خنس و پنس افتادن-به وضع بد مالی دچار شدن
رنجیده کردن-آزرده ساختن-رنجانیدن
باد به آستین کسی کردن-کسی را به کاری تحریک کردن
توجیهی-برنامه های توضیحی
دولت سرا-تعبیری احترام آمیز از خانه ی کسی
دو دو زدن-تکان تکان خوردن
چرب دست-ماهر-زبر دست
توان انجام کاری را داشتن
خشت مال-دروغ گو-لاف زن
حلال طلبی-نگا. حلال یابی طلبیدن
آمدن(آغاز به کاری کردن)
چفت-چسیده-تنگ-زنجیر در
تل و بل-جا به جا کردن-بالا و پایین کردن
خاله زنک-زن امل و دنیا ندیده-بی سواد و عامی-کسی که همواره درباره ی دیگران حرف می زند
دل کسی را زدن-سیر شدن از چیزی-بی میل و رغبت شدن نسبت به چیزی یا کسی
دست و پای خود را جمع کردن-ترسیدن و مواظب گفتار و کردار خود شدن
از نفس افتادن-بسیار خسته و مانده شدن
زیر دست-تابع-فرمان بردار
آلت دست کسی شدن-مورد سوء استفاده قرار گرفتن
دلچرکی-ناخوشایندی-اکراه
زبان در قفا-زبان پس قفا
اما-اشکالتراشی-ایجاد شبهه
خوش رو-زیبا-خندان
از سر و کول هم بالا رفتن(برای دیدن چیزی ازدحام کردن (اشتیاق زیاد نشان دادن))
تن به کار دادن-زیر بار کار و مسئولیت رفتن-برای کار آماده شدن
به دهان ها افتادن-فاش شدن-بر سر زبان ها افتادن
دو دو زدن-تکان تکان خوردن
دو پول-مبلغ بسیار ناچیز و اندک
در معامله را گذاشتن-در قال را گذاشتن
چشم و چار کسی را درآوردن-بک کسی کینه ورزیدن
چار زانو نشستن-نوعی نشستن به طوری که زانوها در راست و چپ و پای راست زیر زانوی چپ و پای چپ زیر زانوی راست قرار گیرد-نهایت ادب و نزاکت
جا گذاشتن-چیزی را در جایی فراموش کردن-چیزی را سر جای خود قرار دادن
این تو بمیری از آن تو بمیریها نیست-از این گرفتاری بهسادگی دفعات پیش رها نمیتوان شد
انگشت به دهان(حیرتزده، سرگشته)
پر افاده-متکبر-مغرور
دندات روی جگر گذاشتن-طاقت آوردن-تحمل کردن-تاب آوردن
چل و چو افتادن-شایعه در دهان مردم افتادن
چاق کردن-سر حال آوردن-درمان کردن
پیشمرگ-فدایی-کسی که برای مرگ پیشقدم می شود
ادب شدن(فهمیدن، با تنبیه عاقل شدن، تجربه آموختن، آدم شدن)
چشم گرم کردن-چرت زدن-اندکی خوابیدن
حرامزادگی-بد ذاتی-مکر
جلودار کسی بودن-از پس کسی بر آمدن-مانع کسی شدن
ابرو انداختن(ابرو آمدن)
از کیسه خوردن(از جیب خوردن)
پخش-پراکنده
زیر چاق بودن-برای کاری آماده بودن-کاری را بلد بودن
رد پا-جای پا-اثر
دُم توی تاقچه گذاشتن-خود را گرفتن-لوس و ننر شدن
پِر پِر-در زبان کودکان : صدای پریدن پرنده
آوار شدن سر کسی-بیخبر نزد کسی در آمدن
خیک محمد-آدم چاق و فربه
بزن قدش-دعوت به دست دادن برای نشان دادن توافق و همدلی
از آب درآوردن(عمل آوردن، انجام دادن)
جنس-کالا-کالای قاچاق-مواد مخدر مانند هرویین-تریاک و مانند آن ها
آجیل دادن(رشوه دادن، حق و حساب دادن)
اشکنک سرشکنک داشتن-با خطر همراه بودن
در آمدن از آب-نتیجه دادن-تربیت شدن-روشن شدن حقیقت
بد نما-بد منظر-بد نمود-زشت
حدس زدن-پنداشتن-گمان کردن
خال باز-کسی که ورق ها را با تردستی می اندازد و مردم را فریب می دهد
رنگ انداختن-رنگ دلخواه را پیدا کردن
از کسی رودست خوردن-از کسی فریب خوردن
راحت باش-خطابی به سربازان به هنگام آموزش نظامی برای اندکی استراحت
دُم سیاه-نوع مرغوب برنج گیلان-کبوتری که دم سیاه دارد
آش دهنسوز(هر چیز مطلوب و پسندیده)
به گُه کشیدن-بی اعتبار کردن-با توهین خوار و خفیف نمودن
تر دست-ماهر-شعبده باز
دیم دیم-ساز به زبان کودکان
زیر دل کسی زدن-فدر ندانستن-بی اعتنا بودن
چپ افتادن با کسی-مخالف شدن با کسی-پیله کردن به کسی
خاک به سری کردن-همبستر شدن زن با شوهر
بی بی-مادر بزرگ-زن سالخورده و محترم
دماغ-حال و حوصله-رغبت-علاقه-کبر و خودپسندی-مُف-خلط بینی
زُل زُل-نگاه کردن زل زدن
دُنگی-دانگی
برگ برنده-ورقی که با آن بتوان بازی را برد-وسیله ی اثر بخش
رودربایستی-ملاحظه-مراعات-شرم و حیا
از پا در آوردن(سخت فرسوده و از کار افتاده کردن)
از کیسه شدن(هدر شدن، ضرر کردن)
تاپ و توپ-سر و صدای ضربه-داد و فریاد
خانم بازی-معاشرت با زنان هرزه
دوره گرد-غیر ثابت-دست فروش
رفتن توی بحر چیزی یا کسی-در چیزی یا رفتار کسی دقیق شدن
بغل گرفتن-در آغوش گرفتن
خال زدن-پیدا شدن خال در جایی از بدن یا لکه در چیزی-خال کوبی کردن
دامن به کمر زدن-آماده شدن-آستین بالا زدن
پَلِه-پول
باد رها کردن-رها کردن باد شکم-تیز در کردن
برداشتن-قبول کردن-اختیار کردن
ترقه فرنگی-بچه ی شرور
پُخ-واژه ی ترکی به معنی مدفوع
رده-حرف زشت یا نامربوط
خوار و ذلیل-نگا. خوار و خفیف
چهار چوب-محدوده-قاب
پِخ-صدایی برای ترسانیدن کسی
زیر آب-مجرایی در ته مخازن آب برای خالی کردن آن ها
آرتیستبازی(انجام کارهای غیرعادی)
دست و پا شکسته-ناقص-ناتمام
برادر زاده-فرزند برادر
حساب کهنه-نگا. حساب سوخته
دار و ندار-کل دارایی-تمام هستی
خپله-چاق و کوتاه قد
باش !-نگاه کن-ببین
چس ناله-آن و ناله ی ساختگی برای جلب توجه
زود رنجی-نازک دلی-حساسیت
راه راه-دارای خطوط موازی
دعوا کردن-نزاع کردن-زد و خورد کردن
جامهر گذاشتن-مهری که به نشانه ی مشغول بودن در جایی بگذارند
خانه دار-رنی که اداره امور خانه را بر عهده دارد-کدبانو-زنی که شاغل نیست
رمل انداختن-پیش گویی کردن-فال برآوردن
این دنده آن دنده شدن-این پهلو آن پهلو شدن
پیش خور-از پیش گرفتن حقوق مقرری
خط و نشان کشیدن-تهدید کردن
پر اشتها-کسی که متمایل به خوردن زیاد است
بی سر و پا-پست-فرومایه
تحت الشعاع بودن-زیر نفوذ و تاثیر دیگری بودن
از پیش بردن-با موفقیت انجام دادن
دوختن چشم-زل زدن-با دقت چیزی را نگاه کردن
اسب را گم کردن دنبال نعلش گشتن-اصل را از دست دادن و دنبال فرع گشتن
چادر نماز-چادری که زنان هنگام خواندن نماز بر سر می کنند
از جا در رفتن-کنترل خود را ناگهان از دست دادن-ناگهان خشمگین شدن
ذات کسی خراب بودن-بد اصل و نسب بودن-اصالت نداشتن-بد جنس بودن
حلال زاده-پاک و نجیب
اختر شمردن(شببیداری)
دو پشته سوار شدن-دو نفری بر ستور یا وسیله ی نقلیه سوار شدن
دل کسی آمدن-دل آمدن
از دروازه نگذشتن، از سوراخ سوزن گذشتن(حالاتی بیثبات و بسیار متضاد داشتن)
ریزه خورده-خرده ریزه-وسایل کم بهای خانه
درز و دوز-شکافتن و دوختن-راست و ریس کردن کار
دو دلی-تردید-بی تصمیمی
دندان گیر-قابل خوردن و جویدن-قابل توجه-پر سود
پای پس-عوض-تلافی
ترتیب کسی را دادن-کسی را تنبیه کردن-به حساب کسی رسیدن
از کسی رودست خوردن-از کسی فریب خوردن
دبه در پای شتر انداختن-در میان مردم فتنه انگیزی کردن
از حد (توانایی) خود تجاوز کردن
پاییدن-زیر نظر گرفتن-مراقبت
بومی-محلی-اهل همان سرزمین
آکَل-آقای کربلایی
از دماغ کسی در آمدن-شادی و نشاطی را با اندوه و رنج تاوان دادن
بر پا شدن-ایجاد شدن
پیشکی-جلوتر-از پیش-به طور مساعده
دهنه سرخود-بی بند و بار
پشت پا پزان-آیین و رسم پختن آش پشت پا. آش پشت پا